مجله اینترنتی رمز موفقیت

پیشگامان تصادفی یک وضعیت نوین جهانی

یک کتاب جدید دربارهٔ قربانیان کودک چرنوبیل، هزینهٔ انسانی جستجوی تسلط فناورانه را نشان می‌دهد.

عکس سیاه‌سفید شخصی که با عصا ایستاده و در آستانهٔ اتاقی حاوی پای مصنوعی قرار دارد.
آنتولی کلیاشچوک / Sygma / Getty

در ۲۸ آوریل ۱۹۸۶، برنامهٔ خبری شوروی Vremya یک اطلاعیهٔ ۱۴‑ثانیه‌ای دربارهٔ حادثه‌ای در نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل در اوکراین منتشر کرد. برنامه گفت که یکی از رآکتورهای نیروگاه آسیب‌دیده است. اقدامات کاهش خسارت در حال اجرا بودند، کمک به افراد آسیب‌دیده فراهم می‌شد و یک کمیسیون دولتی تشکیل شد. بقیهٔ اتحاد جماهیر شوروی به کارهای روزمره‌اش ادامه داد و برای تعطیلات پیش‌رو در روز کارگر برنامه‌ریزی می‌کرد.

اگرچه من تنها صد مایلی از مرز اوکراین زندگی می‌کردم، برای سه‌ماه زمان شد تا بتوانم چهره‌ها و نام‌ها را به این حادثه پیوند دهم. من به همراه مادرم در نزدیکی سوچی، در سواحل دریای سیاه، تعطیلات می‌گذراندم که گروهی از زنان و کودکان وارد هتل‌مان شد. آن‌ها چرنوبیل‌تی، «مردم چرنوبیل» بودند. ظاهری شگفت‌زده داشتند و فضا در هتل متشنجه شد: اکثر تعطیلات‌جویان می‌خواستند از «مهاجمان رادیواکتیو» دوری کنند. من هنوز خیلی کوچک بودم تا ترس داشته باشم، بنابراین با دختری به نام کتیا، دختری پنج‌ساله با چاله‌های گونهٔ قابل توجه، دوستی برقراری کردم.

در سال‌های پس از آن، هنگامی که پرسترویکا و گلاسنوست مقیاس چرنوبیل را آشکار کردند، همچنان به یاد کتیا بودم که با او بی‌خیال بر آن ساحل سنگ‌ریزی بازی می‌کردم. پس از آن تابستان به کجا رفت؟ آیا توانست سالم بماند؟ آیا حتی فرصت رشد یافتن را یافت؟

دهه‌ها پس، مورخ آلمانی ملانی آرندت سعی کرد به همان پرسش‌ها دربارهٔ کودکانی نظیر کتیا پاسخ دهد. کتاب او Chernobyl Children، ترجمهٔ آلستیر متیوز، تاریخ‌نگاری پیشگامانه‌ای است که تمرکز آن بر سرنوشت کودکان این فاجعه است و سیر یک فاجعهٔ ناشی از مسابقهٔ قدرت‌های جهانی برای تسلط بر فناوری را دنبال می‌کند. پس از حادثه، همان‌طور که آرندت نشان می‌دهد، کودکان چرنوبیل توسط دولتی که تصویر خود را بر امنیتشان ترجیح می‌داد، ناکام ماندند، اما توسط مردمی در سراسر جهان که به‌تدریج به آسیب‌پذیری مشترکشان در دنیای پس‑صنعتی پی بردند، یاری یافتند. این کودکان که در کشوری به‌زودی از نقشه‌ها ناپدید می‌شدند، به پیشگامان تصادفی یک وضعیت نوین جهانی تبدیل شدند: زندگی در سایهٔ فاجعه‌هایی که از مرزها عبور می‌کنند و با خاموش شدن دوربین‌های خبری پایان نمی‌یابند.

Chernobyl Children – تاریخ‌نگاری فرامرزی یک فاجعه هسته‌ای توسط ملانی آرندت

کلمه فاجعه بر ناگزیر بودن دلالت می‌کند، با این حال چرنوبیل هرگز این‌گونه نبود. در سه سال فعالیت خود، رآکتور شمارهٔ ۴ که منفجر شد، بارها دچار نقص‌ها و خاموشی‌های جزئی شد که توسط دستگاه‌ اداری معمولاً نادانای شوروی نادیده گرفته شد. رقابتی برای پیشی گرفتن از ایالات متحده در ظرفیت هسته‌ای، ساخت نیروگاه‌ها را با سرعت سرع‌ت‌زنی پیش برد. اوکراین به‌تنهایی چهار نیروگاه داشت، علیرغم انرژی فراوانی که از رودخانه‌ها و معادن زغال سنگ خود به دست می‌آورد. مقامات دولتی کمپین تبلیغاتی «اتم صلح‌آمیز» را پیش می‌بردند؛ نیروی هسته‌ای را به‌عنوان منبع امن، پیشرفتهٔ برق و ستون افتخاری شوروی معرفی می‌کردند. تنها ماه‌ها پیش از فاجعه، یک وزیر اوکراینی احتمال وقوع ذوب را یک بار در هر ۱۰٬۰۰۰ سال برآورد کرده بود.

سپس در شب ۲۶ آوریل، آزمایش ایمنی شبانه‌ای در چرنوبیل به‌طور وحشتناکی ناقص شد و منجر به دو انفجار شد که هستهٔ رآکتور را به‌هم ریخت و آتشی رادیواکتیو به مدت چند روز به‌جا گذاشت. این انفجار به اندازهٔ ۵۰۰ بمب هیروشیما پرت تابش رادیواکتیو آزاد کرد، ده‌ها هزار مِیِل مربع را آلوده ساخت و میلیون‌ها نفر را در معرض آن قرار داد. حدود ۳ میلیون نفر از این قربانیان کودک بودند.

اتحاد جماهیر شوروی کودکان را «تنها طبقهٔ ممتاز» می‌نامید. آن‌ها با لبخندهای شاد در صفحه‌های تلویزیون و پوسترهای تبلیغاتی، نمادهای آیندهٔ روشن کمونیستی، ظاهر می‌شدند و وعدهٔ دوران کودکی بی‌دغدغه را به آن‌ها می‌دادند. با این حال، همان‌طور که آرندت نشان می‌دهد، پس از حادثه سرنوشت‌شان ناموفق بود. پریپیات، یک آتم‌گراد (یا «شهر هسته‌ای») که برای خدمات‌رسانی به نیروگاه چرنوبیل ساخته شد، ساعت‌ها پس از انفجار به کارهای عادی خود ادامه داد؛ کودکان توسط والدینی که از خطر آگاه نبودند در کالسکه‌ها هل می‌شدند و در خیابان‌های آلوده بازی فوتبال می‌کردند. اگرچه مقامات صبح روز بعد در محل حضور داشتند تا وضعیت را ارزیابی کنند، تخلیهٔ جمعیت پریپیات تا یک‌روز و نیم پس از آن آغاز نشد.

آن تاخیر اولیه، که ناشی از سردرگمی دربارهٔ مقیاس حادثه و تصمیم مقامات برای کم‌اهمیت نشان دادن آن — ظاهراً برای جلوگیری از وحشت — بود، تنها نخستین حلقه‌ای از نقص‌های مرگبار بود. با سطوح تابش چنان بالا که هشدارهایی را در کشورهایی دوردست همچون سوئد فعال کرد، تظاهرات اجباری روز کارگر در سراسر اتحاد جماهیر شوروی، حتی در مناطق آلوده، به‌طور برنامه‌ریزی‌شده ادامه یافت. کودکان برای تکان دادن بادکنک‌ها و پرچم‌ها در هوایی پر از گرد و غبار رادیواکتیو فرستاده شدند.

برای هزاران کودک، آن روزهای اولیهٔ واکنش ناکافی منجر به آنچه آرندت «زندگی در پیش‌نگری» می‌نامد، شد؛ کودکی که با آزمون‌های پزشکی مداوم و اضطراب دائمی که بیماری می‌تواند در هر لحظه ظاهر شود، توصیف می‌شد. سرنوشت بسیاری از آن‌ها به تصمیمات مقامات محلی در روزهای پس از حادثه بستگی داشت. برای مثال، در کیف، مدارس هفته‌ها پیش از پایان عادی سال تحصیلی تعطیل شدند. ولنتینا شیوچنکو، رئیس‌جمهور مجلس عالی اوکراین، تصمیمی یک‌طرفه برای تخلیهٔ ۷۰۰٬۰۰۰ نفر اتخاذ کرد، برخلاف توصیه‌های حزب — که احتمالاً جان بسیاری را نجات داد.

فراتر از تخلیه‌ها، دولت شوروی تقریباً چیزی برای ارائه نداشت. برای حفظ چهره، مقامات در ابتدا کمک‌های ایالات متحده و اروپای غربی را رد کردند. در عوض، آرندت می‌نویسد، کودکان مدرسه‌ای از مناطق نزدیک از والدین جدا شد و به اردوهای تابستانی پیشگام، مراکز تفریحی حکومتی برای پرورش میهن‌پرستی، فرستاده شدند؛ این کار تحت عنوان «بهبود سلامتی» توجیه می‌شد. مادران کودکانی همانند کتیا می‌توانستند اعتبارنامه‌هایی برای اقامت‌های ماهانه در ساناتورها و پایگاه‌های گردشگری در سراسر اتحاد جماهیر شوروی دریافت کنند (پدران در این موارد در نظر گرفته نمی‌شدند).

این ترتیبات به‌ سختی تا پایان تابستان دوام یافت. تنها چندین اردو پیشگام اصلی در تمام طول سال فعال بودند؛ بسیاری از کودکان مجبور شدند به مناطقی بازگردند که به‌صورت سطحی تصفیه شده بودند. در آن‌جا، به هر کودک یک جفت کفش داخلی اضافی ارائه می‌شد تا از ورود مواد رادیواکتیو به کلاس‌ها جلوگیری شود، به‌همراه هشداری تقریباً بی‌فایده برای اجتناب از غذا و نوشیدنی‌های محلی. بسیاری در خانه‌هایی بدون اجاق برقی زندگی می‌کردند و مجبور به سوزاندن چوب‌های آلوده می‌شدند.

آرندت مستند می‌کند که در سال‌های پس از حادثه، کمیسیون‌های پزشکی داده‌های اثرات تابش را جمع‌آوری کرد اما تقریباً هیچ درمان یا راهنمایی ارائه نداد. همزمان، شیوع سرطان‌های تیروئید و خون در میان کودکان افزایش یافت — در یک بیمارستان مینسک، تعداد بیماران مبتلا به لوسمی تقریباً از ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۰ دو برابر شد. در شهر دیگری در روسیه، آرندت می‌نویسد که پزشکان و پرستاران احساس می‌کردند کودکان تحت مراقبتشان «سوءاستفاده و رها شده» هستند. بر پایه نامه‌ای که به میخائل گورباچف ارسال کردند، «هر دومین کودک با سرگیجه، درد معده، درد مفصلی و استخوانی» رنج می‌برد — علائمی که مقامات به‌نظر نمی‌دیدند به تابش رادیواکتیو مربوط است. پس از رد کمک‌های دشمنان جنگ سرد، حزب کودکان را در اختیار سیستمی پزشکی گذاشت که به‌دلیل کمبود متخصصین، تجهیزات مدرن و داروهای مؤثر، ناتوان شد.

وقتی نقشه‌های آلودگی رادیواکتیو در زمستان ۱۹۸۹ عمومی شد، رژیم در حال فروپاشی شوروی برنامهٔ ملی «کودکان چرنوبیل» را ایجاد کرد که هدف آن مقابله با «عواقب نامطلوب چرنوبیل» از طریق تأمین مالی ساخت مراکز بازسازی، خرید تجهیزات پزشکی و انجام پژوهش‌های تابشی بود. اما تا آن زمان، بسیاری از کودکان قبلاً بیمار شده بودند؛ برخی هرگز به بلوغ نرسیدند.

در بلاروس، جایی که تقریباً ۷۰ درصد از بارش رادیواکتیو در آن ساکن شد، آرندت موفقیت تلاش‌های امدادی را به فعالان و والدینی که برای حفاظت از فرزندان خود بسیج شدند، نسبت می‌دهد. گروهی نظیر سازمان غیر دولتی «برای کودکان چرنوبیل» که در سال ۱۹۹۰ تأسیس شد، توجه جهانی را به خود جلب کرد. پس از اینکه این دست‌ها در بازدیدهای خصوصی و تلویزیونی این وضعیت را مشاهده کردند، خیریه‌ها و نیکوکاران، پزشکان و سازمان‌های مذهبی اروپایی و آمریکایی از اوایل دههٔ ۹۰، مقدار زیادی کمک‌های انسانی ارسال کردند. این افراد همچنین سفرهای درمانی برای کودکان به بیمارستان‌ها، اردوهای بهبود و خانه‌های خصوصی در کشورهای خارجی را تحت‌پوشش مالی قرار دادند.

آرندت نشان می‌دهد که این عمل همدردی جهانی ریشه در چیزی عمیق‌تر از ترحم نسبت به دشمن قدیمی دارد: درک خطر مشترک بشریت. کودکان چرنوبیل نماد دنیای بدون مرز شدند — آینده‌ای که در آن فاجعه‌ها به یک مکان محدود نمی‌شوند. ما اکنون به‌نظر می‌رسد که به‌طور کامل در این دوره زندگی می‌کنیم، دوره‌ای که توسط همه‌گیری‌های مانند کووید‑۱۹، فاجعه‌های اقلیمی و فناوری‌های نوینی که وعده‌هایشان خطرات خاص خود را به همراه دارد، تعریف می‌شود.

داستان‌های هر کودک، به روایت آرندت عمق می‌بخشد. او دربارهٔ ووا مالفینکو هفت‌ساله می‌نویسد که توسط یک سازمان امدادی آمریکایی از بیمارستان سرطان کیف به یک اردو در کنتیکت برای کودکان بیماران منتقل شد. تتسیانا خوویتسکو، کودک زنی که بدون پای پایین به دنیا آمده بود، توسط یک موسسه خیریهٔ آمریکایی از خانه‌ای برای افراد معلول در بلاروس نجات یافت و پروتز دریافت کرد؛ او اولین ماراتن خود را در سال ۲۰۱۸ به پایان رساند. برخی از کودکانی که برای درمان به خارج رفتند، هرگز بازنگشتند. امتناع یک دختر از بازگشت به خانهٔ خراب‌ شدهٔ مادربزرگش به‌حدی رسید که الکسیندر لوکاشنکو، رئیس‌جمهور مستبد بلاروس، برنامه‌هایی را که کودکان بیمار را برای بهبود به ایالات متحده می‌فرستاد، متوقف کرد. پس از یک دوره کوتاه آرامش پس از فروپاشی سوسیالیسم، خودنمایی ملی‌گرایانه دوباره کودکان را در معرض خطر قرار داد.

Chernobyl Children صرفاً داستانی از کودکی‌های ویران‌شده نیست؛ بلکه تصویری از زندگی در عصر انسان‌شناسی (آنتروپوسن) است. کتاب آرندت نشان می‌دهد که فاجعه همچنان تا امروز حضور دارد، حتی پس از تقریباً ۴۰ سال. تقریباً پنج میلیون نفر هنوز بر روی زمین‌های آلوده زندگی می‌کنند، جایی که خاک رادیواکتیو بخش جدایی‌ناپذیر زندگی روزمره آن‌هاست. آلنا اوگینتس، که داستانش کتاب را به‌گونه‌ای می‌بندد، در زمان انفجار دوازده ساله بود؛ او تخلیه شد و در مکان دیگری بزرگ شد. دختر یک کارگر نیروگاه چرنوبیل که در سن پنجاه سالگی درگذشت، پریپیات را به‌عنوان شهری پر جنب و جوش، مدرن، احاطه‌ شده توسط تالاب‌ها و جنگل‌های زیبا به یاد می‌آورد. وقتی دو دهه پس از آن بازگشت، تنها چیزی که در آپارتمان دزدیده‌شده‌اش باقی مانده بود، وان حمامی بود که حتی نتوانست از در عبور کند. جنگل دوران کودکی‌اش هم‌اکنون توسط خوک‌های وحشی فرا گرفته است. پریپیات برای قرن‌ها قابل سکونت نخواهد بود، همانند منطقهٔ ۳۰ کیلومتری ممنوعهٔ چرنوبیل. ما اکنون به‌نظر می‌رسد که به‌طور کامل در این دوره زندگی می‌کنیم، دوره‌ای که توسط همه‌گیری‌هایی چون کووید‑۱۹، فاجعه‌های اقلیمی و فناوری‌های نوینی که وعده‌هایشان خطرات خود را به همراه دارد، تعریف می‌شود. این بحران‌ها ممکن است در یک کشور یا کشور دیگری بروز کنند، اما در بسیاری از موارد پیامدهایشان جهانی است و نمی‌توان توسط یک گروه یا دولت منفرد حل شد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.