برنده جایزهٔ ساندهانس که اکنون بر روی Apple TV+ در دسترس است، نگاهی بیپرده و شگفتانگیز به زوجی دارد که با تشخیص مخربی مواجهاند.
این غیرممکن است که دربارهٔ سرطان بدون اشاره به یک «C» بزرگ دیگر — کلیشه — صحبت کنیم. بیماری و درد، «سفرها» و «جنگها»، یافتن قدردانی از زندگی در حالی که با مرگ روبرو میشویم – اینها پایههای داستانهای سرطانی هستند که هم بهطور منحصر بهفردی ویرانگرند و هم بهطور شایعی رایجاند. شاعران آندره گیمپسون و میگان فالی، شریکانی عاشقانه در بیش از یک دهه، رویکردهای متفاوتی نسبت به این «C» بزرگ اتخاذ کردند. فالی بهعنوان نویسنده و ویراستار سعی کرد کلیشه را «نابود» کند؛ گیمپسون، بهنظر فالی، «دوچندان شد».
در اواخر چهل سالگی، گیمپسون که شاعر لورلِی کلرادو هستند، تشخیص سرطان تخمدان غیرقابلدرمان دریافتند؛ بنابراین تصمیم گرفتند بر روی شعارهایی که اغلب میخواهیم در زندگی بهکار ببریم اما فراموش میکنیم، دوچندان تمرکز کنند: «بهطور کامل زندگی کنید»، «بیشتر بخندید»، «عمیقتر عشق بورزید». از همه اینها لذت ببرید. «این آغاز یک کابوس است، فکر میکردم … ترس بزرگم به حقیقت پیوست»، او در اوایل مستند زیبا و جدید «Come See Me in the Good Light» میگوید. «اما با من بمانید … چون داستان من این است که خوشی آسانتر یافت میشود وقتی میفهمیم که برای یافتن آن زمان نامحدودی نداریم.»
این یک کلیشه است. اما با این حال، همانطور که گیمپسون و فالی در شعر، نثر و نجواهایشان در تخت خانهشان در شهرک روستایی لانگمنت در کلرادو روایت میکنند، این خوشی لطیف، بهدستآمده با سختی و پرنور است. فیلم متمرکز بر احساساتشان، به کارگردانی رایان وایت، با درد فراوانی همراه است؛ چرا که این زوج میدانند این ماههای آخر زمان با هم بودنشان خواهد بود: ویزیتهای دکتر، شیمیدرمانی، اشکها و غم عظیمی که میپذیرند عزیزانشان بدون حضورشان ادامه خواهند یافت. آنها بهصورت دورههای سههفتهای زندگی میکنند — زمان بین آزمایشهای خونی که میزان گسترش سرطان گیمپسون را میسنجند و موفقیت یا کاهش اثرهای مختلف درمانهای پیشنهادی برای کنترل آن. امتیاز بالا: شوک، پردازش، کبودی که بهصورت زنده در لحظه میبرّد. امتیاز پایین: خوشی مطلق. دورهای موقت از سبکی. و در تمام این مدت، کشفهای دردناک و پیوندهای مقدسی به وجود میآید که اغلب توسط جزئیات روزمره و حتی بزدل برانگیخته میشود (برای گیمپسون، یکی از فیلترهای نوین آیفون که چینوچروک و موهای خاکستری را نشان میدهد که او هرگز نمیبیند).
گیمپسون، شاعر سخنسرای سیاحی که کلمات بیباک و بیقیدش دربارهٔ زندگی و مرگ روزی تئاترهای راک را پرشده میکرد، بهطور منحصر بهفردی برای مواجهه با احساسات بزرگ و واژهپردازی بر موضوع نازک و شکنندهٔ مرگ شایستگی دارد. او بهعنوان یک شخصیت جذاب، پرگفتوگو و خوشمشرب شناخته میشود که به مرزهای معمولی اهمیت نمیدهد؛ بهنزدیک هیچ صحنهای بدون حضور گیمپسون و فالی، پایهستونهایشان، که مستقیم به سازندگان فیلم صحبت میکنند و آنها را به دایرهٔ اعتماد، صمیمیت و گاهی شوخیهای بزدل دعوت مینمایند، ندارند. در یکی از صحنههای اولیه – یکی از اولین فیلمبرداریهای وایت به همراه همکار تولیدی جیسیکا هارگریو در سال ۲۰۲۳ – زوج در حالی که در میز شام با دوستی بهخنده میافتند، پس از اینکه گیمپسون شوخی کرد فالی «سرطان را با انگشتانش میگیرد»، میخندند.
چنین طنز تاریک و خنثیکنندهای، جاندار اصلی فیلمی ۱۰۴ دقیقهای است؛ این دلیل کافی است که جایزهٔ محبوبترین اثر برگزیده توسط مخاطبان در جشنوارهٔ ساندهانس را به دست آورد. در اطراف این، وایت تصویری ظریف از شاعر میسازد، با ترکیب خوانشهای احساسی از شعرهای عاطفیشان – برای مثال «Tincture» که دربارهٔ روحی که بدن ناتوان را سوگواری میکند، و سعی کنید که اشک نریزید – بههمراه صحنههایی از سالهای اولیهٔ زندگیشان، چون کودکی مخفی همجنسگرا در مناطق روستایی مین، سپس یک بزرگسال افسرده که معنای زندگیاش را در شعر گفتاری یافت. وایت بههوشمندی تحول گیمپسون را بهعنوان شاعر و اجراگر، که صحنهها را مانند یک ستارهٔ راک میپوشاند، به هم میدوزد – فالی با شوخی میگوید: «ما او را جیمز دین همجنسگرا مینامیدیم» – به همراه امیدشان برای برپایی یک نمایش نهایی، جشن زندگی پیش از مرگشان.
این اجرا، که با حضور دوست گیمپسون و تهیهکنندهٔ مستند، تیگ نوتارو، همراه شد، بزرگترین پیروزی عمومی فیلم است؛ نمایش خیرهکنندهای از زندگی پر از درد و شادابی یک فرد. اما دستاورد اصلی آن صداقت مستقیم و بیپردهای است که به تضادهایی میپردازد که اگر نباشند به اینقدر پر از احساس و حقیقتی، شاید ساده بهنظر میآیند: احساس فالی که سالها بر نوشتن خاطراتی دربارهٔ مبارزهٔ مادامالعمرش با مشکلات تصویر بدنی کار میکرد، وقتی که شریکش بهدنبال بدنی سالم میگشت؛ تصمیم گیمپسون دربارهٔ اینکه آیا درمان آزمایشی که ممکن است عمر را طولانی کند، ارزش از دست دادن دائم صدایشان را دارد یا نه؛ سردرگمی جنسیتی، دیسفوریا و سیالیتی – که سالها محور کار گیمپسون بود – هنگام مواجهه با سایهٔ حقیقی مرگ میچرخد؛ «دیگر خودم را بر پایه جنسیت نمیشناسم – تقریباً گویی هویتتان از خودتان میچکد و میافتد»، میگوید. و فردی که پیش از این «آرزوی مداوم مرگ» داشت و بهصراحت دربارهٔ خودآسیبی و افکار خودکشی در هنر خود صحبت میکرد، ناگهان با سرطان، آرزوی بیپایان و عظیم برای زندگی را احساس میکند.
گیمپسون در ماه ژوئیه، در سن ۴۹ سالگی، در کنار فالی، والدینشان، حیوانات خانگی، چندین دوستدختر پیشین و عشقی بیپایان درگذشت. تاریخ دقیق در فیلم ذکر نشده و هیچ پانوشتآیی وجود ندارد. بهجای آن، فیلم پیش از آن، جایی بین زندگی و مرگ، به پایان میرسد؛ گیمپسون بر روی صفحه زنده و پر از شگفتی میدرخشد: چه شگفتانگیز است زنده بودن. چه هدیهای برای ادامه دادن.
«Come See Me in the Good Light» از تاریخ ۱۴ نوامبر در Apple TV+ در دسترس است.