اریک اریکسون (1902–1994) مدلی از رشد را در طول عمر پیشنهاد داد که بر نقش روابط اجتماعی در شکلگیری حس «خود» تأکید دارد. او مطرح کرد که ما از هشت مرحله میگذریم که هر یک توسط یک تعارض مرکزی یا بحران روانی-اجتماعی مشخص میشوند و حل هر کدام برای رشد سالم شخصیت ضروری است.
نکات کلیدی
- شخصیت در طول عمر شکل میگیرد: اریکسون رشد را فرآیندی میدید که از نوزادی تا سالمندی ادامه دارد.
- درگیریهای مرکزی: هر یک از هشت مرحله شامل یک تعارض اساسی است، مانند اعتماد در برابر بیاعتمادی یا هویت در برابر سردرگمی نقش.
- فضایل بنیادین: حل موفق هر مرحله به توسعه یک قوت روانشناختی یا «فضیلت» منجر میشود (مثلاً امید، اراده، وفاداری).
- پیامد شکست: اگر تعارضی حل نشود، ممکن است بر مراحل بعدی و رفاه کلی تأثیر منفی بگذارد؛ هرچند افراد اغلب با حمایت مناسب میتوانند این مسائل را در آینده حل کنند.

مرحله 1. اعتماد در برابر بیاعتمادی (0–18 Months)
در دوران نوزادی، کودکان کاملاً به مراقبان برای حمایت و ثبات تکیه دارند.
اگر نیازهایشان (غذا، آرامش، محبت) بهطور مداوم برآورده شود، نوزاد معمولاً حس اعتماد را پرورش میدهد و باور میکند دنیا امن و قابل پیشبینی است.
برعکس، مراقبت ناپایدار یا غفلتآمیز به بیاعتمادی و اضطراب میانجامد.
- تعارض: اعتماد در برابر بیاعتمادی
- دامنه سنی: از تولد تا حدود 18 ماه
- فعالیت کلیدی: تغذیه و مراقبت مستمر
- فضیلت بهدستآمده: امید
- پیامد منفی احتمالی: اگر حل نشود، نوزاد ممکن است به کودکی مضطرب تبدیل شود که دنیا را غیرقابل اعتماد میداند.
اینجا تعارض چیست:
- اعتماد: اگر مراقب قابل اتکا، پیوسته و مراقب باشد، کودک حس اعتماد را پرورش میدهد و معتقد میشود دنیا امن است و مردم قابل اعتماد و مهرباناند.
این احساس اعتماد به کودک اجازه میدهد حتی در مواجهه با تهدیدها احساس امنیت کند و این حس در روابط دیگر او نیز تداوم یابد و موجب حفظ امنیت او در میان شرایط ناگوار میشود.
- بیاعتمادی: بالعکس، اگر مراقب نتواند مراقبت و محبت کافی و مداوم فراهم کند، کودک ممکن است حس بیاعتمادی و ناامنی پیدا کند.
این میتواند به این باور منجر شود که دنیا غیرقابل پیشبینی و ناپایدار است و در نتیجه شک، بیاعتمادی و اضطراب را پرورش دهد.
در چنین شرایطی، کودک ممکن است نسبت به تواناییاش در تأثیرگذاری بر رویدادها بیاعتماد شود و دنیا را با نگرانی ببیند.
ارتقای اعتماد در نوزادان
هدف: کمک به نوزادان برای پرورش حس امن اعتماد نسبت به مراقبانشان.
✔ پاسخدهی مداوم به گریه و نیازها (تغذیه، آرامش، محبت).
✔ برقراری تماس چشمی و استفاده از لحنی ملایم برای تقویت حس امنیت.
✔ ایجاد روالهای قابل پیشبینی تا احساس ثبات فراهم شود.
✔ تماس پوست با پوست برای تقویت پیوند عاطفی.
✔ تشویق به کاوش با فراهم کردن محیطی امن که نوزادان بتوانند اطراف خود را مشاهده و تعامل کنند.
تغذیه نوزاد
تغذیه یکی از فعالیتهای حیاتی در این مرحله است. این یکی از نخستین و ابتداییترین راههای یادگیری نوزادان است که میفهمند آیا میتوانند به دنیا اعتماد کنند یا نه.
این تجربه مبنای دیدگاه آنها نسبت به دنیا را شکل میدهد؛ یا آن را مکانی امن و قابل اعتماد میبینند یا جایی که نیازهایشان ممکن است برآورده نشود.
اعتماد:
وقتی مراقب بهطور مداوم به علائم گرسنگی کودک پاسخ میدهد و تغذیه را با حساسیت و دقت فراهم میکند، کودک یاد میگیرد که نیازهایش برآورده میشود.
این مراقبت قابل اتکا به کودک کمک میکند حس امنیت و اعتماد نسبت به مراقب و محیط خود پیدا کند.
آنها درک میکنند که وقتی نیاز دارند، مانند گرسنگی، کسی برای رفع آن حضور خواهد داشت.
بیاعتمادی:
اگر مراقب در تغذیه غفلتورزانه، ناپایدار یا بیحساسیت باشد، کودک ممکن است تجربه ناراحتی، پریشانی و گرسنگی کند.
این تجربیات منفی میتواند به حس بیاعتمادی نسبت به محیط و مراقبان منجر شود.
آنها ممکن است شروع به باور کنند که نیازهایشان برآورده نخواهد شد و این موجب اضطراب و ناامنی میشود.
موفقیت و شکست در مرحله اول
موفقیت در این مرحله منجر به فضیلت امید میشود.
با پرورش حس اعتماد، نوزاد میتواند امیدوار باشد که در مواجهه با بحرانهای بعدی، احتمال واقعی وجود دارد که دیگران بهعنوان منبع حمایت حضور داشته باشند.
ناکامی در کسب فضیلت امید به توسعه ترس منتهی میشود. این نوزاد حس پایهای بیاعتمادی را به روابط دیگر خود خواهد برد.
ممکن است این امر به اضطراب، ناامنیهای افزایشیافته و احساس بیاعتمادی بیش از حد نسبت به جهان اطراف بینجامد.
مطابق دیدگاه اریکسون درباره اهمیت اعتماد، پژوهشهای بالبی و آینزورث نشان دادهاند که کیفیت تجربه دلبستگی اولیه میتواند بر روابط فرد با دیگران در زندگی بعدی تأثیر بگذارد.
تعادل میان اعتماد و بیاعتمادی به نوزاد میآموزد که هرچند ممکن است لحظاتی از ناراحتی یا پریشانی وجود داشته باشد، اما میتواند روی مراقب خود حساب کند تا حمایت لازم را فراهم کند.
این به نوزاد کمک میکند تابآوری بسازد و توانایی مقابله با استرس یا ناملایمات در آینده را توسعه دهد.
مرحله 2. خودمختاری در برابر شرم و تردید (18 Months–3 Years)
کودکان نوپا شروع به کشف محیط و ابراز استقلال در کارهایی مانند پوشیدن لباس یا انتخاب غذا میکنند.
اگر مراقبان این تلاشها را تشویق کنند، کودکان حس خودمختاری — اعتماد به تواناییشان برای مواجهه با چالشها — پیدا میکنند.
مراقبان بیشازحد منتقد یا کنترلگر میتوانند باعث شوند کودک به تواناییهای خود شک کند و به شرم و تردید مبتلا شود.
- تعارض: خودمختاری در برابر شرم و تردید
- دامنه سنی: 18 ماه تا تقریباً 3 سال
- فعالیت کلیدی: یادگیری مراقبت از خود (مثلاً آموزش توالت، پوشیدن لباس)
- فضیلت بهدستآمده: اراده (خواست برای عمل مستقل)
- پیامد منفی احتمالی: شرم یا تردید افراطی ممکن است به وابستگی بیشازحد به دیگران و عزتنفس پایین منجر شود.
اینجا تعارض چیست:
- خودمختاری: اگر در افزایش استقلال کودک تشویق و حمایت شود، کودک اعتماد بهنفس و امنیت بیشتری در تواناییاش برای بقا کسب میکند.
آنها در تصمیمگیری راحتتر میشوند، آزادانهتر محیط را کاوش میکنند و حس کنترل بر خود خواهند داشت. دستیابی به این خودمختاری به آنها کمک میکند احساس شایستگی و توانمندی برای هدایت زندگیشان پیدا کنند.
- شرم و تردید: از سوی دیگر، اگر کودکان بیشازحد کنترل یا انتقاد شوند، ممکن است نسبت به تواناییهای خود احساس شرم کنند و در تواناییشان تردید پیدا کنند.
این میتواند به فقدان اعتماد بهنفس، ترس از امتحان کردن چیزهای جدید و احساس ناتوانی در کنترل خود منجر شود.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
کودک از نظر جسمی در حال رشد و متحرکتر میشود و درمییابد که تواناییها و مهارتهای زیادی دارد، مانند پوشیدن لباس و کفش، بازی با اسباببازیها و غیره.
این مهارتها نشاندهنده حس رو به رشد استقلال و خودمختاری کودکاند.
برای مثال، در این مرحله کودکان شروع به ابراز استقلال میکنند؛ با دور شدن از مادر، انتخاب اسباببازی برای بازی و تصمیمگیری درباره لباس یا خوردنیها.
تشویق خودمختاری در کودکان نوپا
هدف: تشویق استقلال در حالی که محیطی حمایتکننده فراهم است.
✔ دادن گزینهها (“میخواهی فنجان قرمز یا آبی را داشته باشی؟”) برای توسعه مهارت تصمیمگیری.
✔ تشویق فعالیتهای مراقبت از خود (پوشیدن لباس، غذا خوردن، شستن دستها).
✔ اجتناب از تنبیه شدید؛ بهجای آن از راهنمایی ملایم و تشویق برای تلاش استفاده کنید.
✔ بگذارید کودکان نوپا وظایف جدید را با سرعت خودشان امتحان کنند و آنها را عجله ندهید.
✔ پس از اشتباهات به آنها اطمینان دهید تا شکست را بهعنوان بخشی از یادگیری عادیسازی کنید.
نمونه گفتار برای والدین:
❌ کمتأثیر: «خیلی طول کشید. بذار من انجامش بدم.»
✅ مؤثرتر: «خیلی محکم داری تلاش میکنی تا کفشهات رو بپوشی! ادامه بده، اگه لازم شد کمک میکنم.» (این جمله از اعتماد بهنفس حمایت میکند بدون اینکه وظیفه را از او بگیرد.)
آموزش توالت
در این زمان کودکان شروع به اعمال استقلال روی عملکردهای بدنی خود میکنند که میتواند تأثیر زیادی بر حس خودمختاری یا شرم و تردید داشته باشد.
- خودمختاری: وقتی والدین با صبر و حمایت به آموزش توالت میپردازند و اجازه میدهند کودک با سرعت خود بیاموزد، کودک ممکن است احساس موفقیت و خودمختاری کند.
آنها درک میکنند که کنترل بر بدن خود دارند و میتوانند مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرند.
این امر اعتماد بهنفس آنها را تقویت میکند و حس خودمختاری و باور به توانایی مدیریت کارهای شخصی را در آنها ایجاد میکند.
- شرم و تردید: برعکس، اگر روند بهسرعت انجام شود، فشار بیش از حد وارد شود یا والدین به سوانح با عصبانیت یا خشم واکنش نشان دهند، کودک ممکن است احساس شرم کند و در تواناییهای خود دچار تردید شود.
آنها ممکن است نسبت به اشتباهات خود احساس بدی داشته باشند و این میتواند منجر به شرم، تردید در خود و کمبود اعتماد به نفس شود.
موفقیت و شکست در مرحله دوم
اریکسون میگوید والدین باید اجازه دهند کودکان حد تواناییهای خود را در محیطی تشویقکننده که نسبت به شکست بردبار است، کشف کنند.
موفقیت در این مرحله منجر به فضیلت اراده میشود. اگر کودکان در این مرحله تشویق و حمایت شوند، در افزایش استقلال خود اعتمادبهنفس و اطمینان بیشتری پیدا میکنند و قادر به بقا در جهان خواهند بود.
نوزاد حس کنترل شخصی بر مهارتهای فیزیکی و احساس استقلال را پرورش میدهد.
اگر کودکان مورد انتقاد، کنترل بیشازحد قرار گیرند یا فرصت ابراز خود نداشته باشند،
آنگاه ممکن است احساس ناتوانی در توانایی بقا پیدا کنند و به وابستگی بیشازحد به دیگران دچار شوند، عزتنفس پایینی پیدا کنند و احساس شرم یا تردید نسبت به تواناییهای خود داشته باشند.
والدین چگونه میتوانند حس کنترل را تشویق کنند؟
موفقیت به احساس خودمختاری منجر میشود و شکست به شرم و تردید.
اریکسون تأکید میکند که مهم است والدین اجازه دهند کودکان محدوده تواناییهای خود را در محیطی تشویقکننده که نسبت به شکست بردبار است، کشف کنند.
برای مثال، بهجای اینکه لباس کودکی را بپوشانند، والدین حمایتکننده باید صبر کنند تا کودک تلاش کند تا زمانی که موفق شود یا درخواست کمک کند.
بنابراین والدین باید کودک را تشویق به استقلال کنند و در عین حال از او محافظت نمایند تا شکست مداوم رخ ندهد.
این امر نیازمند تعادل ظریفی از سوی والدین است.
آنها باید تلاش کنند همه کارها را برای کودک انجام ندهند، اما اگر کودک در وظیفهای شکست خورد نباید او را برای شکستها و حوادث (بهویژه در آموزش توالت) سرزنش کنند.
هدف باید «کنترل خود بدون از دست رفتن عزت نفس» باشد (گراس، 1992).
تعادل بین خودمختاری و شرم و تردید به کودک میآموزد که هرچند همیشه نمیتواند محیط را کنترل کند، اما میتواند بر اعمال و تصمیمات خود کنترل داشته باشد و بدینترتیب اعتمادبهنفس و تابآوری را پرورش دهد.
مرحله 3. پیگیری هدف در برابر گناه (3–5 Years)
در این مرحله، کودکان بازیهای جدید ابداع میکنند، نقشهای مختلف را تصور میکنند و یاد میگیرند فعالیتها را برنامهریزی و اجرا کنند.
تشویق، ابتکار را — آمادگی برای امتحان کردن چیزهای جدید — تقویت میکند.
انتقاد یا دلسردسازی میتواند احساس گناه ایجاد کند و باعث شود کودکان احساس کنند مزاحماند یا ایدههایشان پذیرفتنی نیست.
- تعارض: ابتکار در برابر گناه
- دامنه سنی: 3 تا تقریباً 5 سال
- فعالیت کلیدی: بازی، کنجکاوی، پرسش «چرا»
- فضیلت بهدستآمده: هدف
- پیامد منفی احتمالی: گناه بیشازحد میتواند خلاقیت را خفه و میل کودک به ابراز خود را مهار کند.
اینجا تعارض چیست:
- ابتکار: وقتی مراقبان کودکان را تشویق و حمایت میکنند تا ابتکار به خرج دهند، آنها میتوانند فعالیتها را برنامهریزی، کارها را به انجام برسانند و با چالشها روبهرو شوند.
کودکان یاد میگیرند ابتکار به خرج دهند و بر محیط خود کنترل کنند.
آنها شروع به اندیشیدن مستقل، طرحریزی و اجرای برنامهها میکنند که به پرورش حس هدفمندی کمک مینماید.
- گناه: اگر مراقبان تلاشهای مستقل کودک را دلسرد کنند یا نادیده یا انتقاد نمایند، کودکان ممکن است دربارهٔ خواستهها و ابتکارات خود احساس گناه کنند.
این میتواند به احساس گناه، تردید در خود و فقدان ابتکار منجر شود.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
این سالها از نظر رشد کودک بهویژه پرجنبوجوش و سریع هستند.
طبق نظر بی (1992)، این دوره «زمان نیروی عمل و رفتارهایی است که ممکن است والدین آنها را تهاجمی ببینند.»
در این دوره، ویژگی اصلی تعامل مداوم کودک با دیگر کودکان در مدرسه است. بازی نقش مرکزی دارد، زیرا به کودکان اجازه میدهد مهارتهای بینفردی خود را از طریق ابتکار در فعالیتها آزمایش کنند.
کودک شروع به ابراز کنترل و قدرت بر محیط خود میکند، با برنامهریزی فعالیتها، انجام کارها و روبهرو شدن با چالشها.
تشویق ابتکار در کودکان پیشدبستانی
هدف: کمک به کودکان برای احساس اعتماد به تواناییشان در پیگیری ابتکار.
✔ ایجاد فرصت برای بازی نمطی/تخیلی (مثلاً نقشآفرینی مشاغل مختلف).
✔ حمایت از کنجکاوی با پاسخگویی صبورانه به سؤالهای «چرا».
✔ سپردن نقشهای کوچک رهبری (مثلاً «میتونی کمککننده میز چیدن باشی؟»).
✔ تحسین تلاش و خلاقیت بهجای تمرکز صرف بر موفقیت.
✔ تشویق حل مسئله با اجازه دادن به کودکان برای یافتن راهحلها قبل از مداخله.
نمونه گفتار برای والدین:
❌ کمتأثیر: «اینجوری که درست نیست.»
✅ مؤثرتر: «اون روش خیلی جالبه برای ساختن برج! میتونی راجع بهش به من بگی؟» (خلاقیت را تشویق میکند بهجای دلسردسازی.)
کاوش
دلیل اهمیت کاوش این است:
- پرورش ابتکار: کاوش به کودکان امکان میدهد قدرت و کنترل خود را بر محیط اعمال کنند. از طریق کاوش، کودکان با محیط درگیر میشوند، سؤال میپرسند و چیزهای جدید کشف میکنند.
این درگیری فعال به آنها اجازه میدهد ابتکار به خرج دهند و انتخابهای مستقل انجام دهند که به خودمختاری و اعتمادبهنفسشان کمک میکند.
- یادگیری از اشتباهات: کاوش به معنی اشتباه کردن هم هست و این اشتباهات فرصتهای مهمی برای یادگیری فراهم میکنند. حتی اگر تلاشهای کودک منجر به خطا یا شکست شود، او علت و معلول و نقش خود در تأثیرگذاری بر نتایج را میآموزد.
- ساختن اعتمادبهنفس: وقتی مراقبان از کاوش و ابتکارات کودک حمایت و تشویق کنند، اعتمادبهنفس او تقویت میشود. کودک احساس میکند اعمال او ارزشمند است و این او را تشویق میکند در آینده ابتکار بیشتری به خرج دهد.
- کاهش گناه: اگر مراقبان نیاز کودک به کاوش را محترم بشمارند و اشتباهات او را بیشازحد انتقاد نکنند، این به جلوگیری از احساس گناه کمک میکند. در عوض، کودک میآموزد که امتحان کردن چیزهای جدید و اشتباه کردن بخشی از فرآیند یادگیری است.
موفقیت و شکست در مرحله سوم
کودکان شروع به برنامهریزی فعالیتها، اختراع بازیها و راهاندازی فعالیت با دیگران میکنند.
اگر این فرصت به آنها داده شود، احساس ابتکار پیدا میکنند و در توانایی خود برای رهبری دیگران و اتخاذ تصمیم احساس امنیت مییابند.
موفقیت در این مرحله به فضیلت هدف منجر میشود.
برعکس، اگر این گرایش سرکوب شود، چه از طریق انتقاد یا کنترل، کودکان احساس گناه پیدا میکنند.
کودک اغلب در پرقدرتی خود زیادهروی خواهد کرد و خطر آن است که والدین کودک را تنبیه کنند و ابتکار او را بیشازحد محدود سازند.
در این مرحله کودک بسیاری سؤال میپرسد چراکه تشنگی او برای دانستن افزایش یافته است.
اگر والدین سؤالات کودک را کماهمیت، مزاحم یا شرمآور بدانند یا رفتارهای او را تهدیدآمیز تلقی کنند، ممکن است کودک برای «مزاحم بودن» احساس گناه کند.
گناه بیشازحد میتواند تعامل کودک با دیگران را کند کند و خلاقیت او را مهار سازد.
البته مقداری گناه لازم است؛ در غیر این صورت کودک نمیداند چگونه خودکنترلی داشته باشد یا وجدان را پرورش دهد.
تعادل سالم بین ابتکار و گناه اهمیت دارد.
این تعادل به کودکان کمک میکند بفهمند گرفتن ابتکار و تصمیمگیری خودشان قابل قبول است، اما گاهی هم باید از قوانین یا راهنماییهای دیگران پیروی کنند.
پیمودن موفق این مرحله فضیلت هدفمندی را پرورش میدهد.
والدین چگونه میتوانند حس کاوش را تشویق کنند؟
در این مرحله، مراقبان باید محیطی امن و حمایتکننده فراهم کنند که به کودکان اجازه کاوش آزادانه دهد.
این محیط ابتکار آنها را پرورش میدهد، مهارتهای حل مسئله را تقویت میکند و اعتمادبهنفس و تابآوری را میسازد.
با درک اهمیت کاوش و فراهم آوردن حمایت مناسب، مراقبان میتوانند به کودکان کمک کنند این مرحله را با موفقیت طی کنند و احساس گناه را به حداقل برسانند.
مرحله 4. شایستگی در برابر حقارت (5–12 Years)
با ورود به مدرسه، کودکان مهارتهای خود را با همسالان مقایسه میکنند و در پی نشان دادن توانمندیاند.
حمایت معلمان و والدین به آنها کمک میکند تا شایستگی — اعتماد به مهارتها و تولیدگری — را پرورش دهند.
بدون چنین حمایتی، یا در مواجهه با شکستهای مداوم، کودکان در معرض احساس حقارت و بیانگیزگی قرار میگیرند.
- تعارض: شایستگی در برابر حقارت
- دامنه سنی: 5 تا تقریباً 12 سال
- فعالیت کلیدی: تکالیف مدرسه، مقایسه با همسالان، پرورش مهارتها
- فضیلت بهدستآمده: شایستگی
- پیامد منفی احتمالی: احساس پایدار حقارت میتواند اعتمادبهنفس را در محیطهای تحصیلی یا اجتماعی تضعیف کند.
اینجا تعارض چیست:
- شایستگی: اگر والدین و معلمان کودکان را تشویق کنند تا مهارتها را پرورش دهند، آنها احساس شایستگی — حس توانمندی و باور به مهارتهای خود — پیدا میکنند.
آنها شروع به یادگیری کار و همکاری با دیگران میکنند و درک میکنند میتوانند با استفاده از مهارتهایشان کارها را کامل کنند. این امر به حس اعتمادبهنفس در توانایی دستیابی به اهداف منجر میشود.
- حقارت: از سوی دیگر، اگر کودکان بازخورد منفی دریافت کنند یا فرصت نشان دادن مهارتهایشان را نیابند، ممکن است حس حقارت پیدا کنند.
آنها ممکن است احساس کنند به اندازه همسالان خود خوب نیستند یا تلاشهایشان ارزشگذاری نمیشود که منجر به کاهش اعتمادبهنفس و احساس ناتوانی میگردد.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
کودک با نیازهای جدید یادگیری و اجتماعی کنار میآید.
کودکان در مرحلهای هستند که یاد میگیرند خواندن و نوشتن، حساب کردن و انجام امور بهطور مستقل را بیاموزند. معلمان نقش مهمی در زندگی کودک ایفا میکنند زیرا مهارتهای خاص را آموزش میدهند.
در این مرحله، گروه همسالان جایگاه مهمتری پیدا میکند و منبع عمدهای برای عزت نفس کودک میشود.
کودک اکنون نیاز دارد با نشان دادن شایستگیهای مورد ارزش جامعه تأیید کسب کند و به احساس غرور از دستاوردهای خود دست یابد.
مدرسه
این مرحله معمولاً در سالهای ابتدایی مدرسه رخ میدهد، از حدود 6 تا 11 سال، و تجربههایی که کودکان در مدرسه دارند میتواند بهطور قابلتوجهی رشد آنها را شکل دهد.
دلایل آن چنیناند:
- توسعه شایستگی: در مدرسه، کودکان فرصتهای زیادی برای یادگیری، موفقیت و نشان دادن مهارتهایشان دارند. آنها روی پروژههای مختلف کار میکنند، در فعالیتهای گوناگون شرکت میکنند و با همسالان همکاری میکنند.
این تجربهها به کودکان امکان میدهد حس شایستگی را پرورش دهند و اعتمادبهنفس در توانایی انجام کارها را تقویت کنند.
- مقایسه اجتماعی: مدرسه زمینهای فراهم میکند که کودکان بتوانند خود را با همسالان مقایسه کنند.
آنها تواناییها و دستاوردهای خود را با همکلاسها میسنجند که بسته به تجربیات و برداشتهایشان میتواند به توسعه شایستگی یا احساس حقارت منجر شود.
- بازخورد و تقویت: نقش معلمان در این مرحله بسیار مهم است. بازخورد آنها میتواند یا حس شایستگی کودک را تقویت کند یا احساس حقارت را برانگیزد.
بازخورد تشویقکننده باور به مهارتها را افزایش میدهد، در حالی که بازخورد منفی مداوم میتواند به احساس حقارت منجر شود.
- پرورش مهارتهای زندگی: مدرسه همچنین فرصتهایی برای پرورش مهارتهای ضروری زندگی مانند حل مسئله، کار تیمی و مدیریت زمان فراهم میآورد. کسب و بهکارگیری موفق این مهارتها شایستگی را تقویت میکند.
- مواجهه با شکست: مدرسه جایی است که ممکن است کودکان برای اولین بار با دشواریهای تحصیلی یا شکست مواجه شوند.
نحوهٔ یادگیری آنها برای مقابله با این موقعیتها — و راهنمایی والدین و معلمان در این بحرانها — میتواند تعیین کند آیا آنها حس شایستگی یا حقارت را پرورش میدهند.
موفقیت و شکست در مرحله چهارم
موفقیت به فضیلت شایستگی منجر میشود، در حالی که شکست به احساس حقارت میانجامد.
اگر کودکان تشویق و تقویت شوند، آنها احساس اشتغالزایی (شایستگی) و اعتمادبهنفس در توانایی دستیابی به اهداف پیدا میکنند.
اگر این ابتکار تشویق نشود، اگر والدین یا معلم آن را محدود کنند، کودک شروع به احساس حقارت خواهد کرد و ممکن است به پتانسیل خود دست نیابد.
اگر کودک نتواند مهارت خاصی را که احساس میکند جامعه از او میطلبد (مثلاً ورزشی بودن) توسعه دهد، ممکن است حس حقارت پیدا کند.
برخی شکستها ممکن است لازم باشند تا کودک فروتنی را بیاموزد. باز هم، تعادلی میان شایستگی و فروتنی ضروری است.
تعادل میان شایستگی و حقارت به کودکان اجازه میدهد مهارتهای خود را بشناسند و درک کنند که توانایی کار کردن و دستیابی به اهداف را دارند، حتی اگر در مسیر با چالش روبهرو شوند.
والدین و معلمان چگونه میتوانند حس کاوش را تشویق کنند؟
در این مرحله، معلمان و والدین باید بازخورد سازنده و مداوم ارائه دهند و تلاش را نه تنها نتیجه، تشویق کنند.
این رویکرد به پرورش حس شایستگی، توانمندی و اعتمادبهنفس در کودکان کمک کرده و احساس حقارت را کاهش میدهد.
✔ ستایش استقامت، نه فقط دستاورد → «برای آن مسئله ریاضی واقعاً سخت خیلی تلاش کردی!»
✔ تشویق کار تیمی → «بیاید با هم روی این مسئله کار کنیم.»
✔ مسئولیت به کودک بدهید → «میتونی مسئول آب دادن گلدونا باشی؟»
نمونه گفتار برای والدین:
❌ کمتأثیر: «اشتباه کردی. دوباره تلاش کن.»
✅ مؤثرتر: «چقدر خوب تلاش کردی! بیا ببینیم با هم میتونیم راهحلش رو پیدا کنیم.» (بر تلاش تمرکز دارد تا اشتباه.)
نمونه گفتار برای معلمان:
❌ کمتأثیر: «این برای تو خیلی سخته.»
✅ مؤثرتر: «میبینم گیر کردی—یک راهی که میتونیم امتحان کنیم چیه؟» (حل مسئله را تشویق میکند بهجای تسلیم شدن.)
مرحله 5. هویت در برابر سردرگمی نقش (12–18 Years)
در دوران نوجوانی، تمرکز بر کشف «من کیستم؟» است.
نوجوانان نقشها، ارزشها و اهداف مختلف را آزمایش میکنند.
وقتی آزادند که تجربه کنند—و راهنمایی بیفشار دریافت کنند—اغلب هویت قویای پیدا میکنند.
اگر احساس محدودیت، سردرگمی یا فشار کنند، ممکن است با سردرگمی نقش روبهرو شوند.
- تعارض: هویت در برابر سردرگمی نقش
- دامنه سنی: 12 تا تقریباً 18 سال
- فعالیت کلیدی: آزمایش نقشها، تأثیر همسالان، خوداندیشی
- فضیلت بهدستآمده: وفاداری (توانایی پایبندی به خود و دیگران)
- پیامد منفی احتمالی: هویت ضعیف میتواند منجر به ناامنی، سردرگمی یا حتی شورش شود.
اینجا تعارض چیست:
- هویت: اگر نوجوانان در کاوش حمایت شوند و فضای آزادی برای امتحان نقشهای مختلف داشته باشند، احتمالاً از این مرحله با حس قویتری از خود و احساس استقلال و کنترل بیرون میآیند.
این فرآیند شامل کشف علایق، ارزشها و اهداف است که به آنها کمک میکند هویت منحصربهفرد خود را بسازند.
- سردرگمی نقش: اگر نوجوانان محدود شوند و فضایی برای کاوش نداشته باشند یا فرآیند خیلی طاقتفرسا یا اضطرابآور باشد، ممکن است سردرگمی نقش را تجربه کنند.
این میتواند به عدم اطمینان درباره جایگاه فرد در جهان، ارزشها و جهتگیری آینده منجر شود. آنها ممکن است در تعیین هدف یا مسیر خود دچار مشکل شوند و درباره هویت شخصی سردرگم بمانند.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
در دوران نوجوانی، گذار از کودکی به بزرگسالی اهمیت زیادی دارد.
کودکان مستقلتر میشوند و به آینده در زمینه شغل، روابط، خانواده، مسکن و غیره فکر میکنند.
فرد میخواهد به جامعه تعلق داشته باشد و در آن جایگاه یابد.
نوجوانان در جستجوی کشف هویت فردی خودند، میکوشند حس «خود» را شکل دهند و ممکن است با نقشها، فعالیتها و رفتارهای مختلف آزمایش کنند.
طبق نظر اریکسون، این امر برای تشکیل هویتی قوی و توسعه حس جهت در زندگی اهمیت دارد.
ذهن نوجوان اساساً یک حالت موقتی است، یک مرحله روانی-اجتماعی بین کودکی و بزرگسالی، بین اخلاقیات یادگرفتهشده در کودکی و اخلاقی که باید در بزرگسالی پرورش یابد (اریکسون، 1963، ص. 245).
این یک مرحله عمده رشد است که در آن کودک باید نقشهایی را که در بزرگسالی خواهد داشت بیاموزد. در این دوره نوجوان هویت خود را بازنگری میکند و سعی دارد دقیقاً بفهمد که کیست.
اریکسون پیشنهاد میکند دو نوع هویت درگیر است: جنسی و شغلی.
روابط اجتماعی
با توجه به اهمیت روابط اجتماعی در این مرحله، ضروری است که نوجوانان شبکههای اجتماعی حمایتی داشته باشند که کاوش سالم هویت را تشویق کنند.
همچنین مهم است که والدین، معلمان و مربیان راهنمایی لازم را در حین عبور نوجوانان از روابط و نقشهای اجتماعی فراهم کنند.
دلایلش چنیناند:
- شکلگیری هویت: روابط اجتماعی زمینهای را فراهم میکنند که نوجوانان بتوانند جنبههای مختلف هویت خود را کاوش کنند.
آنها نقشهای مختلف را در میان گروه همسالان امتحان میکنند و از این طریق علایق، باورها، ارزشها و اهداف خود را کشف میکنند. این کاوش کلیدی در شکلگیری هویت منحصربهفردشان است.
- تأثیر همسالان: گروههای همسالان اغلب در این مرحله نفوذ زیادی پیدا میکنند. نوجوانان شروع به ارزشگذاری بیشتر بر نظرات دوستان نسبت به والدین میکنند.
تصور گروه همسالان درباره نوجوان میتواند بر حس خود و شکلگیری هویت او تأثیر بگذارد.
- پذیرش اجتماعی و تعلق: احساس پذیرفتهشدن و هماهنگی با همسالان میتواند بهطور چشمگیری بر عزت نفس و هویت نوجوان تأثیر بگذارد.
اگر پذیرفته و ارزشگذاری شوند، احتمالاً هویت مثبتتری شکل میگیرد؛ احساس محرومیت یا طرد میتواند به سردرگمی نقش و مشکلات هویتی منجر شود.
- تجربه تنوع: تعامل با افراد متنوع به نوجوانان کمک میکند دیدگاههای خود را گسترش دهند، باورهایشان را به چالش بکشند و ارزشهای خود را شکل دهند.
این تنوع تجربی نیز میتواند بر شکلگیری هویت تأثیر بگذارد.
- دعوا و حل اختلاف: روابط اجتماعی اغلب شامل تعارض و نیاز به حل اختلاف است که فرصتی برای نوجوانان فراهم میکند نقشها و رفتارهای مختلف را آزمایش کنند.
یادگیری نحوه مدیریت این تعارضها به توسعه هویت و مهارتهای اجتماعی لازم در بزرگسالی کمک میکند.
راههایی برای تشویق کاوش هویتی در نوجوانان
(برای والدین، مربیان و مشاوران)
نوجوانان در مرحله هویت در برابر سردرگمی نقش نیازمند راهنماییاند تا حس قویتری از خود بسازند. اینجا چند روش برای حمایت از این فرآیند آمده است:
✅ 1. تشویق بیان خود
- به نوجوانان اجازه دهید سبک شخصی، علایق و باورهای خود را بدون قضاوت آزمایش کنند.
- از فعالیتهای هنری، موسیقیایی یا ورزشی حمایت کنید که در آنها میتوانند فردیت خود را بروز دهند.
✅ 2. معرفی تجربههای متنوع
- تشویق به سفر، کار داوطلبانه یا کارآموزی برای گسترش دیدگاهها.
- بحث درباره مسیرهای شغلی مختلف بدون فشار برای انتخاب یک جهت مشخص.
✅ 3. پرورش تفکر انتقادی درباره هویت
- پرسیدن سؤالهای باز: «دوست داری چه نوع انسانی باشی؟»
- پیشنهاد نوشتن روزانه یا ساخت تابلو رؤیاها برای شفافسازی اهداف شخصی.
- معرفی کتابها یا رسانههایی که مسیرهای زندگی و الگوهای متنوع را نمایش میدهند.
✅ 4. پرورش دوستیها و پیوندهای سالم
- تشویق شرکت در باشگاهها، ورزشها یا گروههای اجتماعی.
- کمک به نوجوانان برای تشخیص روابط مثبت در برابر سمی و تعیین حدود.
✅ 5. حمایت از تابآوری عاطفی
- آموزش راهبردهای مقابلهای برای مواجهه با فشار همسالان و شکست.
- عادیسازی این که توسعه هویت فرایندی مادامالعمر است—آنها لازم نیست فوراً «همه چیز را بفهمند».
- حمایت از ریسکپذیری سالم
نکته: والدین باید بین هدایت و واگذاری آزادی تعادل برقرار کنند—نوجوانان به فضا برای کاوش نیاز دارند اما همچنین باید پایگاه امنی برای بازگشت و دریافت حمایت داشته باشند.
موفقیت و شکست در مرحله پنجم
طبق بی (1992)، آنچه باید در پایان این مرحله رخ دهد «یک حس دوباره یکپارچه از خود، از آنکه چه میخواهد باشی یا چه کاری انجام دهی، و نقش جنسی مناسب» است.
در این مرحله تصویر بدنی نوجوان تغییر میکند.
اریکسون معتقد است نوجوانان ممکن است تا زمانی که با تغییرات سازگار شوند و «بزرگ شوند into» نسبت به بدن خود احساس ناراحتی کنند. موفقیت در این مرحله به فضیلت وفاداری منتهی میشود.
وفاداری شامل توانایی تعهد به دیگران بر پایه پذیرش آنها، حتی در صورت اختلافهای ایدئولوژیک، است.
در این دوره آنها امکانات مختلف را کاوش میکنند و بر اساس نتیجه آزمایشها هویت خود را شکل میدهند.
نوجوانانی که هویت قویای بنا میکنند میتوانند وفاداریها و ارزشهای ثابتی را حفظ کنند، حتی در میان تغییرات اجتماعی.
اریکسون سه فرم بحران هویتی را توصیف کرد:
- شدید (سردرگمی هویتی بر هویت شخصی چیره میشود)
- طولانیمدت (تجدید هویتهای کودکانه طی زمان طولانی)
- تشدیدشده (تلاشهای مکرر ناموفق برای حلوفصل)
ناکامی در بهدست آوردن حس هویت در جامعه («نمیدانم وقتی بزرگ شدم چه میخواهم بشوم») میتواند به سردرگمی نقش منجر شود.
با این حال، اگر نوجوانان حمایت، زمان یا ظرفیت عاطفی برای کاوش هویت نداشته باشند، ممکن است با مسائل هویتی حلنشده باقی بمانند و نسبت به نقشها و آینده خود احساس عدم اطمینان کنند.
این میتواند به هویت ضعیف، سردرگمی نقش و فقدان جهت در بزرگسالی بینجامد.
سردرگمی نقش شامل نداشتن اطمینان درباره خود یا جایگاه خود در جامعه است.
در پاسخ به سردرگمی نقش یا بحران هویتی، نوجوان ممکن است شروع به آزمایش سبکهای مختلف زندگی کند (مثلاً در کار، تحصیلات یا فعالیتهای سیاسی).
همچنین، تحمیل هویت بر کسی میتواند به شورش و شکلگیری هویت منفی منجر شود و در کنار آن احساس ناخوشایندی پدید آورد.
مرحله 6. صمیمیت در برابر انزوا (Young Adulthood, 18–40 Years)
جوانان بالغ به دنبال پیوندها و روابط نزدیکاند که مراقبت و اعتماد متقابل در آنها وجود داشته باشد.
تشکیل موفق این ارتباطات صمیمی به صمیمیت — توانایی گشودگی، آسیبپذیری و تعهد — منجر میشود.
مشکل در شکل دادن به روابط معنادار میتواند به انزوا بینجامد که با تنهایی و گاهی افسردگی همراه است.
- تعارض: صمیمیت در برابر انزوا
- دامنه سنی: 18 تا تقریباً 40 سال
- فعالیت کلیدی: تشکیل روابط عاشقانه، دوستیهای عمیق، صمیمیت عاطفی
- فضیلت بهدستآمده: عشق
- پیامد منفی احتمالی: انزوای مزمن ممکن است منجر به بیگانگی و دشواری در حفظ روابط شود.
اینجا تعارض چیست:
- صمیمیت: افرادی که این مرحله را با موفقیت پشت سر میگذارند قادر به ایجاد روابط صمیمی و متقابل با دیگراناند.
آنها میتوانند پیوندهای نزدیک تشکیل دهند و به وابستگی متقابل راحت باشند. صمیمیت شامل توانایی گشودن خود و بهاشتراکگذاشتن خویشتن با دیگران و نیز تمایل به تعهد و فداکاری برای حفظ این روابط است.
- انزوا: اگر افراد در شکلدادن این روابط نزدیک مشکل داشته باشند، شاید بهخاطر بحران هویت حلنشده یا ترس از رد شدن، ممکن است انزوا را تجربه کنند.
انزوا به ناتوانی در تشکیل روابط معنادار و صمیمی اشاره دارد که میتواند به احساس تنهایی، طردشدگی و جدایی منجر شود.
موفقیت و شکست در مرحله ششم
موفقیت به روابط قوی منجر میشود، در حالی که شکست به تنهایی و انزوا میانجامد.
پیمودن موفق این مرحله فضیلت عشق را پرورش میدهد. افرادی که این فضیلت را توسعه میدهند توانایی تشکیل روابط عمیق و متعهدانه بر پایه اعتماد و احترام متقابل را دارند.
در این مرحله ما بیشتر خود را با دیگران بهاشتراک میگذاریم و به رابطههایی میپردازیم که میتوانند به تعهدات بلندمدت با افرادی غیر از اعضای خانواده منجر شوند.
پایان موفق این مرحله میتواند به روابط شاد و احساس تعهد، امنیت و محبت در داخل رابطه منجر گردد.
با این حال، اگر افراد در این مرحله دچار مشکل شوند و نتوانند روابط نزدیک بسازند، ممکن است احساس انزوا و تنهائی کنند. این میتواند به احساس قطع ارتباط و بیگانگی در بزرگسالی منجر شود.
اجتناب از صمیمیت و ترس از تعهد میتواند به انزوا، تنهایی و گاهی افسردگی بینجامد.
مرحله 7. تولیدگرایی در برابر رکود (40–65 Years)
در میانسالی، افراد بر هدایت نسل بعد تمرکز میکنند، خواه از طریق فرزندپروری، راهنمایی یا مشارکت در جامعه.
کمک مؤثر به رشد دیگران تولیدگرایی — حس تولید و دستاورد — را تقویت میکند.
در مقابل، احساس بیثمری یا قطع ارتباط منجر به رکود میشود.
- تعارض: تولیدگرایی در برابر رکود
- دامنه سنی: 40 تا تقریباً 65 سال
- فعالیت کلیدی: والدگری، حرفه، مشارکت اجتماعی
- فضیلت بهدستآمده: مراقبت (نگرانی نسبت به نسلهای آینده)
- پیامد منفی احتمالی: احساس رکود میتواند به خودمحوری، فقدان رشد شخصی یا بحران میانسالی منجر شود.
اینجا تعارض چیست:
- تولیدگرایی: اگر افراد احساس کنند که به جهان کمکهای ارزشمندی میکنند، مثلاً از طریق تربیت فرزندان یا ایجاد تغییرات مثبت در جامعه، حس تولیدگرایی خواهند داشت.
تولیدگرایی شامل نگرانی برای دیگران و تمایل به کمک به نسلهای بعد است، اغلب از طریق والدگری، مربیگری، نقشهای رهبری یا تولید آثار خلاق که به جامعه ارزش میافزاید.
- رکود: اگر افراد احساس کنند تأثیر مثبت ندارند یا در کارهای مولد و خلاقانه مشارکت ندارند، ممکن است دچار رکود شوند.
رکود شامل احساس بیثمری و عدم مشارکت است که به خودمحوری، فقدان رشد و حس پوچی منجر میشود.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
از نظر روانی، تولیدگرایی به «اثر گذاشتن» بر جهان از طریق خلق یا پرورش چیزهایی اشاره دارد که از فرد فراتر میمانند.
در میانسالی افراد نیاز به خلق یا پرورش چیزهایی دارند که پس از آنها باقی بماند؛ اغلب مربیانی دارند یا تغییرات مثبتی ایجاد میکنند که به دیگران سود میرساند.
ما از طریق بزرگکردن فرزندان، تولید در محل کار و مشارکت در فعالیتها و سازمانهای اجتماعی به جامعه بازمیگردیم. از طریق تولیدگرایی حس تعلق به تصویر بزرگتری از جهان را تجربه میکنیم.
کار و والدگری
هم کار و هم والدگری در این مرحله اهمیت دارند زیرا فرصتهایی برای گسترش نفوذ شخصی و اجتماعی بزرگسالان فراهم میآورند.
- کار: در این مرحله، افراد اغلب تمرکز زیادی بر حرفه خود دارند. کار معنادار راهی است که بزرگسالان از طریق آن میتوانند احساس تولیدگری کرده و حس مشارکت در جهان را کسب کنند.
این امکان را به آنها میدهد تا احساس کنند بخشی از جامعه بزرگتری هستند و تلاشهایشان میتواند به نسلهای آینده سود برساند. اگر در کار احساس ارزش و دستاورد کنند، حس تولیدگرایی خواهند داشت.
با این حال، اگر از شغل خود ناراضی باشند یا احساس کنند بیثمرند، ممکن است با حس رکود روبهرو شوند.
- والدگری: پرورش فرزندان جنبهای مهم از این مرحله است. بزرگسالان میتوانند از طریق هدایت نسل بعد و انتقال ارزشها حس تولیدگرایی بهدست آورند.
از طریق والدگری، بزرگسالان احساس کنند در حال انجام سهمی معنادار در آینده هستند.
از سوی دیگر، کسانی که تصمیم به فرزندآوری نگرفتهاند یا قادر به داشتن فرزند نیستند نیز میتوانند از طریق رفتارهای پرورشی دیگر مانند مربیگری یا مشارکت در فعالیتهایی که نسل جوان را تقویت میکند به تولیدگرایی دست یابند.
موفقیت و شکست در مرحله هفتم
اگر بزرگسالان از طریق این نقشها رضایت و حس مشارکت بیابند، احتمالاً حس تولیدگرایی را توسعه میدهند که به احساس مفیدبودن و رضایت منجر میشود.
پیمودن موفق این مرحله فضیلت مراقبت را ایجاد میکند.
افرادی که این فضیلت را پرورش میدهند، احساسی از مشارکت در جهان دارند، معمولاً از طریق خانواده و کار، و احساس میکنند تفاوتی ایجاد کردهاند.
موفقیت به احساس مفید بودن و دستاورد منتهی میشود، در حالی که شکست منجر به مشارکت سطحی در جهان میگردد.
اگر نتوانیم راهی برای مشارکت پیدا کنیم، راکد میشویم و احساس بیثمری میکنیم. این افراد ممکن است احساس قطع ارتباط یا عدم مشارکت با جامعه و اجتماع کلی را تجربه کنند.
این میتواند در زندگی بعدی به احساس بیقراری و بیثمری بینجامد.
مرحله 8. تمامیت خود در برابر نومیدی (65+ Years)
در سالمندی، مردم به زندگی و دستاوردهای خود میاندیشند.
اگر تجربههای خود را معنادار ببینند، به تمامیت خود دست مییابند — احساس رضایت و آمادگی برای مواجهه با پایان زندگی.
کسانی که احساس کنند کوتاهی کردهاند ممکن است نومیدی را تجربه کنند که با پشیمانی، تلخی یا ترس از مرگ همراه است.
- تعارض: تمامیت خود در برابر نومیدی
- دامنه سنی: 65 سال به بالا
- فعالیت کلیدی: بازنگری زندگی، تأمل در دستاوردها، پذیرش مرگپذیری
- فضیلت بهدستآمده: خرد
- پیامد منفی احتمالی: نومیدی و پشیمانی پایدار میتواند به افسردگی یا بیامیدی منجر شود.
اینجا تعارض چیست:
- تمامیت خود: اگر افراد احساس کنند زندگی پربار و معناداری داشتهاند، به تمامیت خود دست مییابند.
این حالت با پذیرش زندگی بههمان شکلی که بوده، توانایی یافتن انسجام و هدف در تجربهها و حس حکمت و رضایت مشخص میشود.
- نومیدی: از سوی دیگر، اگر افراد احساس پشیمانی از گذشته کنند، حس کنند تصمیمهای بدی گرفتهاند یا نتوانستهاند اهداف زندگی را محقق کنند، ممکن است نومیدی را تجربه کنند.
نومیدی شامل احساس پشیمانی، تلخی و ناامیدی از زندگی و ترس از مرگ قریبالوقوع است.
در این مرحله چه اتفاقی میافتد؟
این مرحله پس از 65 سالگی رخ میدهد و شامل بازنگری زندگی است که یا به احساس رضایت و شادی از زندگی میانجامد یا به حس عمیق پشیمانی.
اریکسون تمامیت خود را «پذیرش چرخهٔ یگانهٔ زندگی فرد بهعنوان چیزی که باید چنین میبود» (1950، ص. 268) و بعدها «حسی از انسجام و کمال» (1982، ص. 65) توصیف کرد.
با افزایش سن (65+ سال) و تبدیل شدن به سالمندان، معمولاً تولیدگریمان کند میشود و زمان بازنشستگی و تجربههای جدید زندگی آغاز میشود.
موفقیت و شکست در مرحله هشتم
موفقیت در این مرحله به فضیلت خردمندی منجر خواهد شد.
خردمندی به فرد این امکان را میدهد که با احساس خاتمه و کمال به زندگی خود نگاه کند و همچنین مرگ را بدون ترس بپذیرد.
افرادی که به زندگی خود میاندیشند و از عدم دستیابی به اهدافشان پشیمان هستند، تلخی و ناامیدی را تجربه خواهند کرد.
اریک اریکسون معتقد بود اگر ما زندگی خود را غیرمولد ببینیم، نسبت به گذشته خود احساس گناه کنیم، یا حس کنیم که به اهداف زندگی خود دست نیافتهایم، از زندگی ناراضی شده و دچار ناامیدی میشویم که اغلب به افسردگی و درماندگی میانجامد.
این وضعیت بهطور بالقوه میتواند به احساس ترس و وحشت از فناپذیری (مرگ) منجر شود.
افراد خردمند با یک وضعیت پیوسته از یکپارچگی ایگو (ego integrity) مشخص نمیشوند، بلکه هم یکپارچگی ایگو و هم ناامیدی را تجربه میکنند. بنابراین، اواخر زندگی با دو حالت متناوبِ یکپارچگی و ناامیدی مشخص میشود که باید بین آنها تعادل برقرار شود.
ارزیابی انتقادی نظریه اریکسون
نقاط قوت
- پوشش کل طول عمر: اریکسون رشد شخصیت را فراتر از دوران کودکی گسترش میدهد و بر گذارهای حیاتی بزرگسالی تأکید میکند.
- بینشهای عملی: بسیاری از افراد، ایده بحرانهای روانی-اجتماعی را، از اعتماد در نوزادی تا زایایی (generativity) در میانسالی، در دنیای واقعی مرتبط و قابل درک میدانند.
- اعتبار ظاهری (Face Validity): افراد اغلب خود را در این مراحل میبینند، که نشاندهنده جذابیت شهودی بالای این نظریه است.
نقدها
۱. ابهام در مورد سازوکارها
نظریه اریکسون بهطور دقیق مشخص نمیکند که افراد چگونه هر بحران روانی-اجتماعی را با موفقیت حل میکنند. برای مثال، این نظریه نتایج بالقوه را (مانند حس اعتماد در برابر بیاعتمادی) ترسیم میکند، اما دقیقاً توصیف نمیکند که کدام تجربیات زندگی یا مداخلات به سمت “موفق” بحران منجر میشود.
اریکسون (۱۹۶۴) اذعان داشت که مدل او بیشتر یک نمای کلی توصیفی است تا یک توضیح جامع از فرآیندهای محرک رشد روانی-اجتماعی.
در نتیجه، تعیین اینکه افراد چگونه از یک مرحله به مرحله بعد حرکت میکنند، یا چگونه یک بحران را در صورت عدم حل مثبت “اصلاح” کنند، دشوار است.
۲. توالی و محدودههای سنی
در حالی که اریکسون برای هر مرحله بازههای سنی گستردهای ارائه کرده است، منتقدان استدلال میکنند که همه افراد با یک سرعت یا به یک ترتیب کاملاً خطی از این مراحل عبور نمیکنند.
برخی افراد ممکن است بسته به عوامل شخصی، خانوادگی یا فرهنگی، زودتر یا دیرتر به نقاط عطف خاصی برسند.
پژوهشگران همچنین این سؤال را مطرح کردهاند که آیا هر هشت بحران روانی-اجتماعی واقعاً جهانی هستند یا خیر.
برای مثال، برخی بزرگسالان ممکن است هنگام تغییر شغل در میانسالی، کاوش هویتی شبیه به دوران نوجوانی را دوباره تجربه کنند. به طور مشابه، مطالعات نشان میدهد که زمینه فرهنگی میتواند بر تأکید یا زمانبندی مراحل خاصی تأثیر بگذارد، به این معنی که توالی منظم مبتنی بر سن اریکسون لزوماً برای همه صدق نمیکند.
۳. سوگیری غربی
اریکسون مدل خود را عمدتاً از مشاهدات کودکان و خانوادههای سفیدپوست و طبقه متوسط در ایالات متحده و اروپا توسعه داد.
مراحل او اغلب ارزشهای غربی مانند فردگرایی، استقلال و پیشرفت را مفروض میگیرند.
در جوامع جمعگرا، هویت عمدتاً توسط هنجارهای خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرد، که ممکن است نحوه بروز بحرانهایی مانند “خودمختاری در برابر شرم و تردید” را تغییر دهد.
تحقیقات انسانشناختی و میانفرهنگی نشان میدهد که مفاهیم خود و مسئولیت اجتماعی بهطور قابلتوجهی متفاوت است، که این امر تردیدهایی را در مورد کاربرد جهانی مدل اریکسون در چارچوبهای فرهنگی مختلف ایجاد میکند.
- ژاپن (فرهنگ جمعگرا): شکلگیری هویت اغلب تحت تأثیر انتظارات اجتماعی است که به تغییرات هویتی در مراحل بعدی زندگی منجر میشود (مثلاً تغییر شغل در میانسالی به جای نوجوانی).
- فرهنگهای بومی: زایایی (Generativity) ممکن است از طریق سنتهای شفاهی، قصهگویی یا حفظ میراث فرهنگی ابراز شود، نه از طریق دستاوردهای شغلی.
عود کردن بحرانها
نکته انتقادی دیگر این است که بحرانها (مانند کاوش هویت) میتوانند در مراحل بعدی زندگی دوباره ظاهر شوند.
برای مثال، افراد اغلب در طول گذارهای مهم زندگی—مانند بازنشستگی یا خالی شدن آشیانه (رفتن فرزندان از خانه)—دوباره به پرسشهای هویتی بازمیگردند، که این امر رویکرد کاملاً مرحلهای و خطی نظریه را زیر سؤال میبرد.
لوگان (۱۹۸۶) و آزبورن (۲۰۰۹) استدلال میکنند که بازنشستگی، برای مثال، میتواند تمرکز مجددی بر تعریف خود ایجاد کند که شباهت زیادی به بحران هویت نوجوانی دارد. این دیدگاه چرخهای یا “مارپیچی” نشان میدهد که مراحل اریکسون ممکن است آنقدر که مدل نشان میدهد، نهایی یا به طور منظم حلنشده نباشند.
مقایسه اریکسون و مازلو
هرم سلسلهمراتب نیازهای مازلو با مراحل رشد روانی-اجتماعی اریکسون چه تفاوتی دارد؟
مقایسه اریکسون و فروید
فروید (۱۹۰۵) یک مدل پنج مرحلهای از رشد روانی-جنسی را ارائه داد که از نوزادی تا بلوغ را در بر میگرفت و بر بلوغ غرایز جنسی متمرکز بود.
در حالی که نظریه فروید پیشگامانه بود، محدودیتهایی داشت که اریکسون (۱۹۵۸، ۱۹۶۳) قصد داشت بر آنها غلبه کند.
- اریکسون جدول زمانی رشد را به کل طول عمر گسترش داد، در حالی که فروید فقط بر چند سال اول زندگی تمرکز داشت. این دیدگاه کلنگرتر، چالشهای اجتماعی مداومی را که فرد در بزرگسالی و سالمندی با آنها روبرو میشود، منعکس میکرد.
- در حالی که فروید بر غرایز بیولوژیکی و لذتجو تأکید داشت، اریکسون تأثیر روابط اجتماعی، فرهنگ و شکلگیری هویت را بر رشد شخصیت وارد کرد. این دیدگاه روانی-اجتماعی گستردهتر، واقعگرایی نظریه را افزایش داد.
- اریکسون بر رشد ایگو (Ego) به جای برتری اید (Id) تمرکز کرد. او رشد شخصیت را از طریق مذاکره بر سر تعارضات اجتماعی میدید، نه صرفاً ناکامی/ارضای غرایز ذاتی.
- اریکسون مراحل را حول بحرانهای روانی-اجتماعی مرتبط با بلوغ ایگو سازماندهی کرد، نه مناطق شهوانی روانی-جنسی. این فرمولبندی مجدد، با تجربیات شخصی بسیاری از افراد مرتبطتر بود.
- در نهایت، اریکسون بر پیشرفت سالم در مراحل تأکید داشت تا آسیبشناسی روانی ناشی از تثبیت (fixation). او دیدگاهی مبتنی بر نقاط قوت و متمرکز بر پتانسیل انسانی اتخاذ کرد.
مرحله نهم جوآن اریکسون
در سالهای پایانی زندگی اریک اریکسون، او و همسرش جوآن اریکسون به چالشهای پیچیدهای که افراد در سنین بسیار بالا (۸۰ سال به بالا) با آن روبرو هستند، اندیشیدند.
پس از درگذشت اریک، جوآن اریکسون مدل روانی-اجتماعی را با معرفی مرحله نهم گسترش داد. این مرحله توصیف میکند که چگونه افراد مسن به دلیل زوال جسمی، وابستگی و از دست دادن نقشهای اجتماعی، باید با تعارضات روانی-اجتماعی جدید و تشدید شدهای روبرو شوند.
برخلاف هشت مرحله قبلی که بر پیشرفت و حلوفصل تأکید دارند، مرحله نهم درباره بازبینی بحرانهای پیشین به ترتیب معکوس است، که اغلب تحت شرایطی کاملاً متفاوت رخ میدهد.
درک مرحله نهم
جوآن اریکسون (۱۹۹۷) پیشنهاد کرد که در سنین بسیار بالا، افراد با مواجهه با محدودیتها و چالشهای جدید، تعارضات روانی-اجتماعی قبلی را دوباره تجربه میکنند.
این به این معناست:
- اعتماد در برابر بیاعتمادی دوباره ظاهر میشود ← آیا میتوانم به مراقبانم اعتماد کنم که به خوبی از من مراقبت کنند؟
- خودمختاری در برابر شرم و تردید دوباره ظاهر میشود ← آیا میتوانم استقلال خود را حفظ کنم، یا احساس ناتوانی و شرم میکنم؟
- ابتکار در برابر گناه دوباره ظاهر میشود ← آیا هنوز ارزشمند هستم، یا احساس بیهودگی میکنم؟
- هویت در برابر سردرگمی نقش دوباره ظاهر میشود ← اگر دیگر نتوانم کار کنم، از خانوادهام مراقبت کنم یا مستقل باشم، من کیستم؟
- صمیمیت در برابر انزوا دوباره ظاهر میشود ← با درگذشت دوستان و عزیزانم، آیا هنوز به دیگران متصل هستم؟
این پرسشها نشان میدهد که چگونه تعارضات قدیمی در زمینهای جدید دوباره ظاهر میشوند و افراد مسن را مجبور به ارزیابی مجدد ارزش خود، استقلال و حس هدفمندی میکنند.
مضامین کلیدی در مرحله نهم:
- از دست دادن کنترل و بازسازی اعتماد با کاهش تواناییهای جسمی، افراد مسن باید بیشتر به مراقبان، خانواده یا متخصصان پزشکی تکیه کنند. این امر تعارض اعتماد در برابر بیاعتمادی را دوباره مطرح میکند، زیرا سالمندان از خود میپرسند:
- آیا میتوانم به دیگران اعتماد کنم که با احترام از من مراقبت کنند؟
- آیا من باری بر دوش خانوادهام هستم؟ مراقبان با ارائه مراقبت مداوم، محترمانه و دلسوزانه، نقش مهمی در تضمین اعتماد و امنیت ایفا میکنند.
- بازبینی هویت و هدف بسیاری از سالمندان با بازنشستگی یا وابستگی جسمی، با از دست دادن هویت شخصی خود دستوپنجه نرم میکنند. این میتواند احساس سردرگمی نقش ایجاد کند و به پرسشهایی مانند این منجر شود:
- اگر دیگر کار نمیکنم یا خانوادهای را بزرگ نمیکنم، من کیستم؟
- حالا هدف من چیست؟ برای مقابله با این موضوع، سالمندان به راههای جدیدی برای تعریف خود نیاز دارند، مانند مشارکت در قصهگویی، مربیگری یا فعالیتهای داوطلبانه.
- پذیرش زایایی (Generativity) به شکلی جدید از آنجا که بهرهوری سنتی (مانند شغل، والدین) دیگر ممکن نیست، سالمندان باید راههای جدیدی برای احساس ارزشمندی پیدا کنند.
- به اشتراک گذاشتن خرد زندگی با نسلهای جوانتر
- ثبت خاطرات یا تاریخ شفاهی
- مشارکت در هنرهای خلاق، باغبانی یا کارهای اجتماعی با ادامه مشارکت به روشهای معنادار، افراد مسن میتوانند با وجود محدودیتهای جسمی، حس زایایی خود را حفظ کنند.
- دستیابی به یکپارچگی ایگو در برابر سقوط دوباره به ناامیدی با رسیدن تعارض یکپارچگی ایگو در برابر ناامیدی اریکسون به اوج خود، سالمندان باید بیندیشند که آیا زندگی رضایتبخشی داشتهاند یا خیر.
- کسانی که سفر زندگی خود را با آرامش میپذیرند، به حس خردمندی و خاتمه دست مییابند.
- کسانی که بر حسرتها و رؤیاهای برآورده نشده تمرکز میکنند، ممکن است ناامیدی عمیق، افسردگی و ترس از مرگ را تجربه کنند. این امر اهمیت درمان مرور زندگی و پروژههای میراث (legacy projects) را در کمک به سالمندان برای یافتن معنا و حلوفصل نشان میدهد.
حمایت از افراد در مرحله نهم
در اینجا نحوه کمک مراقبان، خانواده و متخصصان بهداشت برای عبور سالمندان از این مرحله با وقار و معنا آمده است:
- ✅ تشویق به درمان مرور زندگی (Life Review Therapy): به سالمندان کمک کنید تا از طریق قصهگویی هدایتشده یا خاطرهنویسی، تجربیات خود را به شیوهای مثبت بازتاب دهند.
- ✅ ترویج فعالیتهای بین نسلی: ارتباط با نسلهای جوانتر را از طریق مربیگری یا قصهگویی خانوادگی تقویت کنید.
- ✅ تقویت وقار و حق انتخاب: به سالمندان اجازه دهید تا در موارد ممکن خودشان تصمیم بگیرند (مانند انتخاب غذا، لباس، فعالیتهای روزانه).
- ✅ ایجاد نقشهای معنادار: آنها را در فعالیتهای داوطلبانه، سرگرمیها یا فعالیتهای مذهبی درگیر کنید تا ارزش خود و هدفمندی را تقویت کنند.
- ✅ حمایت از سلامت عاطفی: حمایت عاطفی دلسوزانه برای کاهش احساس انزوا، ناامیدی یا اضطراب در مورد مرگ فراهم کنید.
کاربردهای نظریه اریکسون
۱. کاربرد در محیطهای بالینی: ارزیابی روانی-اجتماعی و درمان
متخصصان سلامت روان به طور مکرر از نظریه اریکسون برای درک چالشهای عاطفی و گذارهای زندگی مراجعان استفاده میکنند. این مدل به درمانگران، مشاوران و پزشکان کمک میکند تا بحرانهای روانی-اجتماعی را که ممکن است ریشه مشکلات فرد باشند، شناسایی کرده و مداخلات هدفمندی را ارائه دهند.
- استفاده از ابزارهای ارزیابی در درمان یکی از پرکاربردترین ابزارها، پرسشنامه مراحل روانی-اجتماعی اریکسون (EPSI) است که برای سنجش میزان حل بحرانهای روانی-اجتماعی فرد طراحی شده است. این ابزار به پزشکان کمک میکند تا با شناسایی بحرانهای حلنشده مربوط به اعتماد، خودمختاری، هدف، هویت، صمیمیت، زایایی یا ناامیدی، مرحله روانی-اجتماعی فعلی مراجع را ارزیابی کنند.
- حساسیت فرهنگی در درمان چارچوب اریکسون همچنین دریچهای برای مراقبتهای بهداشت روان حساس به فرهنگ فراهم میکند. بسیاری از بحرانهای روانی-اجتماعی بسته به پیشینه فرهنگی به طور متفاوتی تجربه میشوند.
- همکاری بینحرفهای در مراقبتهای بهداشتی متخصصان سلامت روان اغلب با سایر متخصصان بهداشتی برای به کارگیری نظریه اریکسون در بیمارستانها، مراکز توانبخشی و مراکز مراقبت طولانیمدت همکاری میکنند.
۲. کاربرد در آموزش و فرزندپروری: حمایت از رشد سالم
نظریه اریکسون به طور گسترده در آموزش، رشد کودک و راهنمایی والدین استفاده میشود، زیرا نقشهای برای درک رشد عاطفی و اجتماعی ارائه میدهد.
- راهنمایی برای حمایت والدین والدین و مراقبان میتوانند از مراحل اریکسون برای حمایت از سلامت عاطفی فرزندان خود استفاده کنند. برای مثال:
- نوزادی (اعتماد در برابر بیاعتمادی): مراقبت پاسخگو (مانند آرام کردن نوزاد گریان، ایجاد روتینهای ثابت) امنیت و اعتماد به دنیا را تقویت میکند.
- نوپایی (خودمختاری در برابر شرم و تردید): اجازه دادن به کودکان برای انتخابهای کوچک (مانند انتخاب لباس، غذا خوردن) استقلال و اعتماد به نفس را تشویق میکند.
- کودکی (ابتکار در برابر گناه): تحسین خلاقیت و مهارتهای حل مسئله به کودکان کمک میکند تا حس ابتکار را به جای ترس از شکست توسعه دهند.
- نوجوانی (هویت در برابر سردرگمی نقش): تشویق نوجوانان به کاوش در مسیرهای شغلی، سرگرمیها و نقشهای اجتماعی مختلف، از سفر آنها به سوی شکلگیری هویت حمایت میکند.
- کاربرد در مدارس معلمان و مشاوران مدارس نیز نظریه اریکسون را برای حمایت از رشد دانشآموزان در محیطهای تحصیلی و اجتماعی به کار میبرند.
نکات نهایی برای والدین و معلمان:
- ✅ استقلال را بدون فشار تشویق کنید.
- ✅ به کودکان اجازه دهید در چارچوب محدودیتها انتخابهای کوچک داشته باشند.
- ✅ تلاش، خلاقیت و پشتکار را تحسین کنید.
- ✅ به کاوش هویت بدون قضاوت اجازه دهید.
۳. کاربرد در سالمندشناسی: پرداختن به گذارهای زندگی و سالمندی
مدل اریکسون در مراحل پایانی زندگی، به ویژه در دوران بازنشستگی و تأمل در پایان زندگی، بسیار مرتبط باقی میماند.
- بازنشستگی و ارزیابی مجدد هویت یکی از مهمترین گذارها در اواخر زندگی، بازنشستگی است که اغلب تمرکز مجددی بر هویت را برمیانگیزد—شبیه به چالشهای دوران نوجوانی.
- پرداختن به تعارضات روانی-اجتماعی حلنشده بحرانهای روانی-اجتماعی حلنشده از اوایل زندگی اغلب در سالمندی دوباره ظاهر میشوند و بر سلامت عاطفی تأثیر میگذارند.
- مداخلات برای تقویت یکپارچگی ایگو برای سالمندانی که با بحران یکپارچگی ایگو در برابر ناامیدی دستوپنجه نرم میکنند، تأمل ساختاریافته و درمان مبتنی بر خاطرهگویی میتواند ارزشمند باشد. برخی از رویکردها عبارتاند از:
- کار بر روی داستان زندگی: تشویق سالمندان به ثبت یا به اشتراک گذاشتن داستانهای زندگی خود برای کمک به درک ارزش تجربیاتشان.
- پروژههای میراث: کمک به افراد برای خلق چیزی معنادار—مانند مربیگری نسلهای جوانتر، نوشتن خاطرات یا مشارکت در خدمات اجتماعی—برای تقویت حس هدفمندی.
- درمان شناختی-رفتاری (CBT) برای سازگاری در اواخر زندگی: پرداختن به احساسات حسرت یا ترس از مرگ از طریق بازسازی شناختی و تکنیکهای بازنگری مثبت.