مجله اینترنتی رمز موفقیت

۷ چیز که طبقه متوسط بالایی پول خود را برایشان هدر می‌کند و به‌صورت ساکن مانع از ثروت واقعی می‌شود

آیا آن حس را می‌دانید که وقتی به خانهٔ به‌دقت تنظیم‌شدهٔ دوست‌تان می‌روید، خودروی جدید تسلا را در ورودی می‌بینید و می‌پرسید آن‌ها چطور می‌توانند تمام این‌ها را انجام دهند؟ من قبلاً دائماً این احساس را داشتم. سپس به نکته‌ای ناخوشایند پی‌بردم: بسیاری از این افراد که ظاهر ثروتمند دارند، در واقع در چرخهٔ مالی بی‌پایان گیر کرده‌اند؛ هر چه سریع‌تر می‌دوند اما هیچ‌وقت واقعاً پیش‌رفتی نمی‌کنند.

پس از فروش اولین استارت‌آپم و مشاهدهٔ تعداد زیادی از همسالان که از نردبان شغلی بالا رفتند و حقوق شش رقمی دریافت کردند، الگویی را شناسایی کردم. طبقهٔ متوسط بالایی هنر ظاهر موفقیت را به‌دست آورده‌اند در حالی که به‌طور مخفی مسیر خود به ثروت واقعی را خراب می‌کنند. البته درآمد خوبی دارند، اما آن را صرف چیزهایی می‌کنند که تنها توهم ثروت را به آن‌ها می‌دهد، نه اینکه آن را می‌سازند.

در ادامه هفت تلهٔ مالی را معرفی می‌کنم که بارها دیده‌ام افراد هوشمند و موفق در آن‌ها می‌افتند.

۱. تلهٔ همه‌چیز پرهزینه

به‌خاطر می‌آورد که وقتی یک قهوهٔ معمولی کافی بود؟ حالا همهٔ افرادی که می‌شناسم به‌صورت حتمی لاتهٔ شیر جوی ۷ دلاری از قهوه‌فروشی‌های تخصصی می‌خواهند. و نه فقط قهوه. فروشگاه‌های ارگانیک که یک سینهٔ مرغ ساده سه برابر گران‌تر است. بنزین پرمیوم برای ماشینی که به‌راحتی با بنزین معمولی کار می‌کند. تمام چیزهای برند نامدار در حالی که عمومی همان‌طور کار می‌کند.

به‌خصوص وقتی شرکت اولم شروع به کسب درآمد کرد، شدیداً به این تله افتادم. ناگهان برای روغن زیتون معمولی خوشم نمی‌آمد؛ باید شیشهٔ ۴۰ دلاری از همان مغازهٔ کوچک در مرکز شهر داشته باشم. نگاه به عقب می‌بینم که ماهانه ۵۰۰ دلار اضافه صرف می‌کردم فقط برای احساس پیشرفت. این یعنی ۶٬۰۰۰ دلار سالیانه که می‌توانست سرمایه‌گذاری می‌شد به‌جای مصرف.

روانشناسی اینجا دقیق اما قدرتمند است. به خود می‌گوییم این لوکس‌های کوچک را سزاواریم. به‌صورت فردی، به‌نظر می‌آید بی‌خطر. اما اگر این قیمت اضافه را در تمام خریدها، هر روز، ضرب کنیم، پول‌تان را برای بهبودهای جزئی می‌خشید.

۲. سرویس‌های اشتراکی که مانند خرگوش‌ها تکثیر می‌شوند

سوال سریع: در حال حاضر چند سرویس اشتراکی پرداخت می‌کنید؟ آیا می‌توانید همهٔ آن‌ها را بدون نگاه به فاکتور کارت‌اعتباری‌تان نام ببرید؟

نتفلیکس، ایچ‌بی‌او مکس، دیزنی پلاس، اپل تی‌وی، اسپاتیفای، برنامه مدیتیشن که دو بار استفاده کرده‌اید، سرویس کیت غذا که همیشه می‌خواهید متوقف کنید، باشگاه شراب، اشتراک‌های نرم‌افزاری، عضویت باشگاه ورزشی که از ژانویه استفاده نکرده‌اید. آشنا به نظر می‌رسد؟

یک‌بار حسابرسی سرویس‌های اشتراکی‌ام را انجام دادم و متوجه شدم که ماهانه ۴۰۰ دلار برای خدماتی که به‌ندرت استفاده می‌کنم، خرج می‌کنم. این تقریباً پنج هزار دلار سالانه است. بدترین بخش چیست؟ هر کدام زمانی که ثبت‌نام می‌کردم کاملاً منطقی به‌نظر می‌رسید؛ فقط ۹٫۹۹ دلار اینجا، ۱۴٫۹۹ دلار آنجا. اما با سرعت ظرف‌های کثیف در آپارتمان یک مجرد جمع می‌شوند.

طبقهٔ متوسط بالایی به‌گیرندهٔ سرویس‌های اشتراکی تبدیل شده و شرکت‌ها این را می‌دانند. آن‌ها به این حساب می‌زنند که ما خیلی مشغول یا خجالتی هستیم تا لغو کنیم. در همین حال، این پول می‌توانست در یک صندوق شاخص رشد کند، نه اینکه در خلأ خدماتی که استفاده نمی‌شوند، ناپدید شود.

۳. وسواس خرید خودروی نو

هیچ چیزی به‌مثل یک خودروی نو و درخشان در ورودی پارک شده نیست که بگوید «به‌قوه رسیدم». اما آنچه به‌روش سخت‌آموخته‌ام این است: خودروها نابودگرهای ثروت هستند که به‌عنوان نمادهای وضعیت پنهان می‌شوند.

میان‌گرفتن متوسط خانواده‌های طبقهٔ متوسط بالایی که می‌شناسم، هر سه تا چهار سال یک‌بار خودروی خود را تعویض می‌کنند؛ همیشه با وام یا لیزینگ خودرویی جدیدتر و شیک‌تر می‌خرند. آن‌ها به‌طور دائمی قسط‌های خودرو را پرداخت می‌کنند، در حالی که ارزش خودروهایشان سریع‌تر از اینکه بستنی‌ها در ژوئیه ذوب شوند، کاهش می‌یابد، و این را به‌عنوان «قابلیت اعتماد» یا «ویژگی‌های ایمنی» توجیه می‌کنند.

پس از شکست استارت‌آپ دومم، مجبور شدم BMW‌ام را بفروشیم و یک هوندا پنج‌ساله بخری. می‌دانید چه شد؟ همان‌جایی که می‌رفتم را با همان کارآمدی می‌رسیدم. تفاوت این بود که دیگر ماهانه ۸۰۰ دلار برای قسط‌ها و بیمه‌ دارایی که ارزشش کم می‌شد، نمی‌پرداختم.

۴. مدارس خصوصی که تضمین موفقیت نمی‌کنند

این موضوع بحث‌برانگیز است، اما گوش کنید. من شاهد دوستانی بوده‌ام که خودشان را در گره‌های مالی می‌پیچند، سالانه ۳۰٬۰۰۰ دلار برای مدرسهٔ ابتدایی خصوصی یک کودک می‌پردازند. آن‌ها معتقدند این سرمایه‌گذاری برای آیندهٔ فرزندشان است، اما داده‌ها به‌وضوح نشان می‌دهند که این‌چنین نیست.

بسیاری از مدارس دولتی در محله‌های طبقهٔ متوسط بالایی بسیار عالی هستند. و این ۳۰٬۰۰۰ دلار سالانه؟ اگر از سن ۵ تا ۱۸ به‌صورت سرمایه‌گذاری لحاظ شود، ممکن است به صدها هزار دلار تا زمانی که کودک وارد دانشگاه شود، برسد. که البته، به‌هرحال باید برای آن هزینه شود.

فشار برای فراهم کردن «همهٔ مزایا» برای کودکان، آموزش را به‌یک مسابقهٔ تسلیحات تبدیل کرده است که در آن تنها مدارس که چک‌ها را دریافت می‌کنند، برنده‌اند؛ در حالی که هیچ‌کس دیگر واقعا پیروزی نمی‌یابد.

۵. بهبودهای خانه که هرگز پایان نمی‌یابند

ابتدا بازسازی آشپزخانه. سپس نیاز به به‌روزرسانی حمام. اوه، یک سینمای خانگی چه خوب می‌شود؟ پیش از آن که متوجه شوید، ۲۰۰٬۰۰۰ دلار صرف بهبود خانه‌ای کرده‌اید که شاید ده‌سالهٔ دیگر در آن نمانید.

من دیده‌ام دوستان خانه‌های خود را به پروژه‌های بازسازی بی‌پایان تبدیل کنند؛ همیشه چیزی را برای بهبود می‌بینند. آن‌ها این کار را به‌عنوان افزایش ارزش خانه توجیه می‌کنند، اما اغلب بیشتر پول برای بهبودها می‌پردازند تا آن‌که بتوانند در زمان فروش بازپس بگیرند.

تسلط به این سبک زندگی واقعی است. چیزی که با تعمیر یک شیر آب نشت‌دار آغاز می‌شود، به‌سرعت به بازطراحی کامل هر اتاق می‌انجامد. در همین حال، این پول می‌توانست به‌وسیلهٔ سرمایه‌گذاری واقعی، ثروت واقعی را بسازد، نه اینکه صرفاً به‌صورت ملموس به دیوارها بخورد.

۶. سرگرمی‌های گران‌قیمت که تبدیل به نشانگر هویت می‌شوند

عضویت در باشگاه گلف، قایق‌رانی، اسکی، جمع‌آوری شراب. طبقهٔ متوسط بالایی فقط سرگرمی ندارند؛ بلکه سرگرمی‌های پرهزینه‌ای دارند که نیازمند سرمایه‌گذاری مستمر هستند.

دوستی اخیراً گفت که سال گذشته ۱۵٬۰۰۰ دلار برای گلف صرف کرد؛ شامل هزینهٔ عضویت، تجهیزات و سفرها. این یک سرگرمی نیست؛ این یک کار نیمه‌وقت است که برای انجامش هزینه می‌پردازید. اما این به بخشی از هویت، دایرهٔ اجتماعی و روتین آخر هفتهٔ او تبدیل شده است. کنار گذاشتن آن حس می‌کند که بخشی از خود را رها می‌کند.

من درک می‌کنم. پس از سفر به کشورهایی که مردم در لذت‌های ساده‌تر خوشی می‌جویند، متوجه شدم که چقدر خوشبختی را با پیگیری‌های پرهزینه پیچیده می‌کنیم.

۷. سندرم کمک به همه

در نهایت، خستگی آرامی وجود دارد که در نقش برنامهٔ پشتیبان مالی برای همهٔ افراد هستید. وقتی وضعیت خوبی دارید، درخواست‌ها به‌سرعت می‌آیند. می‌توانید در استارت‌آپ پسرعمو سرمایه‌گذاری کنید؟ می‌توانید به برادر خود برای پیش‌پرداخت کمک کنید؟ می‌توانید این وام را بپوشانید، این هدف را حمایت کنید؟

سخاوتمندی شگفت‌انگیز است، اما من دیده‌ام افرادی که سعی می‌کنند مشکلات دیگران را حل کنند، آیندهٔ مالی خود را به‌سختی خراب می‌کنند. آن‌ها آن‌قدر مشغول هستند که بانک خانوادگی باشند که هیچ‌گاه قلعهٔ امنیت مالی خود را نمی‌سازند.

نمی‌توانید از جامی خالی آب بریزید، و قطعاً نمی‌توانید در حالی که رویاهای دیگران را می‌پوشانید، ثروت خود را بسازید؛ چون این به هزینهٔ خودتان است.

نتیجه‌گیری

ظاهر ثروت داشتن و واقعی داشتن ثروت دو بازی کاملاً متفاوت هستند. طبقهٔ متوسط بالایی هنر اولین را به‌دست آورده‌اند در حالی که اغلب در دوم به‌طور شگفت‌انگیزی شکست می‌خورند.

ثروت واقعی دربارهٔ همه‌چیز پرهزینه، خانهٔ ایده‌آل یا خودروی مناسب نیست. بلکه دربارهٔ آزادی، امنیت و گزینه‌هاست. ثروت واقعی به این معناست که پول برای شما کار کند نه اینکه شما دائم برای پول کار کنید.

قبلاً در این باره گفتم، اما پس از از دست دادن همه‌چیز با استارت‌آپ دومم، فهمیدم که موفقیت مالی فقط به‌دست آوردن درآمد بیشتر نیست. بلکه به‌دستی‌گیری هدفمند با آنچه دارید مرتبط است. طبقهٔ متوسط بالایی درآمدی دارند که می‌تواند ثروت جدی بسازد؛ اما باید از هدر رفتن آن در چیزهایی که فقط ظاهر ثروت را می‌دهند، دست بکشند.

انتخاب با شماست: آیا می‌خواهید برای دههٔ آینده ظاهراً ثروتمند باشید یا واقعاً برای بقایای زندگی‌تان ثروتمند شوید؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.