اسکات سایمون از رادیوی عمومی ملی (NPR) با چارلی شَکِلتون گفتگو میکند. مستند جدید او، «پروژهی قاتل زودیاک»، کلیشههای رایج در مستندهای جنایی واقعی را کالبدشکافی میکند.
اسکات سایمون، مجری:
«پروژهی قاتل زودیاک» مستندی است دربارهی مستندی که هرگز ساخته نشد. چارلی شَکِلتون سعی کرده بود حق امتیاز کتاب خاطراتی را بخرد که به بررسی این نظریه میپرداخت که چه کسی ممکن است پنج نفر را در سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ در منطقهی خلیج سانفرانسیسکو به قتل رسانده باشد. اما وقتی قرارداد ساخت فیلم به هم خورد، شَکِلتون باز هم راهی پیدا کرد تا از تمام تصاویر فرعیاش—از اتاقهای خالی، صدای وهمآلود سازهای زهی، نماهایی از چراغهای آویزان از سقف، سیگارهای نیمسوز و پوکههای خالی فشنگ—استفاده کند تا برای ما از مستندی بگوید که شاید میتوانست بسازد.
(برشی از صدای مستند «پروژهی قاتل زودیاک»)
چارلی شَکِلتون: اگر فیلم را ساخته بودیم، اینجا یک ماشین قرار داشت؛ یک ماشین پلیس گشت بزرگراه کالیفرنیا، اما متناسب با آن دوران. مثلاً یک ماشین کروزر مشکی دههی ۱۹۶۰ با درِ سفید. البته همهی اینها بازسازی میشد. این روزها تقریباً همهی این فیلمها اینطور شروع میشوند. انگار همه چیز باید آن ریتم دراماتیک را داشته باشد، حتی اگر یک مستند باشد.
سایمون: چارلی شَکِلتون اکنون از استودیوهای ما در نیویورک به ما میپیوندد. از اینکه با ما هستید بسیار سپاسگزارم.
شَکِلتون: از دعوت شما ممنونم.
سایمون: شما میخواستید حق امتیاز کتابی نوشتهی لیندون ای. لافرتی، افسر بازنشستهی پلیس گشت بزرگراه کالیفرنیا را به دست آورید. (خنده) چرا بدون داشتن این حق امتیاز، به ساختن چنین فیلمی ادامه دادید؟
شَکِلتون: خب، میدانید، من حدود ۱۰ سال است که در حوزهی مستند کار میکنم و این قطعاً اولین باری نیست که یک فیلمم در همان قدم اول با شکست مواجه میشود. اما به هر دلیلی، این یکی را واقعاً نمیتوانستم از ذهنم بیرون کنم. میدیدم که وقتی با دوستانم در لندن وقت میگذرانم، تقریباً صحنه به صحنهی مستندی را برایشان توصیف میکنم که تصور کرده بودم و دیگر هرگز فرصت ساختنش را پیدا نمیکردم. در یک مقطعی، این موضوع خودش به نظرم سوژهی جالبی برای یک فیلم آمد؛ یعنی همان حس ناکامی خلاقانه، حس رویایی که هرگز نمیتوانست به واقعیت بپیوندد.
سایمون: شما ما را با تکنیکهای مختلفی در ساخت آنچه من مستندهای به اصطلاح جنایی واقعی مینامم، آشنا میکنید. لطفاً چند مورد را برای ما نام ببرید.
شَکِلتون: (خنده) بله، بیشمارند، مگر نه؟ شما در مقدمهتان به یکی از آنها اشاره کردید، همان چراغ آویزانی که در صحنهی بازجویی تاب میخورد. این موردی بود که تنها زمانی به ذهنم رسید که در استودیو مشغول ضبط صدای روایت فیلم بودم. ناگهان تصویر آن چراغ در حال تاب خوردن در ذهنم شکل گرفت و آنقدر بدیهی به نظر میرسید که باید تاب بخورد. اما در همان لحظه متوجه شدم که هیچ ایدهای ندارم چرا باید در میان یک بازجویی پلیسی، چیزی باعث تاب خوردن آن شده باشد.
سایمون: من تا قبل از دیدن این مستند کاملاً متوجه نشده بودم که قاتلان سریالی و متهمان به قتلهای سریالی، سه نام دارند. در ابتدا شک داشتم، اما چند پرونده را پوشش دادهام و شما کاملاً درست میگویید. آنها سه نام دارند. چرا؟
شَکِلتون: ظاهراً دلیل اینکه همیشه به طور قابل اطمینانی سه نام دارند این است که خبرنگاران نام میانی را با تأکید بیان میکنند تا با شخص دیگری که نام و نام خانوادگی مشابهی دارد اشتباه گرفته نشوند. میدانید، اگر شما یک قاتل سریالی به نام جان اسمیت باشید، نمیخواهید که ناگهان دیدگاه منفی نسبت به تمام جان اسمیتهای دیگر در کشور ایجاد شود. برای همین میگویند، مثلاً، جان ویلیام اسمیت یا هر اسم دیگری. اما در نتیجهی این کار، به محض اینکه نام میانی کسی را میگویید، ناگهان به نظر میرسد که او یک قاتل سریالی است. این کار تقریباً آن تداعی را با خود به همراه میآورد.
سایمون: بله. و هر شهری که صحنهی یک مستند جنایی واقعی است، مکانی به ظاهر معصوم و آرام است، درست میگویم؟ تا اینکه اتفاقی میافتد.
شَکِلتون: بله. نکتهی عجیب همین است. من قبل از اینکه به والهو در کالیفرنیا بروم، جایی که برخی از رویدادهای کلیدی پروندهی زودیاک در آن رخ داده بود، مطالب زیادی در مورد آن خوانده بودم. با خواندن همهی آن گزارشها، تقریباً انتظار داشتم ابرهای تیره را ببینم که بالای سرم جمع شدهاند. اما البته، اینها مکانهایی کاملاً معمولی هستند. بنابراین فکر میکنم باید مقدار مشخصی از آن تاریکی و حس شوم را به صورت مصنوعی به تصویر اضافه کرد.
سایمون: اگر فرصت ساخت فیلم اصلی را پیدا میکردید، کتابخانه را به جای ایستگاه پلیس نشان میدادید. چرا این کار از نظر شما اشکالی نداشت؟
شَکِلتون: خب، وقتی برای یک مستند صحنههایی را بازسازی میکنید، تا حدودی وارد قلمرو داستانپردازی شدهاید. شما از مکانها، افراد و اشیایی استفاده میکنید تا جایگزین چیزهای واقعی باشند. به نظرم نکتهی جالب در مورد اخلاقیات ژانر جنایی واقعی این است که این نوع تحریفهای جزئی چقدر راحت میتوانند به تحریفهای بسیار جدیتری منجر شوند. این چیزی است که فیلم سعی میکند با آن کلنجار برود؛ اینکه این خط را کجا باید کشید و چقدر وسوسهانگیز میشود که آن را هر بار جلوتر برد.
سایمون: من با دخترانم مستندهای جنایی واقعی تماشا کردهام. بسیاری از آنها، اگر نگوییم تقریباً همهشان، در نهایت با نمایش عکسهای قربانیان به پایان میرسند. فیلمسازان با این کار میخواهند چه چیزی بگویند؟
شَکِلتون: خب، فکر میکنم آنها سعی دارند به شما یادآوری کنند که هدف ما این است. میدانید، اینکه ژانر جنایی واقعی برای ادای احترام به قربانیان، اجرای عدالت برای آنها و یا ایجاد حس آرامش برای خانوادههایشان وجود دارد. به نظرم گرچه این میتواند درست باشد و بسیاری از فیلمسازان با بهترین نیتها وارد این ژانر میشوند، اما اغلب تجربهی مخاطب از آن به عنوان چیزی هیجانانگیز و هولناک، لزوماً این حس را نمیدهد که در خدمت قربانیان است. بنابراین با نگاهی بدبینانه، فکر میکنم گاهی آن لحظاتی که به طور کاملاً واضح قربانیان به شما یادآوری میشوند، در واقع اعتراف خودِ ژانر است به اینکه شاید فراموش کردن آنها خیلی آسان شده است.
سایمون: آیا شما زمانی یک فیلم ۱۰ ساعته به نام «خشک شدن رنگ» ساختهاید؟
شَکِلتون: (خنده) بله، ساختم. تقریباً دقیقاً ده سال پیش، یک فیلم ۱۰ ساعته از خشک شدن رنگ سفید روی یک دیوار آجری ساختم که آن را به عنوان یک حرکت اعتراضی کوچک علیه هیئت سانسور فیلم بریتانیا انجام دادم. اگر بخواهید فیلمی را در بریتانیا اکران کنید، باید به هیئت سانسور پول بدهید تا آن را تماشا کنند. من هم فکر کردم این معادله را برعکس کنم و آنها را مجبور کنم چیزی را تماشا کنند که لزوماً نمیخواهند.
سایمون: (خنده) آیا در پایان حکمی صادر کردند؟
شَکِلتون: بله. گواهیام را گرفتم. گواهی U برای «عمومی» گرفتم، یعنی «فاقد هرگونه محتوایی که موجب توهین یا آسیب شود». بنابراین فیلم اکنون میتواند به طور قانونی در سینماهای بریتانیا به نمایش درآید، هرچند هنوز کسی این پیشنهاد را از من نپذیرفته است.
سایمون: اما الان نمیتوانم آن را در یک سرویس استریم تماشا کنم، درست است؟
شَکِلتون: نه، متأسفانه نه، اما فقط به دلیل نبود پیشنهاد. اگر نتفلیکس بخواهد آن را بخرد، با کمال میل استقبال میکنم.
سایمون: خب، مستند جدید چارلی شَکِلتون، «پروژهی قاتل زودیاک»، هماکنون در سینماها در حال اکران است. از اینکه با ما بودید بسیار سپاسگزارم.
شَکِلتون: از دعوت شما بسیار ممنونم.