این فیلمساز لهستانی برای اولین اثر انگلیسیزبان خود، داستانی درباره فروپاشی دولت آمریکا را در ذهن پروراند که در ابتدا کاملاً تخیلی به نظر میرسید. او به ایندیوایر میگوید اکران فیلمی که ناگهان به طرز عجیبی پیشگویانه احساس میشود، چه حسی دارد.

ورایتی از طریق گتی ایمیجز
شش سال پیش، یان کوماسا، فیلمساز لهستانی، ایدهای برای یک فیلم داشت. ایدهای چندلایه، سرشار از مضامین جذاب، با نقشهایی پرمایه برای اعضای یک خانواده پرجمعیت، و بهشدت ترسناک. به گفته خودش، این ایده نه تنها پادآرمانشهری، بلکه آنقدر ساختگی به نظر میرسید که حس و حال «علمی-تخیلی» داشت. خب، حالا همه چیز فرق کرده است…
نام این فیلم «سالگرد» است و آنچه شش سال پیش دور از ذهن به نظر میرسید، اکنون بیش از حد واقعی احساس میشود. همانطور که از عنوان فیلم پیداست، داستان در طول پنج سال روایت میشود و به فواصل زمانی کلیدی در زندگی خانواده تیلور میپردازد (که البته با جشن سالگرد الن با بازی دایان لین و پاول با بازی کایل چندلر آغاز میشود). الن و پاول چهار فرزند دارند که هر یک کاملاً متفاوتاند؛ از سینتیا (زوئی دویچ) که یک وکیل مقرراتی است تا خواهران سر به هواترش آنا (مدلین بروئر) و بِردی (مکنا گریس).
و البته تک پسر خانواده، جاش (دیلن اوبرایان). وقتی فیلم که فیلمنامهاش را لوری روزن-گامبینو بر اساس داستانی از خودش و کوماسا نوشته، با آن مهمانی دلنشین آغاز میشود، مشخص است که جاش خود را از خانواده جدا میبیند. بقیه اعضای خانواده به نوعی ستاره هستند، بهویژه الن که استاد شناختهشده علوم سیاسی در دانشگاه جورجتاون است. اما جاش برگ برندهای در آستین دارد: دوستدختر جدیدش لیز (فیبی داینور)، که اتفاقاً شاگرد سابق الن بوده است.
لیز از زمان درگیریهایش با الن در جورجتاون، تغییراتی را از سر گذرانده که بزرگترین آنها، پایهگذاری یک ایدئولوژی سیاسی کاملاً جدید به نام «تغییر» است. با پیشرفت فیلم در طول پنج سال کلیدی نه تنها در زندگی خانواده تیلور، بلکه در تاریخ خود آمریکا، ایدههای لیز به شکلی دیوانهوار ریشه میدواند و کشور و خانوادهای را که در نهایت به آن میپیوندد، دگرگون میکند. در پایان فیلم، فاشیسم به یک واقعیت ملموس تبدیل شده و احتمال آشتی خانوادگی بسیار دور از ذهن است.
در ادامه، کوماسا (که امسال یک فیلم انگلیسیزبان دیگر به نام «پسر خوب» هم دارد) با ایندیوایر درباره تأثیرات فیلمی صحبت میکند که واژه «آیندهنگرانه» را به سطح جدیدی میبرد، مشکل «ایسمها» را شرح میدهد و از لذت بخشیدن نقشی دندانگیر به دایان لین میگوید.
مصاحبه پیش رو برای وضوح و اختصار، ویرایش و فشرده شده است.
ایندیوایر: فیلم در نسخهای از آمریکا میگذرد که با وجود تخیلی بودن، کاملاً آمریکایی به نظر میرسد. با این حال، هرچه بیشتر فیلم را تماشا میکنیم، حس میکنیم که فراتر از «یک داستان آمریکایی» است. شما این موضوع را چگونه میبینید؟
یان کوماسا: اول از همه، من با ساختار شروع کردم. این اولین چیزی بود که به ذهنم رسید؛ ساختاری از سالگردهای مختلف بدون نمایش وقایع بین آنها. شما فقط از یک [سال] به سال دیگر میپرید و شاید حتی بتوانید فاصلهها را با تخیل خود پر کنید.
پدر من بازیگر است و من با تماشای او در تئاتر بزرگ شدم. همیشه برایم شگفتانگیز بود که شما سه یا چهار پرده دارید، برای استراحت میروید، برمیگردید و همان اتاق نشیمن و همان آدمها را میبینید، اما آنها متفاوت شدهاند. یک سال گذشته و مردم با این موضوع مشکلی ندارند. آنها به زمینه داستانی نیاز ندارند. در سینما، ما تمایل داریم همه چیز را بیش از حد توضیح دهیم، اما در تئاتر این کار را زیاد انجام نمیدهید. اگر با مردم طوری رفتار کنید که انگار باهوش هستند، آنها به اندازه کافی هوشمند هستند که داستان خود را بسازند. این اولین انگیزه خلاقانه من بود.
دومین ایده، در دوران همهگیری کرونا یا حتی قبل از آن به ذهنم رسید. داشتم عکسها و فیلمهای مختلف از سالگردهای خانواده خودم را ورق میزدم و تماشا میکردم. خانواده ما بسیار بزرگ است و همه مشغول و خلاق هستند. برادرم خواننده اپراست. خواهرم خواننده است. خواهر دیگرم طراح لباس است. و همه آنها دوستانی دارند و ما دور هم جمع میشویم. و بعد شما سال ۲۰۱۱، ۲۰۱۲، ۲۰۱۳، ۲۰۱۴ و… را میبینید، همان روز، مثل پرش از یک سال به سال دیگر و ناگهان متوجه تغییراتی میشوید که…

در لحظه، حس کردن آن تغییرات سخت است.
واقعاً سخت است. وقتی سالها را پشت سر هم میبینید و میبینید کسی با شریک زندگیاش میآید و سال بعد آن شریک زندگی به هر دلیلی رفته، و بعد سال بعدترش کسی برای همیشه رفته است، انگار یک ساختار ترسناک در آن وجود دارد؛ چیزی برای ما اتفاق میافتد و ما حتی نمیتوانیم جلویش را بگیریم، و این ترسناک است. اما در عین حال، اگر من این را به شما نشان دهم، شما علاقهمند میشوید که بدانید قبل از آن، بین آن سالگردها چه اتفاقی افتاده است. بنابراین این دو ایده، جرقهای برای خلق «سالگرد» بودند. و خب از نظر سیاسی هم، کل دنیا امروز دیوانه شده است، نه؟
بله. [میخندد]
…همانطور که همیشه بوده. اما امروز قطبیسازی بسیار پویاتر است و میتواند از یک روز به روز دیگر تغییر کند. ما در دوران تحولات بنیادین زندگی میکنیم، بنابراین این موضوع هم باعث میشود پرشها از یک سال به سال دیگر پویاتر شوند. تغییرات بین امروز و شش سال پیش، بسیار بیشتر از تغییرات بین، مثلاً، سال ۲۰۰۲ و ۲۰۰۷ است.
آیا این داستان حتماً باید در آمریکا اتفاق میافتاد؟
در ابتدا به لهستان فکر میکردم. برای من فکر کردن به محیط و بستر خودم آسانتر است، اما بعد حس کردم که هیجانانگیز است که چیزی جدید را برداری و آن را به فرهنگی دیگر پیوند بزنی و ببینی چه اتفاقی میافتد. معمولاً هیچ اتفاق خاصی نمیافتد، چون زیبایی ما انسانها در همه جا همین است؛ داستان همان داستان است، فقط دکور و پویایی آن تغییر میکند.
من میخواهم بارها و بارها این را ثابت کنم که ما در همه جا بسیار شبیه به هم هستیم. در عین حال، تفاوتها هیجانانگیز هستند. فکر میکنم تفاوتها نباید ما را بترسانند. تفاوتها باید ما را به هیجان بیاورند، مثل قدیمها که مردم بیشتر به تفاوتها علاقهمند بودند تا اینکه همه چیز را با هم ادغام یا یکسان کنند، چون از «دیگری» میترسند، درست است؟

درگیریهای فیلم هم در سطح کل کشور و هم در این خانواده وجود دارد، اما درگیری اصلی و محرک داستان بین دو زن است. این درگیری عاشقانه یا بر سر حسادت نیست، بلکه ایدئولوژیک است و این چیزی نیست که زیاد ببینیم. آیا از ابتدا قرار بود دو زن در قلب این داستان باشند؟
این زمین بسیار هیجانانگیز و حاصلخیزی برای کاوش است. من فیلم «همه چیز درباره ایو» را تماشا کرده بودم و پویایی بین الگو و طرفدار، و اینکه طرفدار چقدر عاشق الگویش است [بسیار جالب بود]. و بعد، او جای الگویش را میگیرد و این مثل یک ویروس است. از منظر خلاقانه، من میگویم که ویروس عاشق سلول میشود، به آن میچسبد، سعی میکند وارد آن شود و وقتی ویروس داخل سلول است، کنترل آن و DNA آن را به دست میگیرد، تکثیر میشود و سلول را از آنِ خود میکند. این ساختار «سالگرد» هم هست.
ما به یک عفونت ویروسی فکر میکردیم؛ یعنی چسبیدن، سپس تکثیر و تمام مراحل یک ویروس. ما در دوران همهگیری کرونا روی «سالگرد» کار میکردیم، به همین دلیل به پنج سالگرد رسیدیم، چون پنج مرحله عفونت ویروسی هم وجود دارد. به نظرم این هم ترسناک است و هم هیجانانگیز، چون شما هرگز نمیدانید که آیا ویروس میخواست خانواده را نابود کند یا دنیای شخصیت دایان لین را، یا شاید میخواست خودِ دایان لین شود، چون شاگرد سابقش واقعاً در اعماق وجودش او را دوست دارد و آرزو میکند شبیه او باشد، به او نزدیک باشد. و شخصیت دایان، الن، میگوید: «نه، نه، فقط برو. من تو را نمیخواهم» و ویروس احساس طردشدگی میکند و شاید پرخاشگری از اینجا نشأت میگیرد.
شما اعضای دیگر خانواده را دارید که هر کدام به شیوههای بسیار متفاوتی واکنش نشان میدهند. وقتی این فیلم را میساختید، چگونه این ارتباطات مختلف و احساسات افراد را دنبال میکردید و چگونه آن را به بازیگران خود منتقل میکردید؟
این احتمالاً هیجانانگیزترین بخش ساختن فیلمهایی مانند «سالگرد» است که در آن شخصیتهای زیادی دارید. اینجا ما هشت شخصیت متفاوت داریم و هر شخصیت یک قوس داستانی دارد. اگر کارگردان باشید، در واقع انرژیها را کارگردانی میکنید. باید مثل یک رهبر ارکستر رفتار کنید. شما ارکستر خود را دارید و باید کاملاً آگاه باشید که نقشها با هم تداخل نکنند و الگوهای مشابه را تکرار نکنند. باید انرژی را بخوانید و موسیقی جریان خود را بشنوید. و اگر چیزی کم باشد، به صورت شهودی از همان ابتدا آن را اضافه میکنید.
من بلافاصله میدانستم که دو ستون اصلی داریم: شخصیت الن با بازی دایان و شخصیت لیز با بازی فیبی. بین این دو، فضای عظیمی از رنگهای مختلف وجود دارد که میتوانیم از آنها استفاده کنیم تا شخصیتها را ملموستر و عمیقتر کنیم. میدانستم که به فرزندانی با سنین مختلف و پویاییهای متفاوت بین آنها نیاز دارم. بنابراین، با توجه به اینکه خودم هم از خانوادهای بزرگ میآیم، حس کردم که همیشه عامل رقابت وجود دارد. هر کاری بکنید، اگر دو فرزند داشته باشید، رقابت وجود دارد. آنها ممکن است عاشقانه یکدیگر را دوست داشته باشند، اما چیزهای کوچک میتواند آنها را از هم دور کند.
نیاز داشتم که آنها را در داستان تثبیت کنم و به هر کدام لحظات منحصر به فرد خودشان را در فیلم بدهم که فقط به شخصیت خودشان مربوط باشد، بدون حضور دیگران. لوری روزن-گامبینو، که فیلمنامه را بر اساس ایده من نوشت، یک فیلمنامه زیبا و پیچیده خلق کرد. من سعی کردم آن را طوری رهبری کنم که برای کل فیلم منطقی باشد و پویایی بین شخصیتها تغییر کند. بنابراین افرادی که به هم نزدیک هستند، از هم جدا میشوند و شاید در پایان دوباره به هم بپیوندند یا برعکس، و این جریانی است که از یک سالگرد به سالگرد دیگر تغییر میکند.
همه در این فیلم واقعاً خوب هستند، اما دایان به طور خاص فوقالعاده است. فکر نمیکنم تا به حال او را اینگونه دیده باشیم. آیا او انتخاب اول شما برای این نقش بود؟
لوری اولین پیشنویس فیلمنامه را نوشت و ما میدانستیم که به اندازه کافی خوب است که برای بازیگران فرستاده شود. سپس از طریق دوستان و مدیر برنامهها، فهمیدیم که دایان به دنبال یک فیلمنامه است. و ضمناً، این حقیقت تلخی در صنعت فیلمسازی وجود دارد، بهویژه برای بازیگران زن، که پیدا کردن یک نقش اصلی برای یک بازیگر زن بالای ۴۰ سال واقعاً سخت است. کل این فیلم حول شخصیت او ساخته شده است. او بار فیلم «سالگرد» را به دوش میکشد. من دایان را از فیلم «بیوفا» و «زیر آفتاب توسکانی» به یاد داشتم که در لهستان بسیار محبوب بود، چون مضامین لهستانی در آن وجود داشت.
احساس کردم که او شایسته فیلمی است که بتواند خودش آن را رهبری کند، بنابراین فیلمنامه را برای او فرستادیم و او پاسخ مثبت داد. و لحظهای که او بله گفت، بقیه بازیگران هم به پروژه پیوستند، چون میخواستند در یک فیلم باشند، نه فقط این فیلم، بلکه فیلمی که دایان لین نقش اصلی آن است.
شما کار روی این فیلم را در دوران همهگیری کرونا شروع کردید. به نظر نمیرسد که هرگز قرار بود در دنیایی اکران شود که همه چیز در دنیای واقعی عالی باشد، اما فیلم قطعاً اکنون عمیقاً آیندهنگرانه به نظر میرسد. در این لحظه خاص، عرضه این فیلم به جهان چه حسی دارد؟
این فیلم به موضوعات بسیار متفاوتی میپردازد، اما به طور کلی، زیربنای آن این است که جامعه تغییر میکند و یک دگرگونی بنیادین در جامعه آمریکا در حال رخ دادن است و جامعه از سال اول تا سال ششم به مکانی متفاوت تبدیل میشود. بدیهی است که زمانه ما بسیار بیثبات است و همه چیز قطبی شده و مردم، شاید بیش از هر زمان دیگری، اضطراب زیادی دارند. و جالب است بدانید که ما این فیلم را یک سال پیش تمام کردیم و من این ایده را در سال ۲۰۱۹ مطرح کردم، و آن زمان یک فیلم پادآرمانشهری بود. علمی-تخیلی بود!
امروز، مردم آن را تماشا میکنند و بدیهی است که همه آن را از دریچه اخبار و اتفاقات کنونی میبینند. من به عنوان یک کارگردان و خالق، فکر میکنم که سعی میکنم هنر خلق کنم، نه اینکه بیانیههای سیاسی صادر کنم. به نظرم بیانیههای سیاسی از یک هفته به هفته دیگر تغییر میکنند. اگر سعی کنید با فیلم خود یک بیانیه سیاسی بدهید، احتمالاً تا دو، سه، چهار، پنج، شش ماه دیگر منسوخ خواهد شد و فیلم شما از بین خواهد رفت. طراوت «سالگرد» همیشه در این جنبه تریلر پادآرمانشهری آن بود که ما در آن جنبش «تغییر» را خلق میکنیم.
«تغییر» یک کلمه فراگیر است و جنبشی برای هر تغییر ممکن. من که از اروپای مرکزی، بهویژه لهستان، میآیم، در طول تاریخ آنقدر فراز و نشیب دیدهایم که برای من و برای همه در اروپای مرکزی، ما به «ایسمها» بیاعتمادیم. ما به کمونیسم، فاشیسم، یا هر «ایسم» دیگری اعتماد نداریم. گروههای خاصی از مردم تمایل دارند به دام آنها بیفتند، اما این یک چرخه است، همه ما میدانیم که این یک چرخه است و هر چند سال یکبار تغییر خواهد کرد. به عنوان یک خالق، من سعی میکنم تا آنجا که میتوانم از هر چیزی که مردم دربارهاش صحبت میکنند، «آه، این چیز جدید است، قرار است اینطور باشد.» فاصله بگیرم و بگویم «نه، نه، نه، ما این را پشت سر گذاشتهایم، این یک چرخه است.»
به همین دلیل بود که به این ایده رسیدم که «تغییر» را به چیزی کاملاً متفاوت تبدیل کنم. این نه چپ است، نه راست، نه از جنوب میآید و نه از شمال. یک چیز جدید است. یک استاد در دانشگاه UCLA به نام لین واورک به ما کمک کرد تا ایده «تغییر» را بر اساس یک استدلال بسیار قدیمی، حتی باستانی، علیه دموکراسی بنا کنیم. سقراط این استدلال را داشت که میگفت دموکراسی یک مفهوم ناعادلانه است، زیرا به شما در پای صندوق رأی همان ارزشی را میدهد که به فردی میدهد که به جامعه اهمیتی نمیدهد و هیچ شایستگیای در بهتر کردن وضع همه ندارد. شما میتوانید تمام عمر خود را برای منافع جامعه کار کنید، میتوانید تفاوتی ایجاد کنید و با این حال، دموکراسی با شما به طور استثنایی رفتار نمیکند.
هر چند سال یکبار، کل کشور متوقف میشود تا میلیاردها دلار برای برگزاری انتخابات هزینه کند. چرا از تمام این نمایش و توجهی که به نامزدهای خاص معطوف میشود، استفاده نکنیم و به جای آن، همه چیز را کنار بگذاریم و آن را به سمت، نمیدانم، بهتر کردن خودمان، پیدا کردن درمان برای بیماریها و تمرکز بیشتر بر سلامت هدایت کنیم؟ بنابراین این یک استدلال قدیمی و ضدموکراسی است و ما به طور تحریکآمیزی تصمیم گرفتیم از آن استفاده کنیم و آن را به یک نوع جنبش مترقی کاملاً جدید تبدیل کنیم؛ مترقی به این معنا که هر چیز جدیدی مترقی است. مترقی به معنای چپ یا راست نیست. مترقی به معنای جدید بودن و به چالش کشیدن وضع موجود است، و اینگونه بود که «تغییر» متولد شد.
فیلم «سالگرد» محصول لاینزگیت، هماکنون در سینماها اکران شده است.