اریک اریکسون (1902–1994) مدلی از رشد را در طول عمر پیشنهاد داد که بر نقش روابط اجتماعی در شکلگیری حس «خود» تأکید دارد. او مطرح کرد که ما از هشت مرحله میگذریم که هر یک توسط یک تعارض مرکزی یا بحران روانی-اجتماعی مشخص میشوند و حل هر کدام برای رشد سالم شخصیت ضروری است.
نکات کلیدی
- شخصیت در طول عمر شکل میگیرد: اریکسون رشد را فرآیندی میدید که از نوزادی تا سالمندی ادامه دارد.
- درگیریهای مرکزی: هر یک از هشت مرحله شامل یک تعارض اساسی است، مانند اعتماد در برابر بیاعتمادی یا هویت در برابر سردرگمی نقش.
- فضایل بنیادین: حل موفق هر مرحله به توسعه یک قوت روانشناختی یا «فضیلت» منجر میشود (مثلاً امید، اراده، وفاداری).
- پیامد شکست: اگر تعارضی حل نشود، ممکن است بر مراحل بعدی و رفاه کلی تأثیر منفی بگذارد؛ هرچند افراد اغلب با حمایت مناسب میتوانند این مسائل را در آینده حل کنند.

مرحله 1. اعتماد در برابر بیاعتمادی (0–18 Months)
در دوران نوزادی، کودکان کاملاً به مراقبان برای حمایت و ثبات تکیه دارند.
اگر نیازهایشان (غذا، آرامش، محبت) بهطور مداوم برآورده شود، نوزاد معمولاً حس اعتماد را پرورش میدهد و باور میکند دنیا امن و قابل پیشبینی است.
برعکس، مراقبت ناپایدار یا غفلتآمیز به بیاعتمادی و اضطراب میانجامد.
- تعارض: اعتماد در برابر بیاعتمادی
- دامنه سنی: از تولد تا حدود 18 ماه
- فعالیت کلیدی: تغذیه و مراقبت مستمر
- فضیلت بهدستآمده: امید
- پیامد منفی احتمالی: اگر حل نشود، نوزاد ممکن است به کودکی مضطرب تبدیل شود که دنیا را غیرقابل اعتماد میداند.
اینجا تعارض چیست:
-
اعتماد: اگر مراقب قابل اتکا، پیوسته و مراقب باشد، کودک حس اعتماد را پرورش میدهد و معتقد میشود دنیا امن است و مردم قابل اعتماد و مهرباناند.
این احساس اعتماد به کودک اجازه میدهد حتی در مواجهه با تهدیدها احساس امنیت کند و این حس در روابط دیگر او نیز تداوم یابد و موجب حفظ امنیت او در میان شرایط ناگوار میشود.
-
بیاعتمادی: بالعکس، اگر مراقب نتواند مراقبت و محبت کافی و مداوم فراهم کند، کودک ممکن است حس بیاعتمادی و ناامنی پیدا کند.
این میتواند به این باور منجر شود که دنیا غیرقابل پیشبینی و ناپایدار است و در نتیجه شک، بیاعتمادی و اضطراب را پرورش دهد.
در چنین شرایطی، کودک ممکن است نسبت به تواناییاش در تأثیرگذاری بر رویدادها بیاعتماد شود و دنیا را با نگرانی ببیند.
ارتقای اعتماد در نوزادان
هدف: کمک به نوزادان برای پرورش حس امن اعتماد نسبت به مراقبانشان.
✔ پاسخدهی مداوم به گریه و نیازها (تغذیه، آرامش، محبت).
✔ برقراری تماس چشمی و استفاده از لحنی ملایم برای تقویت حس امنیت.
✔ ایجاد روالهای قابل پیشبینی تا احساس ثبات فراهم شود.
✔ تماس پوست با پوست برای تقویت پیوند عاطفی.
✔ تشویق به کاوش با فراهم کردن محیطی امن که نوزادان بتوانند اطراف خود را مشاهده و تعامل کنند.
تغذیه نوزاد
تغذیه یکی از فعالیتهای حیاتی در این مرحله است. این یکی از نخستین و ابتداییترین راههای یادگیری نوزادان است که میفهمند آیا میتوانند به دنیا اعتماد کنند یا نه.
این تجربه مبنای دیدگاه آنها نسبت به دنیا را شکل میدهد؛ یا آن را مکانی امن و قابل اعتماد میبینند یا جایی که نیازهایشان ممکن است برآورده نشود.
اعتماد:
وقتی مراقب بهطور مداوم به علائم گرسنگی کودک پاسخ میدهد و تغذیه را با حساسیت و دقت فراهم میکند، کودک یاد میگیرد که نیازهایش برآورده میشود.
این مراقبت قابل اتکا به کودک کمک میکند حس امنیت و اعتماد نسبت به مراقب و محیط خود پیدا کند.
آنها درک میکنند که وقتی نیاز دارند، مانند گرسنگی، کسی برای رفع آن حضور خواهد داشت.
بیاعتمادی:
اگر مراقب در تغذیه غفلتورزانه، ناپایدار یا بیحساسیت باشد، کودک ممکن است تجربه ناراحتی، پریشانی و گرسنگی کند.
این تجربیات منفی میتواند به حس بیاعتمادی نسبت به محیط و مراقبان منجر شود.
آنها ممکن است شروع به باور کنند که نیازهایشان برآورده نخواهد شد و این موجب اضطراب و ناامنی میشود.
موفقیت و شکست در مرحله اول
موفقیت در این مرحله منجر به فضیلت امید میشود.
با پرورش حس اعتماد، نوزاد میتواند امیدوار باشد که در مواجهه با بحرانهای بعدی، احتمال واقعی وجود دارد که دیگران بهعنوان منبع حمایت حضور داشته باشند.
ناکامی در کسب فضیلت امید به توسعه ترس منتهی میشود. این نوزاد حس پایهای بیاعتمادی را به روابط دیگر خود خواهد برد.
ممکن است این امر به اضطراب، ناامنیهای افزایشیافته و احساس بیاعتمادی بیش از حد نسبت به جهان اطراف بینجامد.
مطابق دیدگاه اریکسون درباره اهمیت اعتماد، پژوهشهای بالبی و آینزورث نشان دادهاند که کیفیت تجربه دلبستگی اولیه میتواند بر روابط فرد با دیگران در زندگی بعدی تأثیر بگذارد.
تعادل میان اعتماد و بیاعتمادی به نوزاد میآموزد که هرچند ممکن است لحظاتی از ناراحتی یا پریشانی وجود داشته باشد، اما میتواند روی مراقب خود حساب کند تا حمایت لازم را فراهم کند.
این به نوزاد کمک میکند تابآوری بسازد و توانایی مقابله با استرس یا ناملایمات در آینده را توسعه دهد.
مرحله 2. خودمختاری در برابر شرم و تردید (18 Months–3 Years)
کودکان نوپا شروع به کشف محیط و ابراز استقلال در کارهایی مانند پوشیدن لباس یا انتخاب غذا میکنند.
اگر مراقبان این تلاشها را تشویق کنند، کودکان حس خودمختاری — اعتماد به تواناییشان برای مواجهه با چالشها — پیدا میکنند.
مراقبان بیشازحد منتقد یا کنترلگر میتوانند باعث شوند کودک به تواناییهای خود شک کند و به شرم و تردید مبتلا شود.
- تعارض: خودمختاری در برابر شرم و تردید
- دامنه سنی: 18 ماه تا تقریباً 3 سال
- فعالیت کلیدی: یادگیری مراقبت از خود (مثلاً آموزش توالت، پوشیدن لباس)
- فضیلت بهدستآمده: اراده (خواست برای عمل مستقل)
- پیامد منفی احتمالی: شرم یا تردید افراطی ممکن است به وابستگی بیشازحد به دیگران و عزتنفس پایین منجر شود.
اینجا تعارض چیست:
-
خودمختاری: اگر در افزایش استقلال کودک تشویق و حمایت شود، کودک اعتماد بهنفس و امنیت بیشتری در تواناییاش برای بقا کسب میکند.
آنها در تصمیمگیری راحتتر میشوند، آزادانهتر محیط را کاوش میکنند و حس کنترل بر خود خواهند داشت. دستیابی به این خودمختاری به آنها کمک میکند احساس شایستگی و توانمندی برای هدایت زندگیشان پیدا کنند.
-
شرم و تردید: از سوی دیگر، اگر کودکان بیشازحد کنترل یا انتقاد شوند، ممکن است نسبت به تواناییهای خود احساس شرم کنند و در تواناییشان تردید پیدا کنند.
این میتواند به فقدان اعتماد بهنفس، ترس از امتحان کردن چیزهای جدید و احساس ناتوانی در کنترل خود منجر شود.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
کودک از نظر جسمی در حال رشد و متحرکتر میشود و درمییابد که تواناییها و مهارتهای زیادی دارد، مانند پوشیدن لباس و کفش، بازی با اسباببازیها و غیره.
این مهارتها نشاندهنده حس رو به رشد استقلال و خودمختاری کودکاند.
برای مثال، در این مرحله کودکان شروع به ابراز استقلال میکنند؛ با دور شدن از مادر، انتخاب اسباببازی برای بازی و تصمیمگیری درباره لباس یا خوردنیها.
تشویق خودمختاری در کودکان نوپا
هدف: تشویق استقلال در حالی که محیطی حمایتکننده فراهم است.
✔ دادن گزینهها (“میخواهی فنجان قرمز یا آبی را داشته باشی؟”) برای توسعه مهارت تصمیمگیری.
✔ تشویق فعالیتهای مراقبت از خود (پوشیدن لباس، غذا خوردن، شستن دستها).
✔ اجتناب از تنبیه شدید؛ بهجای آن از راهنمایی ملایم و تشویق برای تلاش استفاده کنید.
✔ بگذارید کودکان نوپا وظایف جدید را با سرعت خودشان امتحان کنند و آنها را عجله ندهید.
✔ پس از اشتباهات به آنها اطمینان دهید تا شکست را بهعنوان بخشی از یادگیری عادیسازی کنید.
نمونه گفتار برای والدین:
❌ کمتأثیر: «خیلی طول کشید. بذار من انجامش بدم.»
✅ مؤثرتر: «خیلی محکم داری تلاش میکنی تا کفشهات رو بپوشی! ادامه بده، اگه لازم شد کمک میکنم.» (این جمله از اعتماد بهنفس حمایت میکند بدون اینکه وظیفه را از او بگیرد.)
آموزش توالت
در این زمان کودکان شروع به اعمال استقلال روی عملکردهای بدنی خود میکنند که میتواند تأثیر زیادی بر حس خودمختاری یا شرم و تردید داشته باشد.
-
خودمختاری: وقتی والدین با صبر و حمایت به آموزش توالت میپردازند و اجازه میدهند کودک با سرعت خود بیاموزد، کودک ممکن است احساس موفقیت و خودمختاری کند.
آنها درک میکنند که کنترل بر بدن خود دارند و میتوانند مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرند.
این امر اعتماد بهنفس آنها را تقویت میکند و حس خودمختاری و باور به توانایی مدیریت کارهای شخصی را در آنها ایجاد میکند.
-
شرم و تردید: برعکس، اگر روند بهسرعت انجام شود، فشار بیش از حد وارد شود یا والدین به سوانح با عصبانیت یا خشم واکنش نشان دهند، کودک ممکن است احساس شرم کند و در تواناییهای خود دچار تردید شود.
آنها ممکن است نسبت به اشتباهات خود احساس بدی داشته باشند و این میتواند منجر به شرم، تردید در خود و کمبود اعتماد به نفس شود.
موفقیت و شکست در مرحله دوم
اریکسون میگوید والدین باید اجازه دهند کودکان حد تواناییهای خود را در محیطی تشویقکننده که نسبت به شکست بردبار است، کشف کنند.
موفقیت در این مرحله منجر به فضیلت اراده میشود. اگر کودکان در این مرحله تشویق و حمایت شوند، در افزایش استقلال خود اعتمادبهنفس و اطمینان بیشتری پیدا میکنند و قادر به بقا در جهان خواهند بود.
نوزاد حس کنترل شخصی بر مهارتهای فیزیکی و احساس استقلال را پرورش میدهد.
اگر کودکان مورد انتقاد، کنترل بیشازحد قرار گیرند یا فرصت ابراز خود نداشته باشند،
آنگاه ممکن است احساس ناتوانی در توانایی بقا پیدا کنند و به وابستگی بیشازحد به دیگران دچار شوند، عزتنفس پایینی پیدا کنند و احساس شرم یا تردید نسبت به تواناییهای خود داشته باشند.
والدین چگونه میتوانند حس کنترل را تشویق کنند؟
موفقیت به احساس خودمختاری منجر میشود و شکست به شرم و تردید.
اریکسون تأکید میکند که مهم است والدین اجازه دهند کودکان محدوده تواناییهای خود را در محیطی تشویقکننده که نسبت به شکست بردبار است، کشف کنند.
برای مثال، بهجای اینکه لباس کودکی را بپوشانند، والدین حمایتکننده باید صبر کنند تا کودک تلاش کند تا زمانی که موفق شود یا درخواست کمک کند.
بنابراین والدین باید کودک را تشویق به استقلال کنند و در عین حال از او محافظت نمایند تا شکست مداوم رخ ندهد.
این امر نیازمند تعادل ظریفی از سوی والدین است.
آنها باید تلاش کنند همه کارها را برای کودک انجام ندهند، اما اگر کودک در وظیفهای شکست خورد نباید او را برای شکستها و حوادث (بهویژه در آموزش توالت) سرزنش کنند.
هدف باید «کنترل خود بدون از دست رفتن عزت نفس» باشد (گراس، 1992).
تعادل بین خودمختاری و شرم و تردید به کودک میآموزد که هرچند همیشه نمیتواند محیط را کنترل کند، اما میتواند بر اعمال و تصمیمات خود کنترل داشته باشد و بدینترتیب اعتمادبهنفس و تابآوری را پرورش دهد.
مرحله 3. پیگیری هدف در برابر گناه (3–5 Years)
در این مرحله، کودکان بازیهای جدید ابداع میکنند، نقشهای مختلف را تصور میکنند و یاد میگیرند فعالیتها را برنامهریزی و اجرا کنند.
تشویق، ابتکار را — آمادگی برای امتحان کردن چیزهای جدید — تقویت میکند.
انتقاد یا دلسردسازی میتواند احساس گناه ایجاد کند و باعث شود کودکان احساس کنند مزاحماند یا ایدههایشان پذیرفتنی نیست.
- تعارض: ابتکار در برابر گناه
- دامنه سنی: 3 تا تقریباً 5 سال
- فعالیت کلیدی: بازی، کنجکاوی، پرسش «چرا»
- فضیلت بهدستآمده: هدف
- پیامد منفی احتمالی: گناه بیشازحد میتواند خلاقیت را خفه و میل کودک به ابراز خود را مهار کند.
اینجا تعارض چیست:
-
ابتکار: وقتی مراقبان کودکان را تشویق و حمایت میکنند تا ابتکار به خرج دهند، آنها میتوانند فعالیتها را برنامهریزی، کارها را به انجام برسانند و با چالشها روبهرو شوند.
کودکان یاد میگیرند ابتکار به خرج دهند و بر محیط خود کنترل کنند.
آنها شروع به اندیشیدن مستقل، طرحریزی و اجرای برنامهها میکنند که به پرورش حس هدفمندی کمک مینماید.
-
گناه: اگر مراقبان تلاشهای مستقل کودک را دلسرد کنند یا نادیده یا انتقاد نمایند، کودکان ممکن است دربارهٔ خواستهها و ابتکارات خود احساس گناه کنند.
این میتواند به احساس گناه، تردید در خود و فقدان ابتکار منجر شود.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
این سالها از نظر رشد کودک بهویژه پرجنبوجوش و سریع هستند.
طبق نظر بی (1992)، این دوره «زمان نیروی عمل و رفتارهایی است که ممکن است والدین آنها را تهاجمی ببینند.»
در این دوره، ویژگی اصلی تعامل مداوم کودک با دیگر کودکان در مدرسه است. بازی نقش مرکزی دارد، زیرا به کودکان اجازه میدهد مهارتهای بینفردی خود را از طریق ابتکار در فعالیتها آزمایش کنند.
کودک شروع به ابراز کنترل و قدرت بر محیط خود میکند، با برنامهریزی فعالیتها، انجام کارها و روبهرو شدن با چالشها.
تشویق ابتکار در کودکان پیشدبستانی
هدف: کمک به کودکان برای احساس اعتماد به تواناییشان در پیگیری ابتکار.
✔ ایجاد فرصت برای بازی نمطی/تخیلی (مثلاً نقشآفرینی مشاغل مختلف).
✔ حمایت از کنجکاوی با پاسخگویی صبورانه به سؤالهای «چرا».
✔ سپردن نقشهای کوچک رهبری (مثلاً «میتونی کمککننده میز چیدن باشی؟»).
✔ تحسین تلاش و خلاقیت بهجای تمرکز صرف بر موفقیت.
✔ تشویق حل مسئله با اجازه دادن به کودکان برای یافتن راهحلها قبل از مداخله.
نمونه گفتار برای والدین:
❌ کمتأثیر: «اینجوری که درست نیست.»
✅ مؤثرتر: «اون روش خیلی جالبه برای ساختن برج! میتونی راجع بهش به من بگی؟» (خلاقیت را تشویق میکند بهجای دلسردسازی.)
کاوش
دلیل اهمیت کاوش این است:
-
پرورش ابتکار: کاوش به کودکان امکان میدهد قدرت و کنترل خود را بر محیط اعمال کنند. از طریق کاوش، کودکان با محیط درگیر میشوند، سؤال میپرسند و چیزهای جدید کشف میکنند.
این درگیری فعال به آنها اجازه میدهد ابتکار به خرج دهند و انتخابهای مستقل انجام دهند که به خودمختاری و اعتمادبهنفسشان کمک میکند.
-
یادگیری از اشتباهات: کاوش به معنی اشتباه کردن هم هست و این اشتباهات فرصتهای مهمی برای یادگیری فراهم میکنند. حتی اگر تلاشهای کودک منجر به خطا یا شکست شود، او علت و معلول و نقش خود در تأثیرگذاری بر نتایج را میآموزد.
-
ساختن اعتمادبهنفس: وقتی مراقبان از کاوش و ابتکارات کودک حمایت و تشویق کنند، اعتمادبهنفس او تقویت میشود. کودک احساس میکند اعمال او ارزشمند است و این او را تشویق میکند در آینده ابتکار بیشتری به خرج دهد.
-
کاهش گناه: اگر مراقبان نیاز کودک به کاوش را محترم بشمارند و اشتباهات او را بیشازحد انتقاد نکنند، این به جلوگیری از احساس گناه کمک میکند. در عوض، کودک میآموزد که امتحان کردن چیزهای جدید و اشتباه کردن بخشی از فرآیند یادگیری است.
موفقیت و شکست در مرحله سوم
کودکان شروع به برنامهریزی فعالیتها، اختراع بازیها و راهاندازی فعالیت با دیگران میکنند.
اگر این فرصت به آنها داده شود، احساس ابتکار پیدا میکنند و در توانایی خود برای رهبری دیگران و اتخاذ تصمیم احساس امنیت مییابند.
موفقیت در این مرحله به فضیلت هدف منجر میشود.
برعکس، اگر این گرایش سرکوب شود، چه از طریق انتقاد یا کنترل، کودکان احساس گناه پیدا میکنند.
کودک اغلب در پرقدرتی خود زیادهروی خواهد کرد و خطر آن است که والدین کودک را تنبیه کنند و ابتکار او را بیشازحد محدود سازند.
در این مرحله کودک بسیاری سؤال میپرسد چراکه تشنگی او برای دانستن افزایش یافته است.
اگر والدین سؤالات کودک را کماهمیت، مزاحم یا شرمآور بدانند یا رفتارهای او را تهدیدآمیز تلقی کنند، ممکن است کودک برای «مزاحم بودن» احساس گناه کند.
گناه بیشازحد میتواند تعامل کودک با دیگران را کند کند و خلاقیت او را مهار سازد.
البته مقداری گناه لازم است؛ در غیر این صورت کودک نمیداند چگونه خودکنترلی داشته باشد یا وجدان را پرورش دهد.
تعادل سالم بین ابتکار و گناه اهمیت دارد.
این تعادل به کودکان کمک میکند بفهمند گرفتن ابتکار و تصمیمگیری خودشان قابل قبول است، اما گاهی هم باید از قوانین یا راهنماییهای دیگران پیروی کنند.
پیمودن موفق این مرحله فضیلت هدفمندی را پرورش میدهد.
والدین چگونه میتوانند حس کاوش را تشویق کنند؟
در این مرحله، مراقبان باید محیطی امن و حمایتکننده فراهم کنند که به کودکان اجازه کاوش آزادانه دهد.
این محیط ابتکار آنها را پرورش میدهد، مهارتهای حل مسئله را تقویت میکند و اعتمادبهنفس و تابآوری را میسازد.
با درک اهمیت کاوش و فراهم آوردن حمایت مناسب، مراقبان میتوانند به کودکان کمک کنند این مرحله را با موفقیت طی کنند و احساس گناه را به حداقل برسانند.
مرحله 4. شایستگی در برابر حقارت (5–12 Years)
با ورود به مدرسه، کودکان مهارتهای خود را با همسالان مقایسه میکنند و در پی نشان دادن توانمندیاند.
حمایت معلمان و والدین به آنها کمک میکند تا شایستگی — اعتماد به مهارتها و تولیدگری — را پرورش دهند.
بدون چنین حمایتی، یا در مواجهه با شکستهای مداوم، کودکان در معرض احساس حقارت و بیانگیزگی قرار میگیرند.
- تعارض: شایستگی در برابر حقارت
- دامنه سنی: 5 تا تقریباً 12 سال
- فعالیت کلیدی: تکالیف مدرسه، مقایسه با همسالان، پرورش مهارتها
- فضیلت بهدستآمده: شایستگی
- پیامد منفی احتمالی: احساس پایدار حقارت میتواند اعتمادبهنفس را در محیطهای تحصیلی یا اجتماعی تضعیف کند.
اینجا تعارض چیست:
-
شایستگی: اگر والدین و معلمان کودکان را تشویق کنند تا مهارتها را پرورش دهند، آنها احساس شایستگی — حس توانمندی و باور به مهارتهای خود — پیدا میکنند.
آنها شروع به یادگیری کار و همکاری با دیگران میکنند و درک میکنند میتوانند با استفاده از مهارتهایشان کارها را کامل کنند. این امر به حس اعتمادبهنفس در توانایی دستیابی به اهداف منجر میشود.
-
حقارت: از سوی دیگر، اگر کودکان بازخورد منفی دریافت کنند یا فرصت نشان دادن مهارتهایشان را نیابند، ممکن است حس حقارت پیدا کنند.
آنها ممکن است احساس کنند به اندازه همسالان خود خوب نیستند یا تلاشهایشان ارزشگذاری نمیشود که منجر به کاهش اعتمادبهنفس و احساس ناتوانی میگردد.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
کودک با نیازهای جدید یادگیری و اجتماعی کنار میآید.
کودکان در مرحلهای هستند که یاد میگیرند خواندن و نوشتن، حساب کردن و انجام امور بهطور مستقل را بیاموزند. معلمان نقش مهمی در زندگی کودک ایفا میکنند زیرا مهارتهای خاص را آموزش میدهند.
در این مرحله، گروه همسالان جایگاه مهمتری پیدا میکند و منبع عمدهای برای عزت نفس کودک میشود.
کودک اکنون نیاز دارد با نشان دادن شایستگیهای مورد ارزش جامعه تأیید کسب کند و به احساس غرور از دستاوردهای خود دست یابد.
مدرسه
این مرحله معمولاً در سالهای ابتدایی مدرسه رخ میدهد، از حدود 6 تا 11 سال، و تجربههایی که کودکان در مدرسه دارند میتواند بهطور قابلتوجهی رشد آنها را شکل دهد.
دلایل آن چنیناند:
-
توسعه شایستگی: در مدرسه، کودکان فرصتهای زیادی برای یادگیری، موفقیت و نشان دادن مهارتهایشان دارند. آنها روی پروژههای مختلف کار میکنند، در فعالیتهای گوناگون شرکت میکنند و با همسالان همکاری میکنند.
این تجربهها به کودکان امکان میدهد حس شایستگی را پرورش دهند و اعتمادبهنفس در توانایی انجام کارها را تقویت کنند.
-
مقایسه اجتماعی: مدرسه زمینهای فراهم میکند که کودکان بتوانند خود را با همسالان مقایسه کنند.
آنها تواناییها و دستاوردهای خود را با همکلاسها میسنجند که بسته به تجربیات و برداشتهایشان میتواند به توسعه شایستگی یا احساس حقارت منجر شود.
-
بازخورد و تقویت: نقش معلمان در این مرحله بسیار مهم است. بازخورد آنها میتواند یا حس شایستگی کودک را تقویت کند یا احساس حقارت را برانگیزد.
بازخورد تشویقکننده باور به مهارتها را افزایش میدهد، در حالی که بازخورد منفی مداوم میتواند به احساس حقارت منجر شود.
-
پرورش مهارتهای زندگی: مدرسه همچنین فرصتهایی برای پرورش مهارتهای ضروری زندگی مانند حل مسئله، کار تیمی و مدیریت زمان فراهم میآورد. کسب و بهکارگیری موفق این مهارتها شایستگی را تقویت میکند.
-
مواجهه با شکست: مدرسه جایی است که ممکن است کودکان برای اولین بار با دشواریهای تحصیلی یا شکست مواجه شوند.
نحوهٔ یادگیری آنها برای مقابله با این موقعیتها — و راهنمایی والدین و معلمان در این بحرانها — میتواند تعیین کند آیا آنها حس شایستگی یا حقارت را پرورش میدهند.
موفقیت و شکست در مرحله چهارم
موفقیت به فضیلت شایستگی منجر میشود، در حالی که شکست به احساس حقارت میانجامد.
اگر کودکان تشویق و تقویت شوند، آنها احساس اشتغالزایی (شایستگی) و اعتمادبهنفس در توانایی دستیابی به اهداف پیدا میکنند.
اگر این ابتکار تشویق نشود، اگر والدین یا معلم آن را محدود کنند، کودک شروع به احساس حقارت خواهد کرد و ممکن است به پتانسیل خود دست نیابد.
اگر کودک نتواند مهارت خاصی را که احساس میکند جامعه از او میطلبد (مثلاً ورزشی بودن) توسعه دهد، ممکن است حس حقارت پیدا کند.
برخی شکستها ممکن است لازم باشند تا کودک فروتنی را بیاموزد. باز هم، تعادلی میان شایستگی و فروتنی ضروری است.
تعادل میان شایستگی و حقارت به کودکان اجازه میدهد مهارتهای خود را بشناسند و درک کنند که توانایی کار کردن و دستیابی به اهداف را دارند، حتی اگر در مسیر با چالش روبهرو شوند.
والدین و معلمان چگونه میتوانند حس کاوش را تشویق کنند؟
در این مرحله، معلمان و والدین باید بازخورد سازنده و مداوم ارائه دهند و تلاش را نه تنها نتیجه، تشویق کنند.
این رویکرد به پرورش حس شایستگی، توانمندی و اعتمادبهنفس در کودکان کمک کرده و احساس حقارت را کاهش میدهد.
✔ ستایش استقامت، نه فقط دستاورد → «برای آن مسئله ریاضی واقعاً سخت خیلی تلاش کردی!»
✔ تشویق کار تیمی → «بیاید با هم روی این مسئله کار کنیم.»
✔ مسئولیت به کودک بدهید → «میتونی مسئول آب دادن گلدونا باشی؟»
نمونه گفتار برای والدین:
❌ کمتأثیر: «اشتباه کردی. دوباره تلاش کن.»
✅ مؤثرتر: «چقدر خوب تلاش کردی! بیا ببینیم با هم میتونیم راهحلش رو پیدا کنیم.» (بر تلاش تمرکز دارد تا اشتباه.)
نمونه گفتار برای معلمان:
❌ کمتأثیر: «این برای تو خیلی سخته.»
✅ مؤثرتر: «میبینم گیر کردی—یک راهی که میتونیم امتحان کنیم چیه؟» (حل مسئله را تشویق میکند بهجای تسلیم شدن.)
مرحله 5. هویت در برابر سردرگمی نقش (12–18 Years)
در دوران نوجوانی، تمرکز بر کشف «من کیستم؟» است.
نوجوانان نقشها، ارزشها و اهداف مختلف را آزمایش میکنند.
وقتی آزادند که تجربه کنند—و راهنمایی بیفشار دریافت کنند—اغلب هویت قویای پیدا میکنند.
اگر احساس محدودیت، سردرگمی یا فشار کنند، ممکن است با سردرگمی نقش روبهرو شوند.
- تعارض: هویت در برابر سردرگمی نقش
- دامنه سنی: 12 تا تقریباً 18 سال
- فعالیت کلیدی: آزمایش نقشها، تأثیر همسالان، خوداندیشی
- فضیلت بهدستآمده: وفاداری (توانایی پایبندی به خود و دیگران)
- پیامد منفی احتمالی: هویت ضعیف میتواند منجر به ناامنی، سردرگمی یا حتی شورش شود.
اینجا تعارض چیست:
-
هویت: اگر نوجوانان در کاوش حمایت شوند و فضای آزادی برای امتحان نقشهای مختلف داشته باشند، احتمالاً از این مرحله با حس قویتری از خود و احساس استقلال و کنترل بیرون میآیند.
این فرآیند شامل کشف علایق، ارزشها و اهداف است که به آنها کمک میکند هویت منحصربهفرد خود را بسازند.
-
سردرگمی نقش: اگر نوجوانان محدود شوند و فضایی برای کاوش نداشته باشند یا فرآیند خیلی طاقتفرسا یا اضطرابآور باشد، ممکن است سردرگمی نقش را تجربه کنند.
این میتواند به عدم اطمینان درباره جایگاه فرد در جهان، ارزشها و جهتگیری آینده منجر شود. آنها ممکن است در تعیین هدف یا مسیر خود دچار مشکل شوند و درباره هویت شخصی سردرگم بمانند.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
در دوران نوجوانی، گذار از کودکی به بزرگسالی اهمیت زیادی دارد.
کودکان مستقلتر میشوند و به آینده در زمینه شغل، روابط، خانواده، مسکن و غیره فکر میکنند.
فرد میخواهد به جامعه تعلق داشته باشد و در آن جایگاه یابد.
نوجوانان در جستجوی کشف هویت فردی خودند، میکوشند حس «خود» را شکل دهند و ممکن است با نقشها، فعالیتها و رفتارهای مختلف آزمایش کنند.
طبق نظر اریکسون، این امر برای تشکیل هویتی قوی و توسعه حس جهت در زندگی اهمیت دارد.
ذهن نوجوان اساساً یک حالت موقتی است، یک مرحله روانی-اجتماعی بین کودکی و بزرگسالی، بین اخلاقیات یادگرفتهشده در کودکی و اخلاقی که باید در بزرگسالی پرورش یابد (اریکسون، 1963، ص. 245).
این یک مرحله عمده رشد است که در آن کودک باید نقشهایی را که در بزرگسالی خواهد داشت بیاموزد. در این دوره نوجوان هویت خود را بازنگری میکند و سعی دارد دقیقاً بفهمد که کیست.
اریکسون پیشنهاد میکند دو نوع هویت درگیر است: جنسی و شغلی.
روابط اجتماعی
با توجه به اهمیت روابط اجتماعی در این مرحله، ضروری است که نوجوانان شبکههای اجتماعی حمایتی داشته باشند که کاوش سالم هویت را تشویق کنند.
همچنین مهم است که والدین، معلمان و مربیان راهنمایی لازم را در حین عبور نوجوانان از روابط و نقشهای اجتماعی فراهم کنند.
دلایلش چنیناند:
-
شکلگیری هویت: روابط اجتماعی زمینهای را فراهم میکنند که نوجوانان بتوانند جنبههای مختلف هویت خود را کاوش کنند.
آنها نقشهای مختلف را در میان گروه همسالان امتحان میکنند و از این طریق علایق، باورها، ارزشها و اهداف خود را کشف میکنند. این کاوش کلیدی در شکلگیری هویت منحصربهفردشان است.
-
تأثیر همسالان: گروههای همسالان اغلب در این مرحله نفوذ زیادی پیدا میکنند. نوجوانان شروع به ارزشگذاری بیشتر بر نظرات دوستان نسبت به والدین میکنند.
تصور گروه همسالان درباره نوجوان میتواند بر حس خود و شکلگیری هویت او تأثیر بگذارد.
-
پذیرش اجتماعی و تعلق: احساس پذیرفتهشدن و هماهنگی با همسالان میتواند بهطور چشمگیری بر عزت نفس و هویت نوجوان تأثیر بگذارد.
اگر پذیرفته و ارزشگذاری شوند، احتمالاً هویت مثبتتری شکل میگیرد؛ احساس محرومیت یا طرد میتواند به سردرگمی نقش و مشکلات هویتی منجر شود.
-
تجربه تنوع: تعامل با افراد متنوع به نوجوانان کمک میکند دیدگاههای خود را گسترش دهند، باورهایشان را به چالش بکشند و ارزشهای خود را شکل دهند.
این تنوع تجربی نیز میتواند بر شکلگیری هویت تأثیر بگذارد.
-
دعوا و حل اختلاف: روابط اجتماعی اغلب شامل تعارض و نیاز به حل اختلاف است که فرصتی برای نوجوانان فراهم میکند نقشها و رفتارهای مختلف را آزمایش کنند.
یادگیری نحوه مدیریت این تعارضها به توسعه هویت و مهارتهای اجتماعی لازم در بزرگسالی کمک میکند.
راههایی برای تشویق کاوش هویتی در نوجوانان
(برای والدین، مربیان و مشاوران)
نوجوانان در مرحله هویت در برابر سردرگمی نقش نیازمند راهنماییاند تا حس قویتری از خود بسازند. اینجا چند روش برای حمایت از این فرآیند آمده است:
✅ 1. تشویق بیان خود
- به نوجوانان اجازه دهید سبک شخصی، علایق و باورهای خود را بدون قضاوت آزمایش کنند.
- از فعالیتهای هنری، موسیقیایی یا ورزشی حمایت کنید که در آنها میتوانند فردیت خود را بروز دهند.
✅ 2. معرفی تجربههای متنوع
- تشویق به سفر، کار داوطلبانه یا کارآموزی برای گسترش دیدگاهها.
- بحث درباره مسیرهای شغلی مختلف بدون فشار برای انتخاب یک جهت مشخص.
✅ 3. پرورش تفکر انتقادی درباره هویت
- پرسیدن سؤالهای باز: «دوست داری چه نوع انسانی باشی؟»
- پیشنهاد نوشتن روزانه یا ساخت تابلو رؤیاها برای شفافسازی اهداف شخصی.
- معرفی کتابها یا رسانههایی که مسیرهای زندگی و الگوهای متنوع را نمایش میدهند.
✅ 4. پرورش دوستیها و پیوندهای سالم
- تشویق شرکت در باشگاهها، ورزشها یا گروههای اجتماعی.
- کمک به نوجوانان برای تشخیص روابط مثبت در برابر سمی و تعیین حدود.
✅ 5. حمایت از تابآوری عاطفی
- آموزش راهبردهای مقابلهای برای مواجهه با فشار همسالان و شکست.
- عادیسازی این که توسعه هویت فرایندی مادامالعمر است—آنها لازم نیست فوراً «همه چیز را بفهمند».
- حمایت از ریسکپذیری سالم
نکته: والدین باید بین هدایت و واگذاری آزادی تعادل برقرار کنند—نوجوانان به فضا برای کاوش نیاز دارند اما همچنین باید پایگاه امنی برای بازگشت و دریافت حمایت داشته باشند.
موفقیت و شکست در مرحله پنجم
طبق بی (1992)، آنچه باید در پایان این مرحله رخ دهد «یک حس دوباره یکپارچه از خود، از آنکه چه میخواهد باشی یا چه کاری انجام دهی، و نقش جنسی مناسب» است.
در این مرحله تصویر بدنی نوجوان تغییر میکند.
اریکسون معتقد است نوجوانان ممکن است تا زمانی که با تغییرات سازگار شوند و «بزرگ شوند into» نسبت به بدن خود احساس ناراحتی کنند. موفقیت در این مرحله به فضیلت وفاداری منتهی میشود.
وفاداری شامل توانایی تعهد به دیگران بر پایه پذیرش آنها، حتی در صورت اختلافهای ایدئولوژیک، است.
در این دوره آنها امکانات مختلف را کاوش میکنند و بر اساس نتیجه آزمایشها هویت خود را شکل میدهند.
نوجوانانی که هویت قویای بنا میکنند میتوانند وفاداریها و ارزشهای ثابتی را حفظ کنند، حتی در میان تغییرات اجتماعی.
اریکسون سه فرم بحران هویتی را توصیف کرد:
- شدید (سردرگمی هویتی بر هویت شخصی چیره میشود)
- طولانیمدت (تجدید هویتهای کودکانه طی زمان طولانی)
- تشدیدشده (تلاشهای مکرر ناموفق برای حلوفصل)
ناکامی در بهدست آوردن حس هویت در جامعه («نمیدانم وقتی بزرگ شدم چه میخواهم بشوم») میتواند به سردرگمی نقش منجر شود.
با این حال، اگر نوجوانان حمایت، زمان یا ظرفیت عاطفی برای کاوش هویت نداشته باشند، ممکن است با مسائل هویتی حلنشده باقی بمانند و نسبت به نقشها و آینده خود احساس عدم اطمینان کنند.
این میتواند به هویت ضعیف، سردرگمی نقش و فقدان جهت در بزرگسالی بینجامد.
سردرگمی نقش شامل نداشتن اطمینان درباره خود یا جایگاه خود در جامعه است.
در پاسخ به سردرگمی نقش یا بحران هویتی، نوجوان ممکن است شروع به آزمایش سبکهای مختلف زندگی کند (مثلاً در کار، تحصیلات یا فعالیتهای سیاسی).
همچنین، تحمیل هویت بر کسی میتواند به شورش و شکلگیری هویت منفی منجر شود و در کنار آن احساس ناخوشایندی پدید آورد.
مرحله 6. صمیمیت در برابر انزوا (Young Adulthood, 18–40 Years)
جوانان بالغ به دنبال پیوندها و روابط نزدیکاند که مراقبت و اعتماد متقابل در آنها وجود داشته باشد.
تشکیل موفق این ارتباطات صمیمی به صمیمیت — توانایی گشودگی، آسیبپذیری و تعهد — منجر میشود.
مشکل در شکل دادن به روابط معنادار میتواند به انزوا بینجامد که با تنهایی و گاهی افسردگی همراه است.
- تعارض: صمیمیت در برابر انزوا
- دامنه سنی: 18 تا تقریباً 40 سال
- فعالیت کلیدی: تشکیل روابط عاشقانه، دوستیهای عمیق، صمیمیت عاطفی
- فضیلت بهدستآمده: عشق
- پیامد منفی احتمالی: انزوای مزمن ممکن است منجر به بیگانگی و دشواری در حفظ روابط شود.
اینجا تعارض چیست:
-
صمیمیت: افرادی که این مرحله را با موفقیت پشت سر میگذارند قادر به ایجاد روابط صمیمی و متقابل با دیگراناند.
آنها میتوانند پیوندهای نزدیک تشکیل دهند و به وابستگی متقابل راحت باشند. صمیمیت شامل توانایی گشودن خود و بهاشتراکگذاشتن خویشتن با دیگران و نیز تمایل به تعهد و فداکاری برای حفظ این روابط است.
-
انزوا: اگر افراد در شکلدادن این روابط نزدیک مشکل داشته باشند، شاید بهخاطر بحران هویت حلنشده یا ترس از رد شدن، ممکن است انزوا را تجربه کنند.
انزوا به ناتوانی در تشکیل روابط معنادار و صمیمی اشاره دارد که میتواند به احساس تنهایی، طردشدگی و جدایی منجر شود.
موفقیت و شکست در مرحله ششم
موفقیت به روابط قوی منجر میشود، در حالی که شکست به تنهایی و انزوا میانجامد.
پیمودن موفق این مرحله فضیلت عشق را پرورش میدهد. افرادی که این فضیلت را توسعه میدهند توانایی تشکیل روابط عمیق و متعهدانه بر پایه اعتماد و احترام متقابل را دارند.
در این مرحله ما بیشتر خود را با دیگران بهاشتراک میگذاریم و به رابطههایی میپردازیم که میتوانند به تعهدات بلندمدت با افرادی غیر از اعضای خانواده منجر شوند.
پایان موفق این مرحله میتواند به روابط شاد و احساس تعهد، امنیت و محبت در داخل رابطه منجر گردد.
با این حال، اگر افراد در این مرحله دچار مشکل شوند و نتوانند روابط نزدیک بسازند، ممکن است احساس انزوا و تنهائی کنند. این میتواند به احساس قطع ارتباط و بیگانگی در بزرگسالی منجر شود.
اجتناب از صمیمیت و ترس از تعهد میتواند به انزوا، تنهایی و گاهی افسردگی بینجامد.
مرحله 7. تولیدگرایی در برابر رکود (40–65 Years)
در میانسالی، افراد بر هدایت نسل بعد تمرکز میکنند، خواه از طریق فرزندپروری، راهنمایی یا مشارکت در جامعه.
کمک مؤثر به رشد دیگران تولیدگرایی — حس تولید و دستاورد — را تقویت میکند.
در مقابل، احساس بیثمری یا قطع ارتباط منجر به رکود میشود.
- تعارض: تولیدگرایی در برابر رکود
- دامنه سنی: 40 تا تقریباً 65 سال
- فعالیت کلیدی: والدگری، حرفه، مشارکت اجتماعی
- فضیلت بهدستآمده: مراقبت (نگرانی نسبت به نسلهای آینده)
- پیامد منفی احتمالی: احساس رکود میتواند به خودمحوری، فقدان رشد شخصی یا بحران میانسالی منجر شود.
اینجا تعارض چیست:
-
تولیدگرایی: اگر افراد احساس کنند که به جهان کمکهای ارزشمندی میکنند، مثلاً از طریق تربیت فرزندان یا ایجاد تغییرات مثبت در جامعه، حس تولیدگرایی خواهند داشت.
تولیدگرایی شامل نگرانی برای دیگران و تمایل به کمک به نسلهای بعد است، اغلب از طریق والدگری، مربیگری، نقشهای رهبری یا تولید آثار خلاق که به جامعه ارزش میافزاید.
-
رکود: اگر افراد احساس کنند تأثیر مثبت ندارند یا در کارهای مولد و خلاقانه مشارکت ندارند، ممکن است دچار رکود شوند.
رکود شامل احساس بیثمری و عدم مشارکت است که به خودمحوری، فقدان رشد و حس پوچی منجر میشود.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
از نظر روانی، تولیدگرایی به «اثر گذاشتن» بر جهان از طریق خلق یا پرورش چیزهایی اشاره دارد که از فرد فراتر میمانند.
در میانسالی افراد نیاز به خلق یا پرورش چیزهایی دارند که پس از آنها باقی بماند؛ اغلب مربیانی دارند یا تغییرات مثبتی ایجاد میکنند که به دیگران سود میرساند.
ما از طریق بزرگکردن فرزندان، تولید در محل کار و مشارکت در فعالیتها و سازمانهای اجتماعی به جامعه بازمیگردیم. از طریق تولیدگرایی حس تعلق به تصویر بزرگتری از جهان را تجربه میکنیم.
کار و والدگری
هم کار و هم والدگری در این مرحله اهمیت دارند زیرا فرصتهایی برای گسترش نفوذ شخصی و اجتماعی بزرگسالان فراهم میآورند.
-
کار: در این مرحله، افراد اغلب تمرکز زیادی بر حرفه خود دارند. کار معنادار راهی است که بزرگسالان از طریق آن میتوانند احساس تولیدگری کرده و حس مشارکت در جهان را کسب کنند.
این امکان را به آنها میدهد تا احساس کنند بخشی از جامعه بزرگتری هستند و تلاشهایشان میتواند به نسلهای آینده سود برساند. اگر در کار احساس ارزش و دستاورد کنند، حس تولیدگرایی خواهند داشت.
با این حال، اگر از شغل خود ناراضی باشند یا احساس کنند بیثمرند، ممکن است با حس رکود روبهرو شوند.
-
والدگری: پرورش فرزندان جنبهای مهم از این مرحله است. بزرگسالان میتوانند از طریق هدایت نسل بعد و انتقال ارزشها حس تولیدگرایی بهدست آورند.
از طریق والدگری، بزرگسالان احساس کنند در حال انجام سهمی معنادار در آینده هستند.
از سوی دیگر، کسانی که تصمیم به فرزندآوری نگرفتهاند یا قادر به داشتن فرزند نیستند نیز میتوانند از طریق رفتارهای پرورشی دیگر مانند مربیگری یا مشارکت در فعالیتهایی که نسل جوان را تقویت میکند به تولیدگرایی دست یابند.
موفقیت و شکست در مرحله هفتم
اگر بزرگسالان از طریق این نقشها رضایت و حس مشارکت بیابند، احتمالاً حس تولیدگرایی را توسعه میدهند که به احساس مفیدبودن و رضایت منجر میشود.
پیمودن موفق این مرحله فضیلت مراقبت را ایجاد میکند.
افرادی که این فضیلت را پرورش میدهند، احساسی از مشارکت در جهان دارند، معمولاً از طریق خانواده و کار، و احساس میکنند تفاوتی ایجاد کردهاند.
موفقیت به احساس مفید بودن و دستاورد منتهی میشود، در حالی که شکست منجر به مشارکت سطحی در جهان میگردد.
اگر نتوانیم راهی برای مشارکت پیدا کنیم، راکد میشویم و احساس بیثمری میکنیم. این افراد ممکن است احساس قطع ارتباط یا عدم مشارکت با جامعه و اجتماع کلی را تجربه کنند.
این میتواند در زندگی بعدی به احساس بیقراری و بیثمری بینجامد.
مرحله 8. تمامیت خود در برابر نومیدی (65+ Years)
در سالمندی، مردم به زندگی و دستاوردهای خود میاندیشند.
اگر تجربههای خود را معنادار ببینند، به تمامیت خود دست مییابند — احساس رضایت و آمادگی برای مواجهه با پایان زندگی.
کسانی که احساس کنند کوتاهی کردهاند ممکن است نومیدی را تجربه کنند که با پشیمانی، تلخی یا ترس از مرگ همراه است.
- تعارض: تمامیت خود در برابر نومیدی
- دامنه سنی: 65 سال به بالا
- فعالیت کلیدی: بازنگری زندگی، تأمل در دستاوردها، پذیرش مرگپذیری
- فضیلت بهدستآمده: خرد
- پیامد منفی احتمالی: نومیدی و پشیمانی پایدار میتواند به افسردگی یا بیامیدی منجر شود.
اینجا تعارض چیست:
-
تمامیت خود: اگر افراد احساس کنند زندگی پربار و معناداری داشتهاند، به تمامیت خود دست مییابند.
این حالت با پذیرش زندگی بههمان شکلی که بوده، توانایی یافتن انسجام و هدف در تجربهها و حس حکمت و رضایت مشخص میشود.
-
نومیدی: از سوی دیگر، اگر افراد احساس پشیمانی از گذشته کنند، حس کنند تصمیمهای بدی گرفتهاند یا نتوانستهاند اهداف زندگی را محقق کنند، ممکن است نومیدی را تجربه کنند.
نومیدی شامل احساس پشیمانی، تلخی و ناامیدی از زندگی و ترس از مرگ قریبالوقوع است.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
این مرحله پس از 65 سالگی رخ میدهد و شامل بازنگری زندگی است که یا به احساس رضایت و شادی از زندگی میانجامد یا به حس عمیق پشیمانی.
اریکسون تمامیت خود را «پذیرش چرخهٔ یگانهٔ زندگی فرد بهعنوان چیزی که باید چنین میبود» (1950، ص. 268) و بعدها «حسی از انسجام و کمال» (1982، ص. 65) توصیف کرد.
با افزایش سن (65+ سال) و تبدیل شدن به سالمندان، معمولاً تولیدگریمان کند میشود و زمان بازنشستگی و تجربههای جدید زندگی آغاز میشود.
موفقیت و شکست در مرحله هشتم
موفقیت در این مرحله منجر به فضیلت حکمت میشود.
حکمت