Mel Bradman
وقتی خبرهای آتشسوزیهای مخرب استرالیا در سال ۲۰۲۰ را میدیدم، احساس کردم باید کمک کنم. این شروع رابطهای جدید با طبیعت بود و یادآور شور زندگی دوران کودکیام
از نظر سایتهای دوستیابی، این در سطحی متفاوت بود. من به دنبال نوعی متفاوت از همسر روحی بودم و گزینههای فراوانی داشتم. آیا فلوید باشد، «یک مدل شیک و دلنشین»؟ یا بابی، «عاشق در آغوش گرفتن و کمی بهرخ کشیدن»؟ یا شاید «موریس زیبا و بینهایت شیرین با طبیعت ملایم»؟ یکی برجسته شد. او نه تنها «بسیار محب» بود، بلکه «کمی شیطنتگر – همیشه در حال کاوش و اغلب بر روی صخرهها مینشست» نیز بود. دقیقاً همان چیزی که میخواستم؛ من سمت راست را انتخاب کردم. به این ترتیب با جاراه، کوآلایم، آشنا شدم.
یک ماه پیش، در سال ۲۰۲۰، خبرآگاهی دربارهٔ آتشسوزیهای استرالیا را دیده بودم. تأثیر این حوادث بر حیاتوحش این قاره مخرب بود. تخمین زده میشود حدود ۶۱٬۰۰۰ کوآلا بر اثر این آتشسوزیها کشته یا مصدوم شدهاند، در میان ۱۴۳ میلیون پستاندار بومی دیگر. دو کاری احساس میکردم میتوانم از بریتانیا انجام دهم: اول ساخت دستکش برای کوآلاها بهمنظور محافظت از پنجههای سوختهٔشان (با استفاده از الگویی که آنلاین پیدا کردم)؛ و دوم، میتوانستم یک کوآلا را به سرپرستی بگیرم و هر ماه کمک مالی برای محافظت از آنها در طبیعت بفرستم. بنابراین به بنیاد استرالیا برای کوآلا پیوستم که هدف آن حفظ باموشهاست.
گواهی سرپرستی شامل تصویر جاراه برایم فرستادند و آن را بر دیوار آشپزخانهام آویزم. در دو سال بعد، پیشرفت او را دنبال کردم؛ او یکی از تعداد محدود کوآلاها بود که در یک پناهگاه حیاتوحش نزدیک پرث نگهداری میشد. در ژانویهٔ ۲۰۲۳، در سفری به استرالیای غربی، سرانجام با او ملاقات کردم. پاسداران پارک، که به من گفتند یکی از معدود «مادران کوآلا» که به اینجا آمدهام، بهنظر میرسیدند خوشحال از حضورم بودند؛ اما جاراه چندان خوشحال نبود. اولین باری که او را دیدم، خوابیده بر روی سکو بود – عجیب نبود، چون کوآلاها تا ۲۱ ساعت در روز میخوابند. او خیلی بزرگتر از انتظاری که داشتم بود؛ بهطور قطع بهاندازهٔ اسباببازی نرم نبود، بلکه شبیه یک خرس بود.
«تجربههای کوآلا» – دیدار و سلام – بهصورت سفت و سختی تنظیم میشود، زیرا این حیوانات بهراحتی تحت استرس قرار میگیرند. با این حال، استقبال مورد انتظارم را دریافت نکردم. پس از اینکه جاراه از سکو بهدست من برداشته شد، در حالی که هنوز نیمهخواب بود، من را نیش زد. این یادآوری بود که اگرچه کوآلاها ظاهر بامزهای دارند، ولی حیوانات وحشی هستند و نه حیوانات خانگی (این سرپرستیها نمادین هستند). اما این گاز خفیف بود و یک دقیقه پس از آن همه چیز فراموش شد، چون جاراه اجازه داد من او را نوازش کنم. به من گفته شد میتوانم با ملایمت او را نوازش کنم، اما نه روی سرش. مخصوصاً دوست داشت این که بین شانههای او مالش داده شود. وقتی او با چهار پا بهطرزی شگفتانگیز و چابک میلغزید، من او را دنبال کردم. همچنین شاهدی بر سیاستهای حوزهٔ بازی بودم که وقتی کوآلا دیگری به نام کای، که از اینکه جاراه تمام توجه را میگیرد ناامید شد، سعی کرد او را از سکو هل بدهد.

در همان لحظه که بین این دو ایستاده بودم، به یاد چیزی افتادم که پیشتر فراموش کرده بودم اما وجود داشته است. وقتی کودک بودم، پس از دریافت یک نسخهٔ نرم و دلنشین از کوآلا به مناسبت پنجمین تولدم، شیفتهٔ کوآلاها شدم. این عروسک را از تمام اسباببازیهای دیگرم برتر میدانستم (و رقابت سختی وجود داشت). به یاد دارم که فکر میکردم چه ماجرای فوقالعادهای میشد اگر با او در یک درخت گیر میکردم. امروز، وقتی به جاراه فکر میکنم، بلافاصله به اولین «محل خوشحالی» دوران کودکیام باز میگردم – سینیزم و نارضایتی از دل میریزند. اینطور نیست که مرا به رقصیدن در غروب بکشاند، اما یادآور میشود که همان شور زندگی کودکانه میتواند برای بزرگسالان قدمی شادتر نماید.
در طول زمانام با جاراه (نامی از یک درخت بومی)، اطلاعات فراوانی دربارهٔ این موجودات شگفتانگیز دارای دو انگشت شست کسب کردم که گمان میرود بیش از ۲۵ میلیون سال پیش تکامل یافتهاند. «کوآلا» واژهای بومی به معنای «بدون آب» است – آنها تقریباً تمام رطوبت مورد نیازشان را از برگهای اوکالیپتوس میگیرند. دلیل خواب زیادشان چیست؟ چون تمام انرژیشان صرف هضم و خنثیسازی سموم برگها میشود. علاوه بر این، این حیوانات حساس به غذا هستند و فقط میتوانند از تعدادی از صدها گونهٔ اوکالیپتوس موجود در استرالیا تغذیه کنند؛ بنابراین زیستگاههایشان بسیار محدود است.
فهمیدم که کوآلاها چقدر در معرض خطر هستند؛ نه تنها بهدلیل بحران آبوهوایی و بیماریها، بلکه بهعلت قطعسختموارد وسیع زمین و توسعهای که بهصورت بیرحمانه درختانشان را تخریب میکند و آنها را بیسرپناه میگذارد. اگرچه از سال ۱۹۳۷ بهعنوان گونهای محافظتشده شناخته شدهاند (پس از اینکه میلیونها کوآلا برای تجارت پوست به قتل رسیدند)، هنوز قانونی برای حفاظت از زیستگاهشان وجود ندارد و در حال حاضر بهعنوان یک گونهٔ در خطر انقراض فهرست شدهاند.

همواره به رفاه حیوانات اهمیت میدادم، اما زمانی که با جاراه گذراندم، این اهمیت را به سطحی بالاتر ارتقا داد. طبیعتاً، کوآلا تنها گونهٔ در خطر نیستند و اگرچه نمیتوانم به همه کمک کنم، خواستم نقش بیشتری ایفا کنم. بنابراین به خیریههای دیگر حیوانات پیوستم و در فروشگاههایشان به عنوان داوطلب کار کردم؛ حتی ۸۰ مایلی در یک مسابقه دو تحت حمایت RSPCA پیمودم و مجموعه حیوانات خود را با سرپرستی موجودات بیشتری گسترش دادم – برخی نادر و برخی نزدیک به خانه. اکنون یک گوریلا، یک خر، حیوانات مزرعه، یک پنگولین، دو سگ راهنما و یک کوآلا دیگر (کولت در کوئنسلند – «یک دلانگیز کوچک، که هنر لذت بردن از خوشیهای سادهٔ زندگی را دارد») دارم. اگر دوستانی به مراقبت از گربه، پیادهروی سگ یا بردن حیوان به دامپزشک نیاز داشته باشند، من با یک تماس سریع در دسترس هستم.
اگرچه این ملاقات کوتاه و گذرا بود و جاراه هرگز نامهنگاری یا تماس نداشت و همچنان معما باقی ماند، من برای او سپاسگزارم. او چشمانم را بهسوی چیزی مهم که دربارهٔ خودم فراموش کرده بودم گشود، و همچنین بهسوی تصویری گستردهتر باز کرد.