مجله اینترنتی رمز موفقیت

مشاوره خوب – مشاوره بد

روزی یکی از دوستانم نزدیک شد و در حالی که هیجان زده بود می گفت، ” من خانه رویایی خودم را پیدا کردم. آن خانه توسط بانک تصاحب شده و بانک با قیمت مناسبی آن را به من می فروشد.”

من پرسیدم، “قیمتش چقدر مناسبه؟”

آن خانم گفت : “درست قبل از سقوط بازار املاک، فروشنده ۷۸۰۰۰۰ دلار پول بابتش می خواست. امروز من با قیمت ۲۱۵۰۰۰ دلار میتوانم از بانک بخرم. نظرتون چیه؟”

من گفتم:” از کجا باید بدونم. شما فقط یه قیمت بهم دادید.”

او جیغ کشید: “آره. حالا من و شوهرم پولش رو داریم.”

من پاسخ دادم:” فقط مردم سطحی نگر از روی قیمت چیزی می خرند. تنها ارزان بودن دلیل ارزش داشتن نیست.”

سپس من یکی از اصول اولیه پول خودم را به او توضیح دادم : من ارزش را می خرم. من پول بیشتری بابت ارزش می پردازم. اگر از قیمت خوشم نیاید بسادگی از آن می گذرم. اگر فروشنده واقعاً قصد فروش داشته باشد با قیمت مناسب تری برمی گردد و من اجازه میدهم قیمت مناسب خودش را بدهد. بعضی ها دوست دارند چانه بزنند ولی من نه. اگر کسی بخواهد بفروشد، خواهد فروخت. اگر من احساس کنم چیزی که می خواهم بخرم ارزشش را دارد آن را خریده و پولش را می پردازم. خرید ارزش بجای قیمت باعث پولدار شدن من شد.

برعکس توصیه من، دوستم بدنبال خرید خانه رویایی خود رفت.

خوشبختانه، بانک با او معامله نکرد. آن خانه در یک خیابان شلوغ با همسایه های ناجور واقع شده بود. دبیرستانی در چهار بلوک آنطرف تر یکی از خطر دار ترین دبیرستانهای شهر بود. پسر و دخترش مجبور به تحصیل در دبیرستان خصوصی و شرکت در کلاسهای کاراته بودند. او اکنون در جستجوی خانه ای ارزانتر بوده و از پدر بازنشسته اش درخواست کمک مالی نموده است. اگر گذشته اش چراغ راه آینده اش باشد، حتی با اینکه او فردی خوب، مهربان، تحصیل کرده و پرتلاش است، احتمالاً همیشه فقیر و ندار باقی خواهد ماند.

دیدگاه من

آنچه در پی می آید دلایلی ست که بازگو می کند چرا دوست من هیچگاه پیشرفت مالی نخواهد کرد – مخصوصاً در بازار املاک.

۱ . او و همسرش تحصیلات دانشگاهی دارند و تحصیلات اقتصادی خیر. حتی بدتر، هیچ برنامه ای برای شرکت در کلاسهای سرمایه گذاری ندارند. عدم کسب تحصیلات مالی باعث از دست دادن بازارهای گاو و خرس ( اصطلاحی برای بازارهایی که وقت خرید پرسود رسیده) توسط آنها شده است. همانطور که پدر پولدارم اغلب می گفت، ” چیزهایی که نمی دانید مسبب فقیر ماندن شما هستند.”

۲ . او خیلی احساساتی بود. در دنیای پول و سرمایه گذاری، شما باید بیاموزید که احساسات تان را تحت کنترل داشته باشید. اگر خوب در این باره فکر کنید، سه تا از بزرگترین تصمیمات مالی مان در زندگی در اوج هیجان احساسی گرفته شده است: ازدواج، خرید خانه، و بچه دار شدن.

پدر پولدارم اغلب می گفت، ” احساسات زیاد برابر با هوشمندی کم است.” برای پولدار شدن، شما باید عواقب خوب و بد، عواقب کوتاه مدت و بلند مدت تصمیمات خود را ببینید. واضح است که گفتن این جمله راحت تر از عمل کردن بدان است، اما این جمله کلید ثروتمندی است.

۳ . او تفاوت مشاوره گرفتن از یک ثروتمند و یک فروشنده را نمی دانست. بیشتر مردم مشاوره های مالی شان را از فروشنده – کسی که در صورت ضرر شما سودش پابرجاست — می گیرند. یکی از دلایلی که برای تحصیلات مالی اهمیت قائل هستم این است که به شما در شناخت تفاوت بین مشاوره خوب و بد کمک می کند.

همانطور که این مورد نشان می دهد، مدارس مان چیزهای بسیار کمی درباره مدیریت پول آموزش می دهند. میلیونها نفر با این ترس زندگی میکنند چون دنباله رو این باور رایج هستند که می گوید: به مدرسه برو، سر کار برو، سخت کار کن، پول پس انداز کن، خونه بخر، بدهی خود را پرداخت کن، و در یک صندوق سرمایه گذاری خوب پولهایت را سرمایه گذاری کن. کسانی که از این نسخه تبعیت کردند شبها خواب ندارند. آنها به یک طرح جدید نیاز دارند. اگر آنها خرده تحصیلات مالی داشتند آیا در این کابوس گرفتار می شدند.

نهایتاً من چیزی را که سالها تکرار کرده ام میگویم: ما به تحصیلات مالی احتیاج داریم. بدون آن ما نمی توانیم مشاوره خوب را از بد تشخیص دهیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.