برای یک آخر هفته به تنهایی، صدها خواننده وفادار در هادسون، کارولینای شمالی، گرد هم آمدند تا میتفورد را جشن بگیرند؛ جایی خیالی که حس واقعی جامعه را در خود دارد. جان کارون، نویسنده ۸۸ ساله پشت این جهان خیالی، ۱۵ کتاب درباره روستای کوهستانی ساختگی میتفورد نوشته است.
وقتی از او پرسیدند چگونه میتوان شهر میتفورد را توصیف کرد، کارون گفت: «جایی است که خوانندگانم میتوانند به آن بروند و نترسند. جایی است برای پناه بردن. جایی که میتوانند نفس عمیقی بکشند.»
انسانیت شخصیتهای کارون، هواداران وفاداری برای او به ارمغان آورده که همیشه رمانهایش را به فهرست پرفروشها رسانده است. اما برای برخی، او نامی آشنا مانند دیگر نویسندگان پرفروش نیست. وقتی از او پرسیدند چرا، کارون گفت: «من خیلی هیجانانگیز نیستم. فقط نوعی شناوری آرام ارائه میدهم!很多人 به من میگویند کتابهایم آنها را به خواب میبرد و من این را یک تعریف بزرگ میدانم!»
طرفداران دوآتشه کارون میگویند این کتابها بیش از صفحهگردانهای ساده هستند. به گفته نلی مکمسترز: «ما در دورهای پر از عدم اطمینان هستیم، در آشوبی عظیم، و این فقط جایی دلپذیر و آرام است.»
«و divisive نیست،» گفت جولن موران. «این فقط عشق به همسایهات و شناختن کسانی است که اطراف تو زندگی میکنند.»

وقتی از فیلیس فارینگر پرسیدند آیا باور دارد مکانهایی مانند میتفورد هنوز در آمریکا وجود دارند، پاسخ داد: «بله، جایی که جامعهای ایمانی وجود دارد و مردم به یکدیگر اهمیت میدهند، و من آن را میبینم.»
جان کارون توسط مادربزرگش، فانی، در هادسون بزرگ شد و مدرسه ابتدایی را آنجا گذراند. تقریباً هشت دهه بعد، او این مکان را به موزه میتفورد تبدیل کرد.
او معلم کلاس اولش، نان داونز را شایسته تشویق خلاقیتش میداند. کارون میگوید در ۱۰ سالگی میدانست میخواهد نویسنده شود: «روبهروی همین آینه ایستادم و گفتم، من نویسنده خواهم شد.»
چگونه فهمید؟ «فقط میدانستم،» کارون گفت. «عاشق خواندن هستم. و بنابراین، میخواستم آنچه از خواندن دریافت کردم را به دیگران بدهم؛ یعنی آن جهان کاملاً متفاوت.»
در ۱۴ سالگی، کارون میخواست از دنیای خودش فرار کند، پس ازدواج کرد، مدرسه را رها کرد و یک سال بعد دخترش، کندیس، را به دنیا آورد. در ۱۸ سالگی طلاق گرفت.
«بخشی از آن واقعاً سخت بود، چون مادر مجرد شدم و باید او را خودم بزرگ میکردم، در حالی که خودم به سختی بزرگ شده بودم،» او گفت.
او مشاغل مختلفی انجام داد، از جمله تهیهکننده تلویزیون. بعداً اخراج شد و میگوید این نقطه عطفش بود: «من را به زانو درآورد؛ من هرگز به زانو نیفتاده بودم،» کارون گفت. «۴۲ ساله بودم. فقط فرو ریختم: نمیدانم برای چه دعا کنم. فقط اینجا هستم و نیاز به کمک دارم و فقط مرا تغییر بده.»
او مدیر اجرایی تبلیغاتی موفقی شد، اما میگوید احساس کرد فراخوانده شده تا بیش از تبلیغات بنویسد. پس شغلش را ترک کرد و ایمانش را در داستانهای کوتاهش بافته کرد. آثارش را رایگان در روزنامه محلی منتشر کرد و در نهایت آن داستانها را به اولین رمان میتفوردش، «در خانه در میتفورد»، در سال ۱۹۹۴ تبدیل کرد.
پرسیدم: «فکر میکنم وقتی مردم به کتابها و کارهای شما فکر میکنند، اغلب به آرامشبخشی، تمیزی و مسیحی بودن فکر میکنند.»
«از خوانندگان مسیحیام سپاسگزارم، خیلی سپاسگزار،» کارون گفت. «اما برای مخاطبان سکولار مینویسم. خدا عشقش را در من ریخت و نمیتوانی بگویی، خب، نمیتوانم درباره آن در کتابهایم حرف بزنم.»
آخرین اثر میتفورد او، «معشوق من»، همه چیز درباره حضور، پیری و ارتباط است. کارون میگوید یکی از چالشبرانگیزترین چیزهایی بود که تاکنون نوشته – و پس از آن میآید که گفته بود هرگز کتاب دیگری از میتفورد نخواهد نوشت.
در سال ۲۰۰۸، او داستانی کوتاه در ایام کریسمس آغاز کرد، اما بیش از یک دهه ناتمام ماند. در سال ۲۰۲۱، دخترش، کندیس، بر اثر سرطان درگذشت. کارون از طریق غم و اندوهش به نوشتن ترغیب شد. اثر تمامشده، که حالا رمانی است، به دخترش تقدیم شده،
«او آفتاب زندگی من بود،» کارون درباره کندیس گفت.

پرسیدم: «آیا وقتی اینجا نشستهاید و مینویسید، با او حرف میزنید؟»
«همیشه،» او پاسخ داد. «و میدانم این احمقانه به نظر میرسد، اما برای من درست است؛ درست اینجا، او میگوید: ‘میشنوم تو را، مامان. اشکالی ندارد، مامان. همه چیز خوب خواهد شد.’»
«از دست دادن کندیس چگونه زندگیتان را تغییر داد؟»
«کمتر قضاوتگر شدم،» کارون پاسخ داد. «کمی آسانتر، حتی با خودم. و همیشه با خودم خیلی سختگیر بودم. میدانم که دیگر ابدی نیستیم، که چیزی است در این کتاب. پس، با این زمان چه کنیم؟ چیزی بهتر از آنچه الان انجام میدهیم؟ یا حتی فقط چیزی سرگرمکنندهتر؟ لازم نیست همیشه نجیب باشیم.»
جان کارون ما را دعوت میکند تا به دنبال جامعه و عشق همسایگی بگردیم و نوع خودمان از میتفورد را پیدا کنیم. «اگر فقط سوار ماشینت شوید و به دل آمریکا برانید، به شما میگویم، تضمین میکنم، قول میدهم، که وجود دارد. باید به دنبالش بگردید. به سراغتان نمیآید و روی ایوانتان نمینشیند. باید بروید و بگیریدش، و برای گرفتن آماده است.»
گزیدهای بخوانید: «معشوق من» نوشته جان کارون
برای اطلاعات بیشتر:
- «معشوق من: رمانی از میتفورد» نوشته جان کارون (جی.پی. پاتنمز سونز)، در فرمتهای جلد سخت، ایبوک و صوتی، موجود از طریق آمازون، بارنز اند نوبل و بوکشاپ.ORG
- موزه میتفورد، هادسون، کارولینای شمالی