مجله اینترنتی رمز موفقیت

کتاب سرسخت جدید درباره پیشرفت چه درستی دارد

پول کینگزنورت استدلال می‌کند که بخش عمده‌ای از فرهنگ امروز قصد دارد معنای انسان بودن را تضعیف کند.

نوشتهٔ تایلر آستین هارپر

تصویر توسط م. فچورفی

تصویری از زنی که یک کرم رنگارنگ ساخته شده از نمادهای دایره‌ای نظیر علامت بازیافت، کره‌زمین، و نمادهای انرژی و هسته‌ای را بین انگشتان خود نگه داشته است.

به داستان‌های بیشتری در برنامه Noa گوش کنید.

در طول پنج سالی که به عنوان استاد مطالعات محیط‌زیست در یک کالج خصوصی پیشرو کار می‌کردم، یک شورش کوچک و نیم‌سالانه ترتیب دادم: به دانشجویان گفتم مقالهٔ «اعترافات یک محیط‌زیست‌شناس در حال بهبود» را بخوانند، مقاله‌ای که در سال ۲۰۱۱ توسط نویسندهٔ بریتانیایی و پیشین رادیکال سبز، پول کینگزنورت، نوشته شده است. در آن، کینگزنورت ناامیدی خود را از فعال‌گری که روزگاری کار تمام‌عمر او بود به تصویر می‌کشد — همان نوعی از وکالتی که بسیاری از دانشجویانم، خودم را نیز شامل می‌شد، را به این کلاس کشاند.

این مقاله ادعا می‌کند که زیست‌محیط‌گرایی اصلی، تعهدات و ایده‌هایی که ابتدا او را تعریف می‌کردند، رها کرده است. متون کلاسیک دهه‌های ۱۹۶۰ و ۷۰، شامل «بهار ساکت» رچل کارسون و «کوچک، زیباست» ای.ف. شوماخر، رویکردی زاهدانه اتخاذ کردند و دربارهٔ خطرات زیست‌محیطی ناشی از فناوری، صنعت و توسعه هشدار دادند. آن‌ها از جوامع و افراد خواستند به‌ساده‌تری زندگی کنند، کمتر مصرف کنند و رشدشان را با سرعتی کمتر پیش ببرند. به نظر کینگزنورت، چشم‌انداز ایدئولوژیک در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ دگرگون شد، زمانی که افراد آگاه به محیط‌زیست ایدهٔ ادامهٔ بی‌درنگ صنعتی‌سازی جهانی را پذیرفتند و می‌گفتند می‌توان آن را با «توسعهٔ پایدار» سبز کرد. برای کینگزنورت، «پایداری» هدفی شایستهٔ پیگیری نیست، بلکه پوسیدگی نوپدیدی در سیب سبز است.

این شرح زیست‌محیط‌گرایی اصلی بیش از حد ساده‌انگارانه است و گاهی حتی کاریکاتوری به نظر می‌رسد. کینگزنورت به‌نادرستی نقش بسیاری از افراد و سازمان‌هایی که هنوز نظراتی نزدیک به دیدگاه‌های کاهشی خود دارند، کم‌رنگ می‌کند. با این حال، جدال او تغییری را به تصویر می‌کشد که من و فکر می‌کنم برخی از دانشجویانم به‌طور ساکن ناآرام شده‌اند: شاخه‌های غالب زیست‌محیط‌گرایی — همان نوعی که به‌طور عمومی در دانشگاه‌ها، سازمان‌های بزرگ غیرانتفاعی و رسانه‌ها پذیرفته شده است — شور و اشتیاق خود را نسبت به محدودیت‌ها از دست داده‌اند.

مطالعه: عادات جدید و تنهایی در زندگی آمریکایی

کتاب جدید کینگزنورت، بر خلاف ماشین: درباره نابودی انسانیت، نقد او را گسترش می‌دهد تا تقریباً تمام فرهنگ معاصر را شامل شود. او استدلال می‌کند که تمایل به نگاه‌کردن به طبیعت به عنوان مادهٔ خامی که می‌توان آن را برای رفع نیازها یا خواسته‌های خودمان مهندسی کرد، در تقریباً تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی و سیاسی نفوذ دارد. او معتقد است: «مدرنیت، ماشینی برای نابود کردن محدودیت‌هاست». به‌نظر او، این حمله به محدودیت‌ها در پدیده‌های متعدد امروز، از جمله مهاجرت انبوه، اصول بازاریابی آزاد، رشد هوش مصنوعی، استثمار نیروی کار در خارج از کشور، قطع درختان بارانی به‌صورت انبوه، و ایده‌های جدید درباره جنسیت، قابل مشاهده است.

اگر بر خلاف ماشین یکی از پُر‌مطالعه‌ترین آثار دربارهٔ فرهنگ، فناوری و محیط‌زیست که در مدت زمان اخیر منتشر شده باشد — و من این‌نظر را دارم —، دلیل آن نه آن است که کینگزنورت چنان متقاعدکننده باشد یا بتواند پیروان جدیدی به‌دست آورد. حتی اینکه محدودیت‌هایی که او می‌کشد لزوماً درست باشد، نیز دلیل ارزش آن نیست. ارزش این کتاب در این است که او با وضوحی نادر می‌بیند که نه تنها طبیعت، بلکه طبیعت انسانی نیز توسط فرهنگی ضدمحدودیت، نظام اقتصادی و بخش فناوری که ذهن، بدن و محیط‌زیست را به‌عنوان هدفی برای دزدی و بهینه‌سازی به نام پیشرفت می‌بینند، بازتعریف می‌شود. کینگزنورت می‌نویسد: «پیشرفت می‌خواهد ما را جایگزین کند». «شاید آخرین سؤال باقی‌مانده این باشد که آیا ما اجازه می‌دهیم این اتفاق بیفتد یا نه.»


کینگزنورت اولین کسی نیست که صنعتی‌سازی مدرن را به‌عنوان ماشینی تلقی کند یا ایدهٔ «پیشرفت» را به‌خطر بسپارد. او به فهرست طولانی‌ای از منتقدان ضدپیشرفت می‌پیوندد، از جملهٔ معاصر بریتانیایی‌اش مری هارینگتون و مورخ قرن بیستم کریستوفر لاش. به‌همین‌چنین، تحلیل کینگزنورت دربارهٔ پذیرش تمدن از چیزی که او «چهار S» می‌نامد — جایگزینی مذهب به‌جای علم، وسواس به دستیابی شخصی و بهبود خود، ایمان به ساختن هویت و آزادی شخصی از طریق جنس، و تعلّق به صفحه نمایش — برگرفته از ایده‌های فکری کاتولیک از جمله چارلز تیلور، محافظه‌کارانی چون کارل تروئمان و فیلیپ رِیف و منتقدان فناوری همچون جاناتان هیدت است.

در این موارد، بر خلاف ماشین نوآورانه نیست، اگرچه همچنان به‌عنوان ترکیبی از این جریان‌های فکری پیشین و به‌عنوان بیان نوعی سنت «نسبتی‌گرای رادیکال» که کینگزنورت خود را بخشی از آن می‌داند، ارزشمند است. این سنت خطوط میان راست و چپ، پیشرو و محافظه‌کار را مخدوش می‌کند. نسبت به فناوری شکاک است، در برابر اصول‌گرایی بازار مخالف است و به‌طور عمیق نگران تغییرات اقلیمی و فروپاشی زیستی است — و همچنین از اینکه این نیروها می‌توانند فرهنگ‌های سنتی و بومی را تخریب کنند، اقتصادهای محلی را از بین ببرند، دولت‑ملی را زیر سؤال ببرند، زندگی مذهبی را تضعیف کنند و داشتن یک خانواده را دشوارتر سازند، نگران است.

چیزی که هست نوآورانه دربارهٔ بر خلاف ماشین، شرح کینگزنورت از آنچه در قرن بیست و یکم در خطر است، است: آنچه او «نابودی انسانیت» می‌نامد. زیست‌شناسی انسانی، به‌نظر او، بر پایهٔ چند واقعیت اساسی استوار است: ما در بدن‌های جنسی روی سیاره‌ای با منابع محدود به دنیا می‌آییم، با ذهنی توانمند در خلاقیت و طلب حکمت، و سپس می‌میریم. کتاب او سعی می‌کند نشان دهد که بخش زیادی از فعالیت‌های علمی، اقتصادی، فناوری و فرهنگی امروز بر پایهٔ تلاشی، گاهی صریح و گاهی ضمنی، برای غلبه بر این واقعیت‌ها استوار است. او چند مثال از ایده‌ها و نوآوری‌هایی که معتقد است بخشی از این تلاش هستند، ارائه می‌دهد: بیوتکنولوژی برای میلیاردرهایی که به دنبال جاودانگی‌اند؛ خودکشی یاری‌شده دولتی برای رنج‌دیدگان؛ لقاح مصنوعی و دیگر نتایج «فناوری‌سازی جنس»؛ درمان هورمونی که به کودکان امکان تغییر جنسیت می‌دهد؛ طرح‌های مهندسی ژئوفیزیکی سیاره و ترک آن برای مستعمره‌سازی مریخ؛ «کشیشان» رباتیک که می‌توانند مراسم تشییع جنازه را هدایت کنند. به‌صورت جداگانه، اهمیت هر‌یک از این مثال‌ها به‌راحتی می‌تواند نادیده گرفته شود. اما کینگزنورت استدلال می‌کند که به‌صورت کلی، این موارد به آینده‌ای اشاره می‌کند که در آن واقعیت‌های زندگی انسانی — جنس، مرگ، محیط‌زیست — قابل مذاکره هستند.

نویسندهٔ انگلیسی گ. ک. چسترتون، که از دل‌پسندهای کینگزنورت بود، روزی استدلال کرد: «چیزی که زندگی را رمانتیک و پر از امکانات شعله‌ور نگه می‌دارد، وجود این محدودیت‌های بزرگ و واضح است که همهٔ ما را مجبور می‌کند با چیزهایی روبرو شویم که نپسندیم یا انتظار نداریم». این گونه «محدودیت‌های بزرگ و واضح» است که در بر خلاف ماشین به‌عنوان تهدیدی در زمان حاضر مطرح شده‌اند. کینگزنورت خوانندگان خود را به سؤال دعوت می‌کند: اگر تمدن در شتاب‌زنی بر یک بزرگراه­ی پیش می‌رود که ما را از انسانیت مشترک‌مان دور می‌سازد — دست‌کم نه‌تنها از تخریب اکوسیستم‌هایی که به آن‌ها وابسته‌ایم —، در چه خروجی می‌توانیم پیاده شویم؟ هوش مصنوعی، مداخلات پزشکی نوین و دیگر شگفتی‌های مدرن به ما این امکان را می‌دهند که انتخاب کنیم کدام محدودیت‌های طبیعی را بپذیریم و کدام را عبور کنیم. به‌نظر کینگزنورت، هر فرد باید تصمیمات شخصی بگیرد که از کجا «خطی بکشیم و بگویم: دیگر نه».

مطالعه: Beast بازگشت ناگهانی یک مرد به طبیعت را جشن می‌گیرد

آیا برنامه‌های تلویزیونی نوشته شده توسط مدل‌های بزرگ زبانی را تماشا می‌کنید؟ آیا اجازه می‌دهید ماشین‌ها ایمیل‌های شما، مقالات دانشگاهی‌تان، و حتی سوانح خانوادگی عزیزانتان را بسازند؟ آیا یک دوست‌دختر مجازی مجهز به هوش مصنوعی می‌خواهید؟ آیا هوش مصنوعی را به زندگی‌تان می‌پذیرید در حالی که مراکز داده در حال گسترش هستند، در حالی که صحراهای خشک برای خنک‌کردن آن‌ها تا حد ممکن آب می‌کشند، در حالی که ناظران محتوا در آفریقا در شرایطی نزدیک به بردگی کار می‌کنند و بین تصاویر سر بریده‌ها و سوء‌استفاده از کودکان می‌گردند؟ آیا خطی می‌کشید و اجازه نمی‌دهید الگوریتم‌ها کودک شما را طراحی کنند؟ وقتی زمان می‌رسد، آیا تراشه‌ای می‌خواهید؟ رابط مغز‑کامپیوتر؟ آیا آگاهی‌تان را به ابر بارگذاری می‌کنید؟

ادعای‌های بیشترین جنجال‌برانگیز کینگزنورت بر این تأکید است که تکنوکالچر و محصولات آن — مدل‌های زبانی بزرگ، مهندسی ژنتیک و غیره — بخش بزرگی از ایده‌های پیشرو دربارهٔ جنس، تمایلات جنسی و جنسیت را به‌اشتراک می‌گذارند. در نگاه او، همهٔ این‌ها سعی دارند با فناوری بر محدودیت‌های طبیعی سختی که پیش از این وجود داشتند، فائق آیند. برخلاف برخی منتقدان دیگر حرکت ترنس‌ژندر، کینگزنورت نسبت به کسانی که با هویت خود درگیر هستند، همدلی نشان می‌دهد و آن‌ها را به‌عنوان مقصر مسائل بزرگتر جامعه معرفی نمی‌کند. او می‌نویسد: «افراد مبتلا به اختلال جنسیتی، دخترانی که موهای کوتاهی دارند، پسرانی که با عروسک بازی می‌کنند، افرادی که تمایلات جنسی‌شان متفاوت از نُرم است: در واقع، آنها مسألهٔ اصلی نیستند». اما او ادعاهای «بیولوژی مشکلی است که باید غلبه کرد» و «بدن یک شکل از سرکوب است» را رد می‌کند. این ایده‌ها که اولین بار در Substack او مطرح شدند، به‌طور طبیعی برخی از هواداران نوشته‌های محیط‌زیست‌گرایانهٔ قبلی او را از خود دور کرده‌اند. نویسنده، فعال زیست‌محیط‌زیست و علاقه‌مند پیشین کینگزنورت، جان هالستد، می‌گوید که کینگزنورت به‌یک «پرو‑فاشیست ترنس‌فوبیک» تبدیل شده است. به‌طور خاص، هالستد استدلال می‌کند که کینگزنورت جنسیت را با جنس اشتباه می‌گیرد و اشتباه است که جنس باینری را «طبیعی» بنامد، در حالی که سایر گونه‌ها تنوع جنسی بیشتری دارند.

از جانب من، استدلال‌های هالستد را به‌خصوص قانع‌کننده نمی‌دانم. مشکل اصلی در تحلیل جنسیتی کینگزنورت این است که به‌طور عمده روش‌هایی که ما، به عنوان افرادی که در پی‌آمدهای انقلاب‌های صنعتی، علمی، جنسی و دیجیتال زندگی می‌کنیم، به‌عنوان «سایبورگ‌ها» — اصطلاحی که نظریه‌پرداز علم و فناوری دونا هاراوی به کار می‌برد — نادیده می‌گیرد. ریزپلاستیک‌ها در بدن‌مان نفوذ کرده‌اند، داروهای پیشگیری از بارداری در رگ‌های‌مان جریان می‌یابند، گوشی‌های هوشمند مسیرهای عصبی‌مان را بازنویسی می‌کنند، دستگاه‌های پزشکی قلب‌مان را می‌تپانند. اگر همان‌طور که کینگزنورت می‌گوید، پزشکی تأیید جنسیت حمله‌ای به طبیعت و بدن انسان است، پس پیس‌میکرها و اندام‌های مصنوعی، یا بوتاکس و کاندوم‌ها نیز به همان شکل هستند.

مطالعه: قرن ضداجتماعی

اگرچه برخی از ادعاهای کینگزنورت ممکن است بیش از حد ساده‌سازانه باشند و در برابر این نوع ردها آسیب‌پذیر باشند، و اگرچه برخی خوانندگان به‌طبیعی ممکن است از برخی مواضع او دور شوند، من معتقدم که او به نکته‌ای مهم دست یافته است. ویلیام اف. باکلی به‌طور مشهور گفت که هدف مجلهٔ محافظه‌کارانه‌اش، «National Review»، این است که «در برابر تاریخ بایستد، فریاد «متوقف شوید» را صادر کند، در زمانی که هیچ‌کس تمایلی به این کار ندارد». این جمله‌ای است که کینگزنورت خود نیز به کار می‌گیرد، اما او محافظه‌کار حقیقی نیست. فلسفه‌اش کمتر شبیه به باکلی است تا به نويسندهٔ مقاوم (refusenik) داستان کوتاه هرمن ملویل، مردی که فریاد نمی‌زند یا به خشونت یا توهین روی نمی‌آورد، اما به‌ساده‌گی می‌گوید: «من ترجیح می‌دهم نکنم». برای کینگزنورت، این اخلاق او را به زندگی خارج از شبکه کشاند: او به ایرلند رفت، به مسیحیت ارتدوکس تبدیل شد و در یک مزرعهٔ خودکفا همراه با همسرش و فرزندان آموزش‌دیده در خانه به کار مشغول شد.

«هیچ چیزی آسان نیست؛ همه چیز تضاد دارد»، کینگزنورت پایان می‌دهد. «اما ساختن نو، ساختن به‌موازات، عقب‌نشینی برای خلق، بامبالغ و دشوار برای درک، یافتن همپیمان‌ها و ساختن حوزهٔ مخالفت فرهنگی، چه در جامعه‌ای کوهستانی و چه در منزل شهری: چه چیز دیگری مانده است؟» بر خلاف ماشین بیش از یک هشدار درباره خطرات فناوری است. این کتاب یادآوری بسیار ضروری است که هنوز برای انسان‌ها، حداقل به‌عنوان فرد، امکان گفتن «کافی است» وجود دارد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.