عکاس دوره ویکتوریایی بهدلیل تصاویری صمیمی و شگفتانگیز از زنان، هواداران وفاداری بهدست آورده است.

خانه آلیس آستن یک کلبه گوتیک ویکتوریایی بر روی ساحل جزیره استاتن است و در آن روز پاییزی تابستانی که به آنجا رفتم، منظره بندر روشن و آبی بود. داخل، بوی آب شور در هوا میپیچید که با نمایشگاه جاری هماهنگ بود: «او صدف میفروشد»، که توسط جمّا رولز‑بنتلی سرپرست شده و به بررسی آثار زنان هنرمند همجنسگرا میپردازد که در ساحل دریا آزادی و اجتماع یافتهاند.
آلیس آستن عکاسی بود که در دوران انتقال به قرن بیستم فعالیت میکرد و بیشتر زندگیاش را بر روی این بخش مخصوص از سواحل میگذراند؛ ابتدا با خانوادهاش و سپس با شریکاش جرترود تیت. عکسی بدون تاریخ از ساحل او، سه زن را نشان میدهد که بر لبهٔ امواج ایستادهاند؛ شور و اشتیاق در ایستادن آنها مشهود است، هرچند چهرههایشان از دوربین پنهان شدهاند. آثار او که در سراسر نمایشگاه به چشم میخورند، نسلی آرام اما پیوسته برای آثار جسورتر هنرمندان دورههای اخیر نشان میدهد. در عکاسی آستن در سال ۱۸۸۵ با عنوان «گروه در لباسهای شنا»، پنج زن در شلوارهای پهن و تونیکهای زانوطول ایستادهاند؛ اگرچه کمتر پوست نشان میدهند، همان میزان انرژی و خودمختاری را دارند که در نقاشی آنی بناریا در سال ۲۰۲۲ با عنوان «در کنار خروش اقیانوس» دیده میشود. رولズ‑بنتلی در مقدمهٔ نمایشگاه مینویسد که آثار معاصر «گفتگو» میکنند با آثار آستن و «تاریخهای شخصی و حافظهٔ جمعی را در آرشیوی ساحلی از آرزو، مراقبت، امکان و نو شدن میبافند».

خانه آلیس آستن در اصل یک سازهٔ هلندی قرن هفدهم بود که خانوادهٔ ثروتمند مادر آستن آن را بهتدریج به مکانی آرامشبخش در مقابل منهتن تبدیل کردند و به نام «آرامش واضح» شناخت دادند. آلیس در این محیط، که ترکیبی از ثروت و شرایط نامتعارف بود، بزرگ شد؛ اندکی پس از تولد، پدرش همسر و فرزندش را رها کرد و آنها به خانهٔ خانوادهٔ مادر نقل مکان کردند. «آرامش واضح» جایی بود که آلیس، بهعنوان تنها فرزند عزیز در خانهای پر از بزرگسالان، عکاسی را یاد گرفت. عمو یک دوربین آورد و نحوهٔ استفاده از آن را به او آموزش داد؛ در طبقهٔ بالا، در تاریکخانهای به اندازهٔ یک کمد لباس، عکسهایش را پردازش میکرد.

عکاسی برای یک زن جوان در همان زمان، سرگرمی عادی بود و بسیاری از تصاویر اولیهٔ آستن، دنیای سرگرمیهای شیک دوران ویکتوریایی را نشان میدادند؛ مهمانیهایی که بر ایوانها و مناظر دلنشین برگزار میشدند، سگهای خوشحال، روزهای آفتابی با آستینهای پشمیمانند. (او همچنین مجموعهای غنی از عکسهای مستند تولید کرد که «انواع خیابانهای نیویورک» و ایستگاه قرنطینه در جزیره الیس را به تصویر میکشید؛ این کار او را بهعنوان یکی از نخستین عکاسهای زن شناخته میکند که در خارج از استودیو فعالیت میکردند.) اما تصاویری که به آستن پیروان کوچکی از نوع «کلتی» بخشیدهاند، کاملاً صمیمی و شگفتانگیز هستند. برای نمونه: آستن و دو دوست زناش، لباسهای مردانه به تن کرده و سبیلهای مصنوعی بر چهره داشتند، در حال شوخی و خندیدن؛ آستن دوباره به همراه دو دوست زن، همه در یک تخت، دستهایشان را پشت سرشان قرار داده بودند؛ و شاید بهیادماندنیترین تصویر: آستن و زنی دیگر، موهای بلندشان آزاد، زیرپوشهای سفید و ماسکهای کوچک سفید پوشیدهاند، با سیگار در دهان و چهرههای نزدیک به هم ایستادهاند.

این عکسها در خانه آلیس آستن بر روی دیواری که «زندگی شادآور» برچسبخورده است، جمعآوری شدهاند؛ اصطلاح عکاس برای فعالیتهای تفریحی بهطور کلی. دنیای اجتماعی که از طریق لنز او به نمایش میآید — زنان سوار بر دوچرخه، زنان بازیکن تنیس، زنان در آغوش یکدیگر — دارای زندهدلی جذابی است. تصور این جهان برای یک سریال تلویزیونی که در آن جوانان در لباسهای کُرسِت (corset) ماجراجوییهای پرنشاطی را بههمراه موسیقی پاپ بیزمینه تاریخی تجربه میکنند، مانند «دیکینسون» یا «دستگیران»، آسان است. در واقع، حداقل دو کتاب نوجوانی (YA) دربارهٔ آستن منتشر شدهاند: یکی با عنوان «دختران سرکش»، نوشته نورا نیوز، رمان گرافیکی دربارهٔ رمانس همجنسگرا در دوران عکاس؛ دیگری با عنوان «آلیس آستن اینجا زندگی میکرد»، نوشته الکس جینو، داستانی دربارهٔ نوجوانان همجنسگرای معاصر که به آثار او پی میبرند. (بیوگرافی آستن که توسط کیوریتور بونی یوچلسون در اوایل امسال منتشر شد، با عنوان کنایهآمیز «خیلی خوب برای ازدواج» همراه است.) موزه احساس ارتباط شخصی که موضوع خود برانگیخته است را میپذیرد. «برای انجام خوب این کار، باید آلیس را دوست داشت»، وییکتوریا مانرو، مدیر اجرایی، به من گفت.

«او حتماً رئیسی بود»، مانرو گفت، همانطور که به دیوار «زندگی شادآور» نگاه میکردیم. «او مجبور بود دوستانش را به این ژستها تشویق کند.» نکتهای مهم بود: با وجود محدودیتهای اجتماعی، آستن باید به محدودیتهای فنی زمان خود نیز فکر میکرد. او با دوربینی چوبی و جعبهای حجیم کار میکرد که وقتی به طور کامل مجهز میشد، وزنش تا پنجاه پوند (حدود ۲۲٫۷ کیلوگرم) میرسید و مانرو تخمین زد که عکسی داخلی مانند صحنهٔ ماسکی، برای ثبت تصویر، نیاز به ثابت ماندن سوژهها بهمدت سی تا شصت ثانیه دارد. گرفتن عکسی جسورانه، تعهد میطلبید.
