
آنی عزیز: من در سال آخر دبیرستان هستم و میخواهم تصمیم بگیرم به چه دانشگاهی بروم؛ احساس میکنم کاملاً دودل هستم. والدینم بهوضوح میخواهند من در رشتهٔ کسبوکار تحصیل کنم. آنها هر دو در حوزهٔ مالی کار میکنند و میگویند مدرک کسبوکار «مرا برای موفقیت آماده میکند».
مشکل این است که من تمایلی به تحصیل در رشتهٔ کسبوکار ندارم. در حقیقت چیزی که من واقعاً دوست دارم، هنر است. از دوران کودکی نقاشی میکنم و تمام اوقات فراغتم را در اتاق هنر مدرسه میگذرانم. حتی چند مسابقهٔ محلی را نیز بردهام و معلم هنرم معتقد است میتوانم به برنامهٔ قوی هنرهای زیبا وارد شوم. اما هر بار که این موضوع را در خانه مطرح میکنم، والدینم آن را رد میکنند؛ آنها میگویند هنر یک سرگرمی است، نه یک شغل.
میدانم نیتشان خوب است، اما حس میکنم که گوش نمیدهند. این فکر که چهار سال را صرف تحصیل در رشتهای کنم که به آن علاقه ندارم، پیش از حتی شروع، مرا احساس شکست میکند.
چگونه میتوانم برای آنچه میخواهم بایستم بدون اینکه کسانی که مرا دوست دارند ناامید شوند؟ آیا راهی وجود دارد که آنها ببینند پیروی از اشتیاقم به معنای بیپروایی نیست؟ — دردسر بین تجارت و نقاشی
عزیز کسبوکار و قلممو: والدینت تو را دوست دارند و میخواهند آیندهای باثبات برایت داشته باشند؛ این از محبّت است، نه از کنترل. اما ثبات و خوشبختی یکسان نیستند، و انتخاب یکی به معنای صرفنظر از دیگری نیست.
نیازی به رد کردن مشاورهٔ آنها نیست، اما میتوانی آن را گسترش دهی. بسیاری از هنرمندان راههای هوشمندانهای برای ترکیب خلاقیت با کسبوکار پیدا میکنند. برای مثال، داشتن یک مقطع فرعی در بازاریابی یا مدیریت طراحی میتواند دانش لازم را برای موفقیت بیشتر در مسیر حرفهای هنریات فراهم کند.
کلید این است که به والدینت نشان بدهی که تو در پی یک خیال نیستی؛ بلکه آیندهای میسازی که هم اشتیاق تو و هم عملی بودن را در بر میگیرد.