مجله اینترنتی رمز موفقیت

تو یك ثروتمندی موانع ذهنی‌ات را بردار!

برای روشن‌تر شدن مطلب به مثالی اشاره می‌كنیم. افراد زیادی وجود دارند كه با وجود استفاده از كتاب‌های مفید در زمینه ثروتمند شدن، شركت در سمینارهای متعدد، و استفاده از جملات تأكیدی زیاد، هنوز اغلب آنها با مشكلات مادی زیادی، دست و پنجه نرم می‌كنند. این افراد اگرچه تمام كارهایی را كه در این زمینه انجام داده‌اند، مفید و ثمربخش بوده است؛ اما هنوز درگیر یك نوع باور محدود كننده هستند. این‌گونه افراد معمولاً درباره دستیابی به ثروت، باورها و اعتقادهای مختلفی دارند، از جمله:

  • من برای رسیدن به اهدافم در زندگی پول كافی ندارم.
  • برای من خیلی دیر شده است، فكر نكنم بتوانم به پول دست پیدا كنم.
  • در صورت سرمایه‌گذاری در بازار بورس، قیمت‌ها سقوط خواهند كرد.
  • اقتصاد مسئله‌ای بسیار پیچیده‌ای است.

همه این باورها موانعی را ایجاد می‌كنند كه این موانع، ما را برای دستیابی به ثروت دچار مشکل می‌كنند. این نوع افكار، مردم را محدود می‌كنند، زیرا آنان در جست‌و‌جوی پاسخ‌هایی در خارج از خودشان هستند، در حالی‌كه كلید گنج و ثروت در درون‌شان قرار دارد. غنا و بی‌نیازی در ذهن مردم جای دارد. بسیاری از كسانی كه در زمینه مالی موفق هستند، اغلب باورهای مثبتی درباره رفاه و نعمت دارند. وقتی كه مردم متوجه ‌شوند كه چطور در مسیر خوشبختی گام بردارند، از قلمرو اسباب و علل بیرون می‌آیند، و این سئوال، ذهن‌شان را به خود مشغول می‌كند؛ «آیا ممكن است؟» سپس به مرور اهداف‌شان می‌پردازند و از آن میان، یكی را برگزیده و کار را آغاز می کنند. آری، آنان موفق می‌شوند زیرا ایده پولدار شدن را در سر می‌پرورانند.

پس بجای اینكه ذهن خود را بر امكانات متمركز كنیم، بهتر است كمی به این مسئله فكر كنیم كه چرا ما ثروت و نعمت كافی در زندگی نداریم. داشتن یك الگوی مناسب، محدودیت‌ها و موانع موجود بر سر راه موفقیت را كاهش می‌دهد. وقتی كه از نظر فكری در وضعیت بهتری به سر ببرید، و از تنش‌ها، نگرانی‌ها و عصبانیت به دور باشید، آسان‌تر می‌توانید در زندگی پیشرفت كنید. اولین قدم برای كمك به یك شخص، این است كه ماهیت مشكلاتش را برایش كشف كنید. برای مثال، ممكن است یك نفر پدر و مادری داشته باشد كه عمری در فقر و ناچیزی دست و پا زده‌اند؛ بنابراین این فرد در ضمیر ناهوشیار خود این باور را دارد كه مجبور است همیشه درگیر مشكلات مالی باشد، چرا كه والدین او هم دچار چنین وضعیتی بوده‌اند؛ و یا والدینش دائم به او تلقین كنند كه او قادر به ساختن یك زندگی راحت برای خودش نیست.

این مسئله، عموماًُ در كودكان به چشم می‌خورد. آنها در سال‌های اولیه زندگی‌شان، فقر و بی‌پولی در ذهنش‌شان نقش بسته است. این نوع باورهای محدود در «ان. ال. پی»، «مهر زدن» نامیده می‌شود، همین مهر و نقش در اذهان كودكان باعث می‌شود كه چه‌بسا تا آخر عمرشان به فقر و بی‌پولی خود ایمان داشته باشند. بنابراین شناخت باورهای محدود و مقید، نخستین گام اساسی است.

زمانی كه به نقش‌ها و باورهای ضمیر ناهوشیارتان پی بردید، می‌توانید از روش‌های مختلف «ان. ال. پی» برای از بین بردن موانع استفاده كنید، و به خود این اجازه را بدهید كه از امكانات و فرصت‌های دستیابی به ثروت و نعمات زندگی برخوردار شوید.

چه باید كرد؟

پیش از هر چیز، به‌دقت درباره خواسته‌ها و آرزوهای خود و راه‌های رسیدن به آنها بیندیشید. از خود بپرسید: «چگونه می‌توانم موفق شوم؟»

حال، كار متفاوتی انجام دهید. به چیزهایی كه در زندگی ندارید فكر كنید. سپس از خود بپرسید كه چرا این چیزها را ندارید و چطور می‌توانید آنها را به‌دست بیاورید. حتی با یادآوری یكی از آرزوها و خواسته‌های‌تان احساس خوبی به شما دست می‌دهد. این احساس، از آنجا ناشی می‌شود كه در این حالت، تمام چارچوب‌های ضمیر هوشیار و ناهوشیار شما كه در خصوص ثروت و كامیابی هستند، گسترش پیدا می‌كنند. شاید این مسئله عجیب به‌نظر برسد كه چطور یك نفر می‌تواند، به‌یك‌باره باورها و رفتار خود را درباره این امكانات تغییر دهد؟ اغلب اوقات، مردم به‌دنبال نتایج آنی و فوری هستند. این تغییرات شاید در ابتدا ناچیز باشند، اما در ادامه مردم می‌آموزند كه به‌روش جدیدی فكر كنند و در این حالت درهای گشوده زیادی جلوی خود مشاهده می‌كنند.

برای روشن شدن مطلب بالا مثالی می‌زنیم؛ سال‌ها پیش تعدادی ویتنامی به ایالات متحده مهاجرت كردند. بیشتر مردم آمریكا از اینكه دولت، امكانات و خدماتی در اختیار این افراد مهاجر قرار می‌داد، ناراضی بودند. اما نكته قابل توجه این بود كه بیشتر ویتنامی‌هایی كه وارد دنیای تجارت می‌شدند، به موفقیت‌های چشمگیری دست می‌یافتند، چرا؟

شاید دلیل مشخص آن، این باشد كه مردم ویتنام از كشوری می‌آمدند كه در صورت اشتباه كردن، فرصت بسیار كمی برای جبران آن داشتند. آنها به كشور ایالات متحده آمدند، كشوری كه در آن، بدترین حالت ممكن این بود كه كسی آنها را پای تلفن بخواهد و یا آنها را به‌خاطر پرداخت نكردن یك صورت‌حساب شماتت كند.

و بالاخره اینكه ویتنامی‌ها پس از مهاجرت به آمریكا، به‌صورت دو یا سه خانواده در زیر یك سقف با هم زندگی كردند و با انجام مشاغل دشوار و كم‌درآمد، پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و در مدت كمی، با این پول‌ها تجارتی را به راه انداختند و تمام اعضای خانواده‌ها در كنار هم این تجارت را رونق بخشیدند. و در نتیجه نیازی به استخدام نیروی كار نداشتند. به این ترتیب پس از گذشت مدتی با سود حاصل از تجارت، ملكی را خریداری كردند و در ادامه همین‌طور به خرید املاك بیشتری پرداختند.

برای این ویتنامی‌ها، موفقیت، اثبات و تأكید بر امكانات موجود بود؛ چرا كه برای آنها هر چیزی امكان داشت. آنها برای دستیابی به اهداف بلند‌مد‌ت‌شان رنج و سختی كوتاه‌مدت را به جان می‌خریدند. پس خواستن توانستن است.

اگر شما از نقطه‌ای از جهان آمده باشید كه مرگ هر لحظه در انتظار شما بوده، بجای عصبانیت و ناراحتی از ترك وطن، به‌خاطر زنده بودن بسیار سپاسگزار و خوشحال باشید، و بجای ترش‌رویی و شكایت كردن، برای برطرف كردن مشكلات و موانعی كه بر سر راه زندگی‌تان قرار دارد، این سئوال را از خود بپرسید: «آیا موفقیت امكان دارد؟»

صبر یك موهبت است.

برای بیشتر آلمانی‌ها، پس‌انداز كردن پول برای خرید اجناس بزرگ و گران‌قیمت و پرداخت نقدی اجناس، كاری مرسوم است. در كشور آلمان تنها بدهی‌ای كه مردم دارند، پول رهن منزل و یا بدهی اتومبیل‌شان است. آنها پس از خرید كالای مورد نظر خود، بلافاصله برای خرید كالای بعدی‌شان شروع به پس‌انداز می‌كنند. آنها حتی لحظه‌ای از كنار گذاشتن پول‌شان برای خرید كالای مورد نظر خود تأسف‌ نمی‌خورند؛ بنابراین بجای آنكه انرژی خود را صرف این بكنند كه چگونه به هدف خود برسند، با صبر و تأمل به انتظار رسیدن به هدف‌شان می‌نشینند.

توانایی به تأخیر انداختن لذت و خشنودی، موضوع كتاب دكتر «دانیل گلمن» با عنوان «بینش احساسی» است. نویسنده در این كتاب، نتیجه می‌گیرد: كسانی می‌توانند برای رسیدن به خواسته‌های خود صبر و تحمل كنند، به مرز موفقیت نزدیك‌ترند.

بی‌نیازی واقعی

اغلب مردم، نگران میزان درآمد خود هستند. خواه یك نفر سالانه یك میلیون دلار درآمد داشته باشد، خواه پانزده هزار دلار؛ در هر دو حالت میل به كسب درآمد بیشتر در او وجود دارد و مردم هیچ‌گاه از میزان درآمد خود راضی نیستند.

در زمان حكومت نازی، افراد ثروتمند بی‌شماری در كشور آلمان بودند كه پس از مصادره اموال‌شان به اردوگاه‌های كار اجباری فرستاده می‌شدند. «ویكتور فرانكل» و «آن فرانكل»، در حالی‌كه در بدترین شرایط زندگی و در فقر دست و پا می‌زدند، هنوز یك زندگی غنی و پرنعمتی را داشتند.

ویكتور فرانكل، در كتاب خود تحت عنوان «انسان در جست‌و‌جوی معنا» معتقد است كه تنها یك چیز را نمی‌توان از انسان به زور گرفت، و آن نگرش و بینش او به زندگی است. او می‌گوید: «ما كه در اردوگاه كار اجباری زندگی كرده‌ایم، می‌توانیم مردمی را به‌خاطر بیاوریم كه به كلبه‌های دیگران می‌رفتند و به آنها دلداری می‌دادند و آخرین تكه نان‌شان را به آنها می‌بخشیدند. اگر چه تعداد آنها انگشت‌شمار بود، اما برای اثبات این مسئله كافی است كه همه‌چیز را می‌توان از یك انسان گرفت، مگر یك‌ چیز و آن هم آخرین آزادی انسان در انتخاب رفتار خویش در هر شرایطی است.»

فرانكل به‌عنوان روان‌شناس، نگرش خلاقی را پذیرفت كه به او كمك كرد تا از شرایط سخت زندگی در یك اردوگاه كار اجباری زنده بیرون بیاید.

آیا پول معیار ارزش انسان است؟

همان‌طور كه در بالا به آن اشاره كردیم، ویكتور فرانكل در اردوگاه، تمام دارایی خود حتی كفش‌هایش را از دست داد و تنها چیزی كه برای او باقی‌ ماند، توانایی باور خویش و پذیرفتن این مسئله بود كه او هنوز انسان خوبی است، با وجود آنكه همه‌چیز را از او گرفته بودند.

این دیدگاه، از آن جهت ارزشمند است كه ثابت می‌كند داشتن پول و ثروت در مدت زمان طولانی نمی‌تواند ملاكی برای ارزش دادن به خود باشد. پول، مشخص نمی‌كند كه شما چه‌كسی هستید، بلكه تنها یك منبع است، آنچه مهم است، داشتن اعتماد به نفس بالاست. پول صرفاً یك عامل بیرونی است. زمانی كه مردم نسبت به خود احساس بهتری پیدا كنند، از شكست كمتر هراس دارند. امروزه میزان بهادادن به خود با خرج كردن پول سنجیده می‌شود؛ یعنی هر چه پول بیشتری برای خود خرج كنی، برای خود ارزش بیشتری قائل هستی. حال به مثالی اشاره می‌كنیم؛ زنی را در نظر بگیرید كه ١٧ میلیون دلار از والدینش به او ارث رسیده است. او در سال حداقل ٨٠٠،٠٠٠ دلار برای خرید وسایل مورد علاقه خود خرج می‌كند؛ مثلاً در یك خرید از فروشگاه محل زندگیش. ١٨٠،٠٠٠ دلار را خرج خرید لباس و كفش می‌كند و اما علت همه این ولخرجی‌ها به‌خاطر چشم و هم‌چشمی با خواهرش است.

خواهر این زن هم كه همان مبلغ را به ارث برده است، همین ولخرجی‌ها را می‌كرد. اما او به پول به‌عنوان یك جنبه از هویت خود نگاه نمی‌كرد و بسیار خرج كردن را نشانه ارزش نمی‌دانست. این زن بعد از ازدواج به كمك همسرش، به تجارت موفقیت‌آمیزی دست زد؛ به‌طوری كه در طول چند سال، سود حاصل از تجارت چندین برابر سرمایه اولیه‌اش بود. اما خواهری كه پول را وسیله‌ای برای ارزش دادن به خود می‌دید، خیلی زود تمام پول‌هایش را از دست داد و ورشكست شد.

بنابراین، كسانی كه هویت و ارزش خود را بر پایه عوامل بیرونی قرار می‌دهند، خیلی زود خسته و درمانده می‌شوند. زمانی كه شخص از مقایسه كردن و قضاوت درباره خود و دیگران دست برمی‌دارد، كم‌كم متوجه تغییرات شگرفی در زندگیش می‌شود؛ چرا كه زندگی را از دریچه چشمان خود می‌بیند، و دیگران فرصت شناخت خویش را از او نمی‌گیرند. این شخص، بجای دیدن نكات منفی و نداشته‌های خود، متوجه توانایی‌ها و امتیازات خود می‌شود و سعی می‌كند، جنبه‌های مثبت وجودش را تقویت و جنبه‌های منفی را از بین ببرد.

پس با درك و شناخت بهتر خود، می‌توانیم به سرچشمه خوشبختی كه در وجودمان جریان دارد، دست پیدا كنیم. این شناخت، ما را در درك جهان خارج كمك می‌كند و در نتیجه موانع و مشكلات موجود بر سر راهمان را راحت‌تر برطرف می‌كنیم و به آنچه در زندگی آرزویش را داریم، از جمله برخورداری از یك زندگی پر از رفاه و آسایش دست پیدا خواهیم كرد.

منبع : namaava.com

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.