هدف نهایی ما در واقع یک مرگ خوش نیست، بلکه یک زندگی خوب تا آخرین لحظه است.

نکات کلیدی
- اگر اجازه بدهید، برخی کتابها میتوانند زندگیتان را تغییر دهند.
- این پنج کتاب دیدگاهها و ایدههایی برای پردازش مرگ و زندگی ارائه میدهند.
- از یافتن داستان زندگیتان تا اذعان به اینکه روزی خواهید مرد، این کتابها به ما کمک میکنند هدفمان را بیابیم و با جسارت با جهان درگیر شویم.
گاهی؛ اگر خوششانس باشید، با کتابی روبرو میشوید که زندگیتان را تغییر میدهد. رمانهای بزرگ تاریخ در این زمینه شهرتی پیدا کردهاند. اگرچه داستانهای هومر، ورجینیا وولف، فئودور دستویفسکی یا جین آستین همیشه برای همه مناسب نیستند، اما آموختن کلاسیکها میتواند افراد را بهشكل عمیقی تحول بخشد و ذهن ما را بهمحل تقاطعی در دنیای ایدهها تبدیل کند.
برخی کتابها رویکردی مستقیمتر دارند: صراحتاً هدفشان تغییر شیوهٔ زندگی خوانندگان است. ممکن است در بخش فلسفه، روانشناسی یا خودیاری قرار بگیرند، اما هدفشان کمک به یافتن چشمانداز، جستوجوی معنا یا راهنمایی شما برای کشف هدف زندگی است تا هنگامی که پایان بهطرز اجتنابناپذیر میرسد، بتوانید به زندگیتان با سپاس و رضایت نگاه کنید.
در ادامه، پنج کتابی را معرفی میکنیم که به میلیونها نفر کمک کردهاند همین کار را انجام دهند. هرچه خواستید از آنها استفاده کنید.

جستوجوی معنا اثر ویکتور ای. فرانکل (۱۹۴۶)
آنچه انسان واقعاً به آن نیاز دارد، وضعیت بدون تنش نیست، بلکه تلاش و مبارزه برای هدفی شایسته برای خود اوست.
یافتن هدف در زندگی شاید قدرتمندترین ابزار برای تغییر باشد. داستانهای بیشماری از افرادی وجود دارد که مسیر زندگیشان را با تلاش سخت برای دستیابی یا بیان چیزی مهم برای خود، تغییر دادهاند. «جستوجوی معنا» اثر ویکتور فرانکل، یک اثر نیمهخودزندگینامهای، بهطور کامل درباره آنچه میتوانیم زمانی که هدفی داریم به دست آوریم، میپردازد. همچنین هشداری است درباره آنچه در غیاب هدف از دست میدهیم.
در نیمهٔ نخست کتاب، فرانکل زمان خود را بهعنوان زندانی در کمپهای کار اجباری نازیها بازگو میکند؛ نه تنها تجربههای شخصیاش را شرح میدهد، بلکه مشاهداتش از دیگران نیز به تصویر میکشد. بهویژه، او بر روانشناسی قربانیانی تمرکز میکند که مجبور به تحمل «رنجی بدون حد» بودند.
«از همهٔ اینها میتوان آموخت که در این جهان دو نوع انسان وجود دارد»، مینویسد فرانکل، «اما فقط این دو — نژاد «انسان شرافتمند» و نژاد «انسان فاسد»».
او نتیجه میگیرد کسانی که هدفی یا چیزی برای پیشروی در آینده داشتند، احتمال بیشتری برای بقا در این رنجها داشتند. این مشاهده کتاب را به نیمهٔ دوم میبرد، جایی که فرانکل مکتب رواندرمانی خود را که به «لوگوتراپی» معروف است، معرفی میکند.
همانطور که شاید حدس زدهاید، نظریههای او عمدتاً بر نیاز انسانها به معنا و هدف در زندگیشان استوار است. او استدلال میکند که این اصلیترین محرک بشر است: ما باید معنا داشته باشیم. تنها وقتی که افراد «دلیل»ی برای ادامه دارند، میتوانند تحمل کنند.
در صورتی که این «دلیل» نداشته باشند، همانطور که فرانکل مینویسد: «زندانی که ایمان به آیندهاش—آیندۀ خود—را از دست داد، محکوم شد. با از دست دادن باور به آینده، او نیز پایهٔ معنوی خود را از دست داد؛ خود را بهسقوط واگذار کرد و تحت تجزیهٔ ذهنی و جسمی قرار گرفت.»
شاید این کتاب پرفروشترین کتاب باشد که کمتر از ده روز نوشته شده است؛ «جستوجوی معنا» بیش از ۱۶ میلیون نسخه فروخته و به چندین زبان ترجمه شده است. این کتاب مکرراً در لیستهای کتابهای تأثیرگذار قرن بیستم ظاهر میشود — بهدلیل واضحی.

مرگپذیری اثر آتول گونده (۲۰۱۴)
در نهایت هدف نهایی ما یک مرگ خوش نیست، بلکه یک زندگی خوب تا آخرین لحظه است.
هر کسی روزی خواهد مرد — اگر ما بگوییم خبر بد را به شما بدهیم، معذرت میخواهیم. خبر خوب این است که اگر مایل باشید، میتوانید تلاش کنید مرگ را تا حد امکان به تعویق بیندازید. اما خبر بد دیگری نیز وجود دارد: این امر هزینههای خود را دارد. بهنظر میرسد همه چیز برای شما بد است، بهویژه آنچه طعم خوشی دارد یا حس لذت میدهد. حتی اگر سبک زندگیتان را بهطور کامل برای سلامت و طول عمر بهینهسازی کنید، نمیتوانید پیشآمد ناگزیر زمان را متوقف کنید.
چگونگی برخورد ما با این سرنوشت مشترک سؤال اصلی کتاب «مرگپذیری» اثر آتول گونده است. بخش عمدهای از کتاب بهطور مستقیم رویکرد پزشکان به پیری را بررسی میکند. او استدلال میکند که حوزه پزشکی بیش از حد بر بقا تمرکز دارد، بهقیمتی که رفاه و کیفیت زندگی بیماران را نادیده میگیرد.
«در پایان، مردم زندگی خود را نه بهعنوان متوسط تمام لحظات میبینند — که در نهایت، بیشتر آن چیزی جز خواب نیست — بلکه بهعنوان یک قصه میبینند. یک قصه حس کلیت دارد و قوس آن توسط لحظات مهم، لحظاتی که اتفاق میافتد، تعیین میشود.»
او همچنین به تاریخ مراقبتهای مرتبط با سن در جامعه ما میپردازد، دربارهٔ برخوردهای خود با مرگ فلسفه میکند و مزایای مقایسهای انواع مراقبتهای پایاندستور زندگی را بررسی میکند. در حالی که او در نهایت به سرپناهنشینی (هسپیس) گرایش دارد، اما تأملات او برای هر کسی که در هر طرفی از بحثهای اخلاء اخلاقی میبیند، ارزش مطالعه دارد.
یک مرد حکیم روزی گفت: «روز خواهد شد که بیمار شوید، پیر شوید و روزی بمیرید». نحوهٔ زندگی ما با این درک میتواند بهطرز چشمگیری متفاوت باشد. این کتاب مجموعهای عالی از افکار است که ما را بهسوی عملکرد بهتر در پیری (غیرقابل اجتناب) هدایت میکند.

انکار مرگ اثر ارنست بکر (۱۹۷۳)
طرز وضعیت انسان این است که عمیقترین نیاز او آزاد شدن از اضطراب مرگ و نابودی است؛ اما خود زندگی است که این اضطراب را بیدار میکند و بنابراین ما باید از زندگی کامل خود دوری کنیم.
اگر بهخاطر این خبر که روزی خواهید مرد، کمی نگران بودید، این کاملاً طبیعی است. در واقع، بر اساس کتاب بعدی در فهرست ما، این احساس اضطراب میتواند عامل اصلی زندگی شما و اکثر فعالیتهای انسانی در طول تاریخ باشد.
در کتاب «انکار مرگ»، انسانشناس فرهنگی ارنست بکر استدلال میکند که پایهٔ تمدن بشری، تمایل ما به نادیده گرفتن مرگپذیریمان است. برای برخی، این به معنای خلق چیزی است که پس از آنها بماند؛ مثلاً نوشتن رمان یا ساختن معبدی عظیم. برای دیگران، داشتن فرزندان و افسانهای است که پس از آنها ادامه یابد. بسیاری نیز به دین روی میآورند. اما در نهایت، فعالیتها، ویژگیهای شخصیتی و انتخابهای سبک زندگی ما نتیجه این ترس دائمی است.
«گذشته از یک نقطهٔ معین، انسان از «دانستن» بیشتر سود نمیبرد، بلکه فقط از زندگی و انجام کارها بهشیوهای که تا حدی خود را فراموش میکند، کمک میگیرد.» بکر مینویسد. «همانطور که گته میگوید، ما باید بهعمق تجربهمان فرورویم و سپس به معنای آن فکر کنیم. تمام تفکر بدون عمق ما را دیوانه میکند؛ تمام عمق بدون تفکر نیز ما را وحشی میسازد.»
آنهایی که نتوانند اضطراب مرگ خود را با یک «پروژهٔ جاویدانگی» پردازش کنند، معمولاً به مکانیزمهای مقابلهای ناسالم یا حواسپرتیهای کچکانجام میرسند. یکی از مشکلات زمانهای مدرن این است که نظامهای جاویدانگی که بشر برای هزاران سال از آنها استفاده میکرد، در حال فروپاشی است. دینهای قدیم، با وعدهٔ زندگی پس از مرگ بهنوعی، در عصر عقلانیت دیگر همان تأثیر قبلی را ندارند.
این کتاب از زمان انتشار خود محبوبیت پایداری داشته است. همچنین در سال ۱۹۷۴ جایزهٔ پولیتزر را برنده شد. شاید بهخوبی برای یک پروژهٔ جاویدانگی بیانگر این باشد که بکر چند ماه پس از مرگش این جایزه را دریافت کرد.

نگرش ذهنی: روانشناسی نوین موفقیت اثر کارول اس. دویک (۲۰۰۶)
شدن بهتر از بودن است.
از آنجا که چند مورد اخیر به اضطراب مرگ و موضوعات سنگین میپرداختند، بیایید به موضوعی شادتر بپردازیم. روانشناس کارول دویک از اواخر دههٔ ۱۹۸۰ بهطور مستمر بهدنبال نظریههای ضمنی دربارهٔ هوش بوده است و کتاب «نگرش ذهنی: روانشناسی نوین موفقیت» یافتههای خود را برای مخاطبان غیرآکادمیک شرح میدهد. اگر تا بهحال اصطلاح «طراحي رشد و ثابت» را شنیدهاید، این کتاب مبداء آن است.
در این کتاب، او استدلال میکند بسیاری از افراد به یکی از دو طراحي ذهنی در مورد هوش و مهارتهای خود میپیوندند. برخی باور دارند تواناییهایشان ثابت است، به این معنی که کار کمی برای بهبودشان میتواند انجام دهند، بنابراین سعی نمیکنند. دیگران معتقدند تواناییهایشان میتواند با زمان بهبود یابد؛ این همان «طراحي رشد» است. این افراد بهاحتمال بیشتری ویژگیهایی همچون کار سخت، مقاومت و اراده را بهعنوان فضیلت میدانند. شکست برای آنها خطر کمتری برای حس خود یا مقام اجتماعی دارد؛ بلکه تجربهای برای یادگیری است.
کارول دویک مینویسد: «چرا زمان خود را صرف اثبات مکرر برتری خود کنیم، وقتی میتوانیم بهتر شویم؟ چرا ضعفهای خود را مخفی کنیم بهجای اینکه برطرف کنیم؟ چرا بهدنبال دوستان یا شرکائی بگردیم که تنها عزتنفسمان را تقویت میکند، بهجای آنکه چالشی برای رشد ما باشند؟ و چرا بهجای تجربههای جدید که ما را به پیش میبرند، بهجای تجربههای مطمئن بمانیم؟ اشتیاق برای گسترش خود و ثابت ماندن، حتی (یا بهویژه) زمانی که اوضاع خوب نیست، نشانهٔ طراحي رشد است. این همان طراحي ذهنی است که به افراد اجازه میدهد در زمانهای چالشانگیز زندگیشان شکوفا شوند.»
این کتاب عمدتاً برای سیستم آموزشی نوشته شده است، اما اصول آن میتواند در بسیاری از جنبههای زندگی شما به کار رود. همه چیز دربارهٔ شما در زمان تولد یا حتی روز سیامتان ثابت نیست. اگر طراحي رشد را حفظ کنید، چیزها میتوانند تغییر کنند، و این به شما کمک میکند تا از نعمات زندگی بیشتر لذت ببرید.

انسان و نمادهایش اثر کارل گ. یونگ (۱۹۶۴)
هر تحولی پیشنیاز دارد: «پایان یک جهان» — فروپاشی فلسفهٔ قدیمی زندگی.
به اتمام میرسانیم با کتابی از روانپزشک سوئیسی کارل یونگ. این کتاب که در پایان زندگی او نوشته شده، بهنام «انسان و نمادهایش» بهدامنهٔ وسیعی از موضوعات مرتبط با نظریههای ذهنی انسان میپردازد. مباحثی دربارهٔ تحلیل یونگی، تعبیر رؤیاها و فرآیند فردیتگیری ممکن است برای بسیاری از خوانندگان عجیب بهنظر برسد؛ اما این اثر شاید برای عموم مخاطبان، برجستهترین کار یونگ باشد، چون پیام اصلی آن در طول زمان در بسیاری از فرهنگها طنینانداز شده است: «خود را بشناس».
همانطور که یونگ در یکی از مقالات خود مینویسد: «انسان دوست دارد باور کند که ارباب روح خود است. اما تا زمانی که نتواند احساسات و حالات خود را کنترل کند یا از راههای مخفی متعدد که عوامل ناخودآگاه در تصمیمات او نفوذ میکنند آگاه نباشد، قطعاً ارباب خودش نیست.»
برای یونگ، این درک شامل بخشهایی از خودمان است که دوست نداریم («سایههایمان») به همان اندازه که شامل بخشهایی است که با آنها همذات پنداریم. نوشتههای یونگ ما را فرا میخوانند تا روح را بهعنوان سیستمی بزرگتر از ذهن ساده ببینیم؛ چیزی شبیه به روح یا ارواح است. در سیستم او، شناختن خود و تبدیل شدن به آنچه که هستیم سفری تمامعمر است؛ اما همه باید تصمیم بگیرند که این سفر را بپذیرند یا نه. آیا رد میکنید، یا جرات میکنید که بدانید؟
شاید این مهمترین نکتهای باشد که از این کتابها میتوان استخراج کرد: چه چیزی شما را تحریک میکند، چگونه مرگپذیریتان را میدانید و چگونه توانایی تغییر را میفهمید. پس حتماً این کتابها را بخوانید. در نهایت، کسانی که ذهن خود را تغییر نمیدهند، هیچ چیز را تغییر نمیدهند؛ چه بسا تمام زندگیشان.