آیا تا بهحال متوجه شدهاید که برخی افراد وقتی صحبت میکنند، هوشمندانهتر به نظر میرسند؟ نه به این دلیل که از اصطلاحات پرزرقوبرق استفاده میکنند یا فیلسوفان ناشناختهای را نقل میکنند، بلکه به این دلیل که کلماتشان را با دقت خاصی انتخاب میکنند که شما را وادار به گوش دادن میکند.
بهتازگی دربارهٔ این موضوع فکر میکنم، بهویژه پس از مصاحبه با یک استاد زبانشناسی که کاملاً نگاه من به واژگان روزمره را تغییر داد. او چیز شگفتانگیزی به من گفت: واژگانی که بهطور عادتآمیز بهکار میبریم، نکات بسیار بیشتری دربارهٔ تواناییهای شناختیمان نشان میدهند نسبت به آنچه اکثر ما درک میکنیم.
پس از غوطهور شدن در پژوهشهای مربوط به زبان و هوش و بازنگری در گفتگوهای بیش از ۲۰۰ نفری که در طول دوران کاریام مصاحبه کردهام، هفت واژه را شناسایی کردم که بهطور مستمر در واژگان افراد بسیار هوشمند ظاهر میشوند. این واژهها اصطلاحات پیچیدهای نیستند – در واقع احتمالاً همهٔ آنها را میشناسید. تفاوت در نحوهٔ بهکارگیری و زمان استفاده از آنهاست.
1. با این حال
اکثر ما بهصورت پیشفرض از “اما” استفاده میکنیم وقتی میخواهیم ایدهای متضاد را مطرح کنیم. افراد باهوش بهجای آن، معمولاً به “با این حال” میرسند و دلیلی ظریف برای این انتخاب وجود دارد.
“با این حال” نشان میدهد که شما در شرف ارائهٔ یک دیدگاه دقیق هستید، نه فقط یک تضاد. این نشان میدهد که میتوانید همزمان دو ایدهٔ بهنظر متناقض را در ذهن نگهدارید. وقتی کسی میگوید “دادهها این نتیجه را تأیید میکنند؛ با این حال، باید این متغیرها را در نظر بگیریم،” در حال نشان دادن تفکر پیچیده است.
من این الگو را هنگام مرور متون مصاحبهها از گفتوگوهایم با پژوهشگران و بنیانگذاران استارتآپها متوجه شدم. افرادی که بهطور پیوسته از “با این حال” استفاده میکردند، همان افرادی بودند که میتوانستند مشکلات را از زوایای مختلف ببینند و چالشهای احتمالیای که دیگران از دست میدادند، پیشبینی کنند.
2. پارادوکس
این واژهای است که افراد سطحینگر را از کسانی که بهجستجوی پیچیدگی میپردازند، جداسازی میکند. مردم با هوش بالاتر از متوسط تنها بهسازگار شدن با پارادوکسها نمیپردازند؛ بلکه بهطور فعال آنها را شناسایی و بررسی میکنند.
هنگامی که کسی میگوید “این یک پارادوکس است،”، به این نکته پی میبرد که واقعیت همیشه در قالب دستهبندیهای منظم جای نمیگیرد. او میداند که دو چیز متناقض میتوانند هر دو درست باشند، بسته به زمینه. این نشان میدهد که روانشناسان «انعطافپذیری شناختی» را تعریف میکنند – توانایی سازگاری تفکر هنگام مواجهه با اطلاعات متضاد.
یک مدیرعامل که سال گذشته مصاحبه کردم، بهکارگیری این واژه را در توصیف فلسفه رهبریاش ادامه داد. او دربارهٔ پارادوکسی که نیاز به همزمان بودن بااعتماد به نفس و تواضع، تصمیمگیری قاطع اما انعطافپذیر بودن، صحبت کرد. این گفتگو برایم بهیادماندگار شد، چون او سعی نمیکرد این تضادها را حل کند – او راحت بود که درون این تضادها زندگی کند.
3. زمینه
“زمینه چیست؟” ممکن است یکی از هوشمندانهترین سؤالهایی باشد که میتوانید بپرسید. افرادی که بهطور منظم از این واژه استفاده میکنند، میدانند معنا ثابت نیست – در شرایط مختلف تغییر میکند.
بهکارگیری “زمینه” نشان میدهد که شما میدانید اطلاعات در خلأ وجود ندارند. شما درک میکنید که یک عمل میتواند بسته به زمان، مکان و دلیل انجام، هوشمندانه یا نادرست باشد. این بازتاب آن چیزی است که پژوهشگران «هوش زمینهای» مینامند – توانایی درک اینکه چگونه موقعیتهای مختلف به پاسخهای متفاوتی نیاز دارند.
متوجه شدهام که تیزبینترین تحلیلگرانی که مصاحبه میکنم، همیشه پیش از شکلگیری نظرات، دربارهٔ زمینه سؤال میپرسند. آنها در برابر وسوسهٔ قضاوتهای سریع مقاومت میکنند، چون میدانند ممکن است اطلاعات پسزمینهٔ حیاتی را از دست داده باشند.
4. باریکنگری
در دنیای پر از نظرات سرسری و ویروسی امروز، افرادی که از واژه «باریکنگری» استفاده میکنند، برجسته میشوند. آنها نشان میدهند که سایههای خاکستری را که دیگران از دست میدهند، میبینند.
وقتی کسی میگوید «در این وضعیت نکات دقیقتری وجود دارد»، او در برابر تمایل به سادهسازی بیش از حد ایستادگی میکند. او میداند که اکثر مشکلات واقعی راهحلهای واضحی ندارند و اکثر افراد نیز صرفاً قهرمان یا شرور نیستند.
این واژه برای من تبدیل به نوعی فلسفهٔ حرفهای شده است. یک استاد دانشگاه یکبار به من گفت که نوشتارم گویی از داشتن نظر میترسد و این حرف مرا اندک کرد. اما به مرور فهمیدم که شناخت باریکنگری به معنای اجتناب از داشتن نظرات نیست – بلکه به معنای شکلدادن به نظرات بهتر است. باهوشترین افرادی که میشناسم میتوانند مواضع قوی خود را بیان کنند و همچنان به پیچیدگی مسئله اذعان داشته باشند.
5. فرضیه
برای بهکارگیری مؤثر این واژه، نیازی به دانشمند بودن ندارید. افراد هوشمند اغلب ایدههای خود را بهصورت فرضیه میسازند تا بهصورت بیانیه، و در این رویکرد حکمت عمیقی نهفته است.
گفتن «فرضیه من این است…» بهجای «فکر میکنم…» نشانگر تواضع فکری است. این بیانگر این است که شما آمادگی قبول اشتباه و بهروزرسانی نظرات خود بر پایه شواهد جدید را دارید. این کار گفتگوها را از مناظره به کاوشهای مشترک تبدیل میکند.
این الگو را هنگام مرور پژوهشهای اقتصاد رفتاری برای نوشتن یک مقاله متوجه شدم. پژوهشگرانی که بزرگترین پیشرفتها را رقم زدند، آنهایی نبودند که به ایدههای اولیه خود چسبیده بودند؛ بلکه آنهایی بودند که افکار خود را بهعنوان فرضیههای قابل آزمون میدیدند.
6. دلالت
این واژه نشان میدهد که فردی است که چندین قدم جلوتر میاندیشد. وقتی افراد بهطور منظم دربارهٔ دلالتها بحث میکنند، نشان میدهند که میتوانند اثرات شیارآیندی ایدهها و اقدامات را دنبال کنند.
سؤال «دلالتها چه هستند؟» سؤالیتی است که فراتر از موارد فوری و واضح میرود. این نشاندهندهٔ تفکر سامانهای است – توانایی درک این که یک تغییر چگونه میتواند در بخشهای مرتبط یک کل، اثرات زنجیرهای ایجاد کند.
در طول مصاحبهها با مدیران میانی خسته از فشار، متوجه شدم که افرادی که در نهایت به موفقیت رسیدند، کسانی بودند که پیش از اعمال تغییرات، به دلالتها فکر میکردند. آنها تنها مشکل پیش رو را حل نکردند؛ بلکه پیشبینی میکردند که چه چالشهای جدیدی ممکن است راهحلهایشان ایجاد کند.
7. در اصل
این ممکن است برای شما شگفتانگیز باشد، اما «در اصل» نشانگر قدرتمند هوش است هنگامی که بهدرستی بهکار رود. این نشاندهندهٔ توانایی استخراج ایدههای پیچیده به اجزای اصلی آنها بدون از دست دادن معناست.
وقتی کسی میگوید «در اصل، این به معنای…»، او نشان میدهد که میتواند مهمترین نکات را در دریای اطلاعات شناسایی کند. او قادر است سیگنال را از نویز، بنیادین را از پیرامونی جدا کند.
من این را بهویژه هنگام مصاحبه با متخصصانی که باید موضوعات پیچیده را به مخاطبان عمومی توضیح دهند، مشاهده کردهام. افراد واقعاً درخشان میتوانند از «در اصل» برای ایجاد پلی بین مفاهیم پیشرفته و درک روزمره استفاده کنند، بدون اینکه مطالب را سادهسازی کنند.
نتیجهگیری
پس از سالها گفتگو با افراد جذاب و ساعتهای بیشماری مطالعه دربارهٔ روانشناسی شناختی، به این باور رسیدهام که هوش بهکارگیری واژههای بزرگ برای نشان دادن زیرکی نیست. هوش بهانتخاب واژگان دقیق بستگی دارد که بهدقت پیچیدگی افکار شما را بازتاب میدهند.
این هفت واژه مؤثر هستند زیرا عادتهای ذهنی که افراد باهوش پرورش میدهند را نشان میدهند: پذیرش پیچیدگی، تفکر سیستماتیک، باز بودن به شواهد جدید، و شناخت اهمیت زمینه. اینها ابزارهایی برای عبور از دنیایی هستند که در برابر توضیحهای ساده مقاومت میکند. اینها ابزارهایی برای عبور از دنیایی هستند که در برابر توضیحهای ساده مقاومت میکند.
دفعهٔ بعد که در صحبتی شرکت میکنید، به این واژهها توجه کنید – هم در گفتار خودتان و هم در گفتار دیگران. ممکن است از آنچه میبینید شگفتزده شوید. بهخاطر داشته باشید، دایرهٔ واژگان تنها یک بخش از پازل هوش است، اما بخشی است که همهٔ ما میتوانیم با انتخاب مؤثر واژهها بهتدریج آن را بهبود ببخشیم.