
در حالیکه استرس، اضطراب و سایر مشکلات بهداشت روانی معمولاً آرامش را در زندگی روزمره دشوارتر میکنند، رواندرمانگر اف. دایان بارت میگوید برخی افراد تنها با احساس گناه نسبت به استراحت دست و پنجه نرم میکنند. آنها تحت فشار — چه از جانب دوستان، کار یا جامعه بهطور کلی — احساس میکنند باید همیشه مؤثر و در دسترس باشند، حتی اگر بدن و ذهنشان بهشدت به آرامشِ آرامپذیر نیاز داشته باشند.
اگر کسی نتواند در آخر هفته استراحت کند، معمولاً دلایل عمیقی پشت این رفتار وجود دارد، اما این به این معنا نیست که ادامه دادن به برنامهریزی بیش از حد و اجتناب از استراحت پایدار باشد. استراحت سرمایهگذاری است و بدون آن، تمام دیگر جنبههای زندگی — از روابط تا کار و حتی سلامت عاطفی شخصی — دشوارتر میشوند.
اگر کسی در آخر هفته نتواند استراحت کند، معمولاً این ۱۱ دلیل عمیق را دارد
۱. ارزش خود به شغل وابسته است

اگر ارزش خود فرد بهطور کامل در کارش پیوند خورده باشد، احتمالاً بیشتر تمایل دارد در خانه کار کند، در آخر هفته به دفتر برود و برای انجام اضافهکاری از استراحت خودداری کند. اگر در کار عقبمانده یا در دفتر اشتباهی مرتکب شود، این مسئله فراتر از صرفاً یادگیری و پیشرفت است — ضربهای به عزت نفس او در تمام جنبههای زندگی میزند.
اگر کسی در آخر هفته نتواند آرامش بگیرد، معمولاً این دلایل عمیق را دارد. هرچند غلبه بر آنها و تعیین مرزهای کاری میتواند دشوار باشد، اما بازگشت به فردیت، علایق و روتین شخصی میتواند به هر جنبهای از زندگی ارزش افزوده بدهد.
۲. والدینشان او را بهدلیل استراحت احساس گناه میدادند

اگر بزرگسالی با والدینی که او را بهدلیل خوابیدن دیروقت در آخر هفته یا چرت زدن پس از مدرسه احساس گناه میدادند، رشد کرده باشد، احتمالاً خستگی مفرط برای او تبدیل به یک عادت میشود. او هنگام استراحت، احساس نارضایتی و اضطراب عمیقی میکند، حتی اگر دقیقاً همان چیزی باشد که برای بازگشت به زندگی اجتماعی و حرفهایاش با انرژی نیاز دارد.
اگرچه والدین و تجارب کودکی آنها را به اجتناب از استراحت آموزش دادهاند، حقیقت این است که استراحت موضوعی برای مذاکره نیست. همانطور که روانپزشک هاروارد، مارلین وی، توضیح میدهد، استراحت نباید بهعنوان «وقت هدر» توصیف شود و قطعاً نباید تنها زمانی که در آستانهٔ خستگی شدید هستند، بهعنوان اولویت مطرح شود.
صرفنظر از اینکه پس از کار باشد یا در آخر هفته، برای خود فضایی اختصاص دهید. چند ساعت روی مبل دراز بکشید، تا صبحهنگام کتاب بخوانید، یا برنامههای اجتماعی را لغو کنید تا استراحت کنید. مراقبت از خود همانگونه بهمانند استراحت است و هر دو بهسزایی مهماند.
۳. از خود بودن میترسند

بر پایهٔ مطالعهای از روانشناس اجتماعی تیموتی ویلسون، برخی افراد ترجیح میدهند که شوکه شوند تا اینکه با افکار خود مواجه شوند. آنها مهارتهای تنظیم عاطفی برای مقابله با ناآراحتی را ندارند و بهطور عمده در پذیرش تنهایی با ذهنی مثبت و آرام مشکل دارند.
اگر کسی در آخر هفته نتواند آرامش بگیرد، معمولاً این دلایل عمیق را دارد — او در برابر بودن تنها، بدون حواسپرتی یا گفتگو، دست و پنجه نرم میکند تا از تنهایی واقعی جلوگیری کند.
۴. آرامش و سکوت برایشان ناراحتکننده است

مشابه افرادی که از ذهن خود و زمان تنهایی میترسند، افرادی که برایشان آرامش یا سکوت دشوار است، ممکن است در آخر هفته نتوانند استراحت کنند. بهویژه در جامعهای که توسط تولید مستمر و تحریکهای پیوسته تعریف میشود، جای تعجب نیست که اینگونه بیکاری برای افراد عادی سخت باشد، به قول روانشناس میچل لنو.
اگر کسی در آخر هفته نتواند آرامش پیدا کند، معمولاً این دلایل عمیق را دارد. او همیشه در جستجوی برنامهٔ اجتماعی بعدی، حواسپرتی یا تحریک برای آرام کردن افکار شتابزدهٔ خود است و زمان تنهایی یا استراحت برای او غیرممکن بهنظر میرسد. با این حال، مغز ما بهدلیل خاصی برای استراحت طراحی شده است — ما برای بهینهسازی خود به اینگونه استراحت کامل بدن و ذهن نیاز داریم.
۵. ترس از دست‑دادن فرصت (FOMO) دارند

احساسهای عدم برتری اجتماعی، تنهایی و جدایی معمولاً با ترس از دست‑دادن فرصت (FOMO) مرتبط است، بر پایهٔ مطالعهای از World Journal of Clinical Cases. بهویژه برای افرادی که زمان زیادی را در شبکههای اجتماعی میگذرانند یا ارزشذات خود را با تأیید بیرونی پیوند میدهند، «FOMO» ممکن است در طول زندگی آنها حضور داشته باشد و تصمیماتشان را بهطور عمده تحت تأثیر قرار دهد.
حتی پس از یک هفتهٔ طولانی و شلوغ که بدنشان به استراحت طلب میکند، بهجای تجربهٔ ناراحتی «FOMO»، برنامههای بیش از حد میریزد. آنها میخواهند همراه با تأیید بیرونی و ارتباط اجتماعی احساس امنیت کنند، که گاهی بهقیمت آرامش درونی و استراحت خودشان میرود.
۶. برای احساس امنیت به تأیید بیرونی نیاز دارند

بسیاری از افرادی که به دنبال تأیید بیرونی هستند، از یک احساس ناامنی عمیق ناشی میشوند. آنها مهارتها یا خودباوری کافی برای رضایت خود در طول زندگی ندارند و بنابراین به دیگران و تعاملات اجتماعی تکیه میکنند تا حس امنیت را از طریق تأیید و پذیرش به دست آورند.
البته ما بهعنوان انسانها بهطور طبیعی به اینگونه پذیرش و تعلقپذیری تمایل داریم، اما نادیده گرفتن نیازهای اساسی — مانند استراحت، امنیت درونی و هوش عاطفی — برای جستجوی آن میتواند بهزیان رفاه باشد. اگر کسی در آخر هفته نتواند استراحت کند، معمولاً این دلایل عمیق را دارد و تا زمانی که از طریق تأیید احساس امنیت نکند، نمیتواند بهراحتی استراحت کند.
۷. نگران هدر رفتن زمان هستند

بهویژه برای افراد مسن که نسبت به گذر زمان حساستر از چند سال پیش هستند، ترس از هدر رفتن زمان ممکن است آنها را از اولویت دادن به استراحت بازدارد. آنها تحت فشارند تا از هر لحظه بیشترین بهره را ببرند، حتی اگر این فشار آنها را به حالت خستگی و فرسودگی میکشاند که دیگر از چیزها لذت نبرده و قدردانی نکنند.
اگر کسی در آخر هفته نتواند آرامش بگیرد، احتمالاً به این دلایل عمیق میپردازد. او میخواهد برنامههای بیشماری داشته باشد و بیشتر زمان خود را بیرون بگذراند، حتی اگر این بدان معنا باشد که فضای استراحتی که معمولاً از این تعطیلات کاری به دست میآید، از دست برود.
۸. در حالت «جنگ یا گریز» گیر کردهاند

چه ناشی از اضطراب باشد و چه از استرس مزمن، اگر سیستم عصبی فرد در حالت بقا گیر کرده باشد، احتمال یافتن فضای استراحت و آرامش در زندگی روزمرهاش کاهش مییابد. مراسمات کوچک مانند چرت زدن یا حتی انجام کارهای خانه در این وضعیت غیرممکن بهنظر میرسند، بنابراین آنها بهجای مواجهه با احساسات عمیق و پیچیده خود، به سرگرمیهای بیهدف و ارتباطات سطحی خستهکننده برای اجتناب از آنها روی میآورند.
تلاطم عاطفی آنها آن قدر سنگین و طاقتفرساست که بهراحتی نمیتوان با آن کنار آمد؛ و بدون سازوکارهای مقابلهای که استراحت را در اولویت قرار دهند، در چرخهای از خستگی و بقا گیر میکنند.
۹. از کودکی سرپرست شدند

اگر کسی در دوران کودکی احساس کرد که باید سریع بزرگ شود یا مسئولیتهای زیادی در خانه بر عهده داشته باشد، احتمالاً ایجاد فضا برای خوددوستی یا استراحت در بزرگسالی برای او غیرممکن بهنظر میرسد. آنها از کوچکسالی برای مؤثر بودن بهطور مستمر آموزش دیدهاند، حتی اگر به هزینهٔ رفاه شخصی باشد تا به دیگران کمک کنند؛ و اکنون نمیدانند چگونه برای خودشان اقدام کنند.
خواه بهدلیل رضایت دیگران باشد یا در حالت «بقا» که هرگز از آن فراتر نرفتهاند، اگر کسی در آخر هفته نتواند آرامش بگیرد، معمولاً این دلایل عمیق را دارد. تلاطم عاطفی که در اثر این آسیببار کودکی هنوز در او باقی مانده، زمان تنهایی یا انزوای افکار را بهجای آرامش، ترسناک میسازد.
۱۰. به خود اعتماد ندارند

مشکل در اعتماد بهدرون میتواند برای فرد زمان صرف کردن تنها بودن، قدردانی از تنهایی و ایجاد فضایی برای استراحت را دشوار کند. اگر بدنشان در مواجهه با سکوت احساس ناخوشایندی داشته باشد و نتوانند در لحظات گذرا احساس ثبات کنند، زمان تنهایی و استراحت برایشان مانند حملهای شخصی بهنظر میرسد که از آن میترند.
اگرچه انواع مختلفی از استراحت برای احساس سلامتی و تعادل لازم است، این نوع آرامش درونی ناشی از خود‑اعتماد و عشق خالص است که در طول برنامهٔ روزانهٔ فرد حضور دارد.
۱۱. از لذتهای کوچک احساس جدایی میکنند

اگر کسی در حلقهای از مشکلات بهداشت روان یا تلاطم درونی زندگی میکند، ممکن است از لذتهای کوچکی که به زندگیاش معنا میبخشند، جدا شده حس کند. او شبهای جمعه را در خانه آرام نمیآورد و حتی لحظات کوتاهی برای استراحت بر روی مبل را ارج نمینهد — او بیش از حد در «حالت بقا» غرق شده و نمیتواند برای آنها فضا ایجاد کند.
چه چیز در دل ارج نهادن به لحظات کوچک و شادی نهفته است؟ استراحت. اگر نتوانید فضایی برای استراحت ایجاد کنید تا سیستم عصبیتان تنظیم شود، بدنتان انرژی بگیرد و خلقوخویتان بهبود یابد، در یک برنامهٔ روزانهٔ سخت و ثابت گیر خواهید کرد و برای همیشه از «زندگی رویایی»تان دور خواهید شد.